یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

اراده برتر از انگیزه آمد پدید

پنجشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۵۸ ب.ظ

دچار یه سردرگمی و خوددرگیری عجیبی شدم، الان توضیح میدهم منظورم چیه. این روزها هر کاری میکنم ذهنم درگیر این هست که من الان دارم اینکار را میکنم اما بجای این کار باید پشت لپتاپ نشسته میبودم به درس خوندن. یکسری کارها ضروریه مثل غذا پختن، رسیدگی به بچه ها، یه جمع و جور کردن سطحی و معمولی، هر نیم ساعت یکبار پسر کوچیکه را ببرم دستشویی تا مرحله ی پوشک گرفتن سپری بشه، کلنجار رفتن با پسری ها که با هم دعواشون نشه، کلنجار رفتن با دختری که تمرین موسیقی اش را انجام بده، حموم بره، اتاقش را جمع و جور کنه و از این قبیل کارها، وقتی دارم تک تک این کارها را انجام میدهم ذهنم میگه خوب زود جمع و جورشون کن و برو بشین سر کار خودت. یه موقعی میبینی از هشت صبح تا سه یا چهار عصر که آقای شوهر بیاد من هی دارم  با خودم کلنجار میرم که عه ببین الان باید میشستی  سر لپ تاپ، اما مشکل من با خودم وقتی هست که دیگه واقعا همه چیز مهیا هست و اومدم تو اتاق نشستم پشت لپ تاپ اما همه جا میروم الا اونجایی که باید بروم! یعنی فکر کنید از صبح هی با خودم گفتم کی بشه که من بشینم سر درس خوندنم، بعد حالا که فرصت جور شده بجای درس خوندن میرم مدام گشتن و چرخیدن، و اونها را هم با لذت که انجام نمیدهم باز سر اونها هم هی دارم با خودم میگم تو الان کارت اینجا چیه بیا برو سر فایل درسی ات! بعد فرقش با صبح اینه که اون موقع چاره ای دیگه نبود به هرحال باید غذایی پخته میشد، باید بچه دستشویی برده میشد و همه ی بقیه ی کارها، اما الان واقعا هیچ ضرورتی نیست که از این صفحه به اون صفحه یا از این وبلاگ به اون وبلاگ برم و .... اون هم وقتی که لذت نمیبرم و مدام دارم خودم را شماتت میکنم اما باز هم تکرارش میکنم .... باید بتونم خودم را مجبور کنم که به برنامه هام متعهد باشم و این پرسه زدن های اینترنتی را مهار کنم. نمیدونم به این داغونی که من هستم کسی دیگه هم هست؟ واقعا اگر شماها هم به این مشکل مبتلا هستید(با هر میزانی)، راهکارتون چیه؟ چطوری حریف خودتون میشوید؟

* عنوان پست را فی البداهه ساختم :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۲۳
زری ..

نظرات  (۱۴)

۲۳ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۴۲ ربولی حسن کور

سلام

استدعا میکنم اگر متوجه راه حل این مشکل شدید منو هم در جریان بگذارین!

پاسخ:
سلام؛ امیدوارم بتونم تو یه مسیری بیفتم که از این باتلاق دربیام و البته که حتما اینجا در موردش مینویسم.... شما هم از تجربه های موفق و ناموفقتون بگید...

بنظر من مشکل خاصی نیست...دچار روزمرگی شدی..کمی تنوع لازم داری تا انگیزه ت برگرده...با حال و احوال این ایامی که درش بسر میبریم این حالت برای خیلیها پیش اومده...نگران نباش..میگذره...

پاسخ:
آره قبول دارم روزمرگی را، اما یاسی جان ضرورتی که داره و زمانی را که دارم از دست میدهم بدجور رو اعصابمه:(

درس خوندن با بچه داری و خانه داری سخت در تضاد است و انگیزه قوی می خواد. باید این انگیزه رو تقویت کرد و اگه پیدا نمیشه باید برنامه ریزی کرد و برای فلان مقدار درس خواندن مثلا نیم ساعت وبگردی جایزه قرار داد. منم کاری که سخته برام میذارم آخر و واقعا گیر می افتم

پاسخ:
لیلی جان با خودم فکر میکنم اون موقع هایی که شوهرم هست و بچه ها را داره، دیگه زور داره بخوام باز بهونه ی بچه ها را بیارم؟  میدونی این ذهنیت خیلی حرصی ام میکنه.
 یه چیز دیگه من تجربه درس خوندن  برای یه آزمون سخت را دارم  اون موقعی که دخترم دو سال و نیمه بود. انصافا اون موقع خیلی تراکتوری درس میخوندم:( همه اش دلم میخواد مثل اون روزها بشوم که اونقدر به برنامه ی روزانه ام پایبند بودم. 
آره باید وب گردی را به خودم جایزه بدهم و واقعا کلک نزنم.

ای خواهر اینا که حرف دل من بود.

 

من همه عمرم همین جوری بودم حالا ببین چقدر خودزنی میکنم که کارام جلو میره :))

 

راه حل پیشنهادیم ساعت بگذار ۱۵ دقیقه درس بخون و تو اون ۱۵ دقیقه هیچ کار  دیگه ای نکن.

شاید روز اول مثلا بتونی فقط ۴ تا ۱۵ دقیقه دوووم بیاری ولی بعدش کم کم بیشتر میشه ایشالله تا به مرحله تراکتوری برسی.  

پاسخ:
آخ آخ من هم کم اینطور نبوده ا م؛ اون تراکتوری جزء نوادر روزگار بود خخ
فکر خوبیه با این سیستم فقط پانزده میرم جلو. و باید تایم وقت کشی را هم محدود کنم؛ یهو میبینم یکساعته دارم یه مطلب را میخونم و تا کامنت ها را بخونم و کامنت خودم را بذارم بیشتر از یکساعت هم شده !

به نظرم شما خیلی شاهکار هستید جدی میگم وای با چند تا بچه و زندگی داری به خدا خیلی خوب هستید.خیلی سخت نگیرید .البته این شبکه های اجتماعی بلای جون شده و این فقط مشکل شما نیست من که کلا اینستا را ماههای پیش بستم و خودم را محدود کردم به بلاگ ها .اون هم وبلاگهایی خاص .سعی میکنم اون را هم دو سه روز یکبار بخونم .راستش یه کار دیگه ای هم کردم توی واتس آپ خانوادگی هم خیلی وقته فعالیتم را خیلی خیلی کم کردم تا عادت کنن قرار نیست همیشه آنلاین باشم.تلفنی صحبت کردنها را هم همینطور نسبت به قبل کمتر کردم و راستش توقع بقیه را با گفتن اینکه کار دارم و برنامه دارم کمتر کردم.البته شما چون خودتون بلاگر هستید طبیعیه که به بقیه هم سر بزنید و این یه چیز عادیه و نباید خودتون را به خاطرش اذیت کنید فقط برنامه بگذارید بر ای این کار تایم خاصی را در نظر بگیرید و بهش پایبند باشید.

پاسخ:
رویا جان مشکل من دقیقا اینجاست که وقت کشی های من بخاطر بچه هام یا همسر بودن . یا حتی شغلم نیست، بلکه دقیقا وقتی هست که همه ی اینها تعطیلند و من باز هم به برنامه ام پایبند نیستم. بله من هم اینستا ندارم، گروه خانولدگی اصلا نداریم :) اما به دوستانم و همینطور وبلاگ هایی که میخوانم خیلی وابسته ام. باز خوبه فقط برای کنترل همینجا باید سعی کنم :)) مرسی از کامنتت

سلام

من تا الآن براتون نظر نذاشتم.

یه تکنیک هست به اسم پومودورو یا گوجه فرنگی که اپلیکیشن موبایلی و ویندوزیش هست. مدت زمان کار و استراحت داره و بعد از چند چرخه هم یه استراحت طولانی میده. من به شدت معتاد شرایط شما بودم. بعد برای درمان مدتی رفتم سالن مطالعه و از این اپلیکیشن استفاده کردم یه مقداری اوضاعی بهتر شد. خوبیش اینه که اپلیکیشن موبایلیش یه سری صدای پیش زمینه برای شروع و پایان چرخه ها داره و شما رو آماده می کنه که باید مهیای انجام تکلیف بشید. 

شما فکر می کنم با توجه به شرایطتتون نتونید تشریف ببرید سالن مطالعه ولی می تونید پیش از شروع کارهاتون وای فای رو خاموش کنید یا حداقل اتصال به اینترنت خود لپ تاپ رو قطع کنید. 

پاسخ:
سلام،  مرسی از معرفی این برنامه و مرسی که کامنت گذاشتید. خب من تمرین های زبان را که انجام میدهم یا با اپلیکیشن یا سایت، در واقع اینترنت را لازم دارم اما اگر بتونم خودم را بسپارم به این برنامه ای که شما گفتید و بتونم زمان مطالعه را کنترل کنم خیلی عالی میشه. میرم سرچ کنم این اپ را بگیرم اتفاقا گزینه ی ویندوزش را بگیرم که روی لپ تاپ باشه. البته خود گزینه ی سالن مطالعه هم خوبه پارسال زمستون میرفتم که دیگه خورد به  کرونا و همزمان سالن مطالعه ها بسته شد و اومدن پرستار هم قطع شد. اما خب انصافا من عصرها تا شب را زمان دارم باید بتونم بهینه مصرفش کنم. 

زری جان بنظرم خیلی داری به خودت سخت می گیری. 

حس می کنم به دو روز استراحت مطلق نیاز مبرمی داری. اگه خواهر یا مادر یا مادر و خواهر شوهرت بتونن کمکت کنند این دو روز را داشته باشی شارژ میشی. 

دو روز به درس خوندن فکر نکن. هر کاری دوست داری بکن. آروم بگیر دختر

درس خوندن سخته چه خواسته چندتا بچه هم داشته باشی کنارش که باید بهشون برسی. 

خودتو بغل کن و قدرشو بدون. آرومش کن. 

پاسخ:
نسرین جون اگر این کارها را نکنم حالم خیلی خیلی بدتر میشه، با این کارها حس مفید بودن و پویایی دارم. نمیدونم ایراد از منه یا صرفا یه مدل اخلاق هست، اصلا بچه داری و کار خونه را کار حساب نمیکنم، همون مقدار کمی که کار از موکل میگیرم و درس خوندن بهم حس و حال خوبی میده. 
در مورد کمک گرفتن از اطرافیان، خب رو کمک مادر شوهر خواهرشوهرا که نمیشه حساب کرد، مامان خودم هم هست اما حقیقتا دو تا بچه کوچیک را نمیشه توقع کرد کسی نگه داره! حالا نه مامان خودم و نه مادرشوهر ...

سلام زری خانوم.

من تازه با شما آشنا شدم و واقعا برام جای تحسین دارید که با وجود سه بچه اینقدر به دانش و علم اهمیت میدین.

عذرخواهی میکنم شما وکیل هستین؟

پاسخ:
سلام، خوش آمدید. ممنونم عزیزم نظر لطفته. بله وکیل هستم.

دمت گرم و سرت خوش باد زری جان

پس بیشتر مواظب خودت باش.

یه سوال:

مگه تو وکیل نیستی؟ پس چرا هنوز داری درس می خونی عزیزم؟ 

پاسخ:
مرررسی نسرین جونم، منظورم از درس خوندن زبان خوندن برای آزمون هست:|

ممنونم که پاسخ دادین

منم رشته ام حقوق هست و امسال اسفند قرار هست که آزمون وکالت بدم البته اگر شرایط کرونایی مساعد باشه

واقعا بهتون تبریک میگم که اینقدر پرتلاش و با اراده هستید.

فقط میتونم خواهش کنم اگر در رابطه با ارشد و حقوق سوالی برام پیش اومد بتونم ازتون بپرسم؟

پاسخ:
به سلامتی حتما برگزار میشه چون برای خودشون هم کلی منبع درآمد هست و بعیده ازش بگذرند. انشاالله موفق باشی. 
آره عزیزم هر سوالی داشتی من درخدمتتم، من ارشد مالکیت فکری خوندم دانشگاه شهیدبهشتی سوالی داشتی بپرس ؛)

سلام زری خانم.

ممنونم از پاسخگویی شما.

چههه عالی خیلییی خوبه،آففرین به شما،شما عالیییی هستین.

اگر این افکار مزاحم رو کنار بذارید مطمئنم در حد امل کلونی میتونید عمل کنید.

پاسخ:
سلام، مرسی عزیزم از نظر لطفت :) 
رفتم سرچ کردم امل کلونی را نمیشناختم :)) 
وااااااو
۲۸ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۳۷ زندگی در خیابان بیست و چهارم

سلام زری جون ، من برای بار اوبه که اومدم وبلاگت 

منم یه موقع هایی اینجوری میشم . در واقع وقتی که باید کاری رو انجام بدم وزمانشو دارم هی پشت گوش میندازم . شاید دلیلش برای من این باشه که میترسم ازش که خوب انجام نشه و هی عقبش می ندازم . ولی یه نکته روانشناسانه هست که میگه تا وقتی یه کاری رو شروع نکردی ، همش ازش میترسی و درد داری به اصطلاح :) ولی وقتی شروعش میکنی درد کم میشه و سختی ماجرا خیلی کم میشه . در واقع درد زیاد برای شروع کاره .برای همین من خودم همیشه یه انرژی زیادی رو باید صرف کنم تا یه کاری رو شروع کنم ..

راستی ، من عاشق اسم وبلاگتم . یعنی بهتر از این نمیشه . بی نظیره :)

یه راستی دیگه ، لینک شدی :*

پاسخ:
آره دقیقا همینه که میگی درد برای شروع یه کار جدید:( 
آره خودم هم خیلی اسم وبلاگم را دوست دارم :)) تو یه جمع با دو تا از دوستانم بهشون گفتم وبلاگ دارم و اسم وبلاگم را خواستند، وقتی بهشون گفتم اینقدر خندیدند گفتند دقیقا خودتی :))) 
مرسی عزیزم :*

سلام مجدد زری خانوم.

یه کتاب هست به اسم کار عمیق کتاب جالبیه یه مفهومی رو توضیح میده که خیلی راهگشاست اگر فرصت کردین یه نگاه بندازین بهش

پاسخ:
سلام، مرسی عزیزم بابت معرفی کتاب، برم یه سر ببینم طاقچه دارم، خوندم میام میگم:)
۲۹ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۵۹ نرگس باران

والا زمان دانشجویی که هیچ کار خونه ای به عهده من نبود و تنها مزاحم، فقط وب گردی بود، وقتی مینشستم پای سیستم، حتی ایمیل رو هم باز نمیکردم. با خودم میگفتم مثلا ۲ ساعت کار درسی انجام بده، بعد نیم ساعت وبگردی. یه چی تو این مایه ها. و موثر بود.

مثل همون سیستم جایزه که بچه های دیگه تو کامنت ها گفتن و موثره به گمونم.

پاسخ:
میدونی من همیشه همینقدر وقت کشی داشته ام اما خب وقت هم بیشتر داشته ام و خلاصه تهش یه چیزی برا کار مفید میمونده اما الان اگر همونقدر وقت کشی کنم دیگه زمانی برای کارهای واجب نمیمونه؛( باید این تمایل ذاتی را کنترل کنم، حالا یه کارهایی کردم میام مینویسم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی