یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

برشی از زندگی یک زن (3)

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۳۱ ب.ظ

زن با خواندن مطلبی در کانال تلگرام، بفکر فرو رفت؛ در واقع یک خط و نصفی از اون متن نظر زن را جلب کرد؛ "رسیدن به نقطه ی لذت بردن از موفقیت هامون بدون اینکه کسی باشد که برایمان جیغ و هورا بکشد و تشویقمان کند." خیلی از ماها از موفقیت هایمان لذت برده ایم و لذت میبریم چون در هر برهه ای از زندگی مادری، پدری، معشوقه ای بوده که برای موفقیتمان ذوق کند، در واقع نمک داستان وقتی است که کسی باشد که برای موفقیتمان ذوق کند، اما امان از وقتی که کسی نباشد، آنوقت است که هیچ موفقیتی راضی امان نمیکند و مدام دنبال قله ی جدیدِ فتح ناشده ای هستیم تا شاید آن حس لذت و شادی را برایمان به ارمغان آورد. در این مرحله است که باید دست بکار شد باید خودمان را زنده نگه داریم و به نقطه ی لذت بردن از موفقیت هایمان برسیم بدون آنکه کسی باشد که برایمان جیغ و هورا بکشد.

ذهن زن با خواندن این متن شروع به مرور خاطراتش کرد. تک تک تلاش ها و موفقیت هایش را به یاد آورد که در هیچکدام شوهرش نه ذوقی کرده بود و نه تشویقی، موفقیت هایی که به اعتراف همه چشمگیر بودند و استحقاق هزاران آفرین و احسنت را داشتند... زن سعی کرد منصفانه به قضیه نگاه کند و برای مرد نقشی قایل شود، بله درست است که شوهرش هیچ وقت به توانایی های زن اعتراف نکرده، هیچ وقت او را تحسین نکرده اما انصافا هیچ وقت مانع تراشی نکرده بود، هیچ وقت کلامی یأس آلود بر زبان نیاورده بود، با وجود سه فرزند مشترک هرگز آنها را مانعی در برابر فعالیت های زن قرار نداده بود، اگر نظر موافق نداده بود نظر مخالف هم نداده بود، آیا همین ها کافی بود؟ آیا نقش همراهی مردان در زندگیِ زنانشان همین اندازه است؟ زن با خودش فکرکرد بقدری از مردان جامعه اش در برابر همسرانشان کارشکنی دیده و شنیده است که گویی باید قدردان شوهرش باشد که اگر حمایت و تحسینی نبوده لااقل کارشکنی ای هم نبوده است. زن قدردان بود اما نمیتوانست انکار کند که در همه ی این فعالیت ها و موفقیت ها جای بازوی حمایتگر و نگاه تحسین انگیز مرد خالی بوده است و چقدر زن به آنها نیاز داشته باشد.

زن سعی کرد نگاهی تحلیل گرایانه به چراییِ ماجرا داشته باشد؛ مردان جامعه ای که با دیدن توانایی های زنانشان، جایگاه خودشان را متزلزل می بینند، آنان که از ترس اینکه مبادا در چشم همسرانشان قهرمان و قدرت مطلق نباشند، مبادا زن ها با مطالبات جدیدشان در برابرشان قد علم کنند؛ اولین راهکاری که به ذهن سنتی زده اشان میرسد انکار و نادیده گرفتنِ توانایی ها و موفقیت های زنان است، که نتیجه ی آن تخریب اعتماد بنفس زنان است. این زنان هستند که مدام در تردیدِ تخمینِ توانایی هایشان هستند و همیشه از شکی پنهان رنج میبرند که مبادا نشود و نتوانم.

توضیح نوشت: یکی از دوستانم که فعال اجتماعی هست ازم خواست برای صفحه ی اینستاگرامشون مطلبی شبیه روزنوشته بنویسم، این مطلب را برای ایشون نوشتم که البته به درخواستش قالب روایت را به متکلم وحده تغییر دادم اما اینجا به همون شکل اولیه گذاشتم. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۳۰
زری ..

نظرات  (۳)

من کاری به کلیات جامعه ایران ندارم ولی در مورد خودت و همسرت تو باید ببینی کلا همسرت روحیه تشویق کننده و ذوق کننده داره یا نه؟!

وقتی شخصی سیستمش این مدلی هست که به سختی ذوق میکنه و یا تشویق کلامی نداره شاید درکش راحتتر باشه و به قول اینجایی ها don't take it personally. 

 

 

پاسخ:
خب میدونی صبا جون من تو این قضیه با تو اختلاف نظر دارم، من فکر میکنم اینکه بگوییم این شخص مدل شخصیتی اش اینطوریه اصلا اصلا اصلا از اون بار ناراحتی من کم نمیکنه. البته که اگر من میدیدم برای دیگران خوب و با دست و دلبازی احساسات خرج میکنه و به من که برسه خسیس بشه، حتما یه فکری برای زندگی ام میکردم :))))) اما حقیقتا دانستن اینکه سیستم شخصیتی طرف این مدلیه، اصلا توقع آدم را کم نمیکنه:( 
(ببخشید من فکر میکردم جواب داده ام دو تا کامنت اخیر تو را، اما گویا توهم زده بودم، معذرت میخوام برای تاخیر)

ببین زری جون من همسرت رو تایید نمیکنم ولی تو هر چی بیایی بگی مثلا دست من زخم هست و دارم می سوزم و منم بیام بگم آره حق داری راست میگی و تو چقدر گناه داری و طفلکی هستی که چنین دردی رو داری تحمل میکنی دستت بهتر نمیشه. 

رویکرد من به زندگی مساله محور و در ادامه ش راه حل محور هست.

 

تو میگی همسر من رفتارهای حمایتی  کافی نداره منم میگم اوکی. 

دو تا راه داری: میخوای تو این زندگی بمونی؟

یا میخوای این زندگی رو ول کنی بری دنبال کسی که رفتارهای حمایتی کافی داره.

 

طبق برداشتی که از حرفات و سبک و سیاق تفکراتت میشه کرد این هست که میخوای تو این زندگی بمونی چوون خیلی نکات مثبت دیگه داره.

از اون طرف هم ممکنه بگی من اینجوری دارم هیجانات منفیم رو تخلیه میکنم ولی خب فکر کنم اختلاف نظر ما اینجاست. تخلیه هیجان منفی برای شخص من و اکثر افراد باعث بغرنج تر شدن مشکلات و بزرگنمایی شون میشه. 

من میگم در چنین شرایطی من باید تمرکزم رو بگذارم رو خوبی ها. با پررنگ کردن خوبی ها خودم آروم کنم. نه اینکه نمک بگیرم دستم هر سری هر چیزی شد زندگیم رو از اول مرور کنم و حس قربانی بهم دست بده تا هیجانات منفیم تخلیه بشه. و البته در همین حین به راه حل فکر کنم. اینکه ۱۰۰۰ بار صورت سوال رو بنویسی نمیشه توقع داشت جوابی از توش در بیاد. 

 

 

من هیچ مشکلی برای تاخیر در جواب دادن به کامنت هام ندارم. راحت باش. 

پاسخ:
سلام، ببین صبا جون واقعیت اینه برای من این بیان کردن، اصلا جنبه ی نمک روی زخمِ خود پاشیدن نیست منظورم اینه فقط طرح مساله است و یه موقع هایی نوشتن آنچه که گهگداری بر روح و روان آدم سنگینی میکند، نکته ی دیگه اینکه من اتفاقا ادمی نیستم که بخوام با پررنگ کردن خوبی ها، بدی ها را برای خودم قابل قبول کنم یه جوری یه حس فریب دادن خودم بهم دست میده، بیشتر رویکردم اینه (البته فکر کنم اینطوری ام) که بگم اکی صادقانه بیا ببینیم اوضاع چطوره؟ خوبی ها و بدی ها را با هم ببینیم و نهایتا سبک سنگین کن ببین چی به نفعت هست:) فکر میکنم اصلا نقش قربانی گرفتن نیست، چون اگر اینطوری بود من باید محسنات را نمیدیدم در حالیکه در همین پست هم اشاره میکنم که زن با خودش فکر میکنه منصفانه به شرایط نگاه کنم. 
حالا چیزی که مطرح میشه اینه که آیا اصلا و اساسا طرح این موضوعات درست است یا نه؟ که خب بنظر من هیچ خط کشی وجود نداره، هیچ معیاری نیست که بگیم درسته اینها را آدم بگه و یا مثلا درست اینه که وقتی بهش پرداخته میشه باعث میشه انرژی های مفید را از بین ببره و تمرکز بره بر نیمه ی خالیِ لیوان پس نباید مطرح بشه.   

فکر کنم اینجاست که تفاوت یه شخصیت درونگرا با برون گرا آشکار میشه :)

 

شخصیت برونگرا فقط هدفش طرح مساله هست و اونجوری که تو گفتی هیچ دلیلی برای نقش قربانی گرفتن نمی بینه.

ولی شخصیت درونگرایی مانند من فقط این رو تمرکز روی قسمت های دردناک می بینه! 

 

خوب بود یه چیز جدید یاد گرفتم در مورد خودم و خودت و کلا :) 

 

 

پاسخ:
مرسی صبا جونم که اینقدر حوصله میکنی و دقیق میخونی ام. 
یه چیزی را فهمیدم ماها خیلی همه چیز را عمیق فکر میکنیم و واقعا هدفمون فهمیدنش هست. من تو دوستانم که تعدادشون هم زیاده فقط چندتایی دوست این مدلی مثل خودت دارم و جالبه که همه شون خانم هستند، مرسی که با دقت میخونی و برام مینویسی. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی