یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

از هر دری بعد از مدتها ...

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۵:۳۲ ب.ظ

سلام.

خیلی وقته ننوشتم، خیلی وقته دلم میخواد یام بنویسم ولی انگار با خودم لج کردم و فکر میکنم اگر بنویسم شاید حالم کمی بهتر بشه و انگار نمیخوام بهتر بشم :( 

واقعیت اینه خدا رو شکر هیچ اتفاق منفی یا بدی نیفتاده که باعث بشه اینطوری مود من پایین بیفته، اما من اصطلاحا رو فرم نیستم. 

حالا تیتر وار از خودم و این روزها مینویسم.

- اون پروژه ی با استادم و مقاله را که قبلا درباره اش با عنوان یک شکست حرف زده بودم؟ چند هفته پیش استادم صبح یه لینک فرستاد و خیلی رسمی زیرش نوشت جهت اطلاع و بهره برداری. دیدم تو یه نشریه ی خیلی خوب حقوقی(نشریه ی علمی پژوهشی) چاپ شده! البته که اسم من را بعنوان اسم دوم نوشته بود که انتظاری بیشتر ازش نداشتم. حقیقتش را بگم خیلی خوشحال شدم. به هر حال من قید اون کار را زده بودم و هم اینکه از این جهت که کار به قدری قوی بوده که قابل چاپ بوده هم بهم حس دلگرمی داد. حقیقتا من یه وسواس عجیبی دارم، همیشه فکر میکنم وااااو بقیه چقدررررر بیشتر از من میدونند! بقیه چقدر کارشون خوووبه وقوی هستند اما بعضا میبینم نه واقعا همچین خبری هم نیست فقط خودشون دارند با داشته هاشون حال میکنند :))) 

- الان سه هفته هست رژیم گیاه خواری ام را شروع کردم، من قبلا دو ماه قبل از بارداری دومم این ریم را داشتم که به دلیل  باردار شدن گذاشتمش کنار، اون موقع خیلی عالی بود چون تابستون یود و میوه ها  خیلی بهتر ومتنوعتر از الان بود و اینکه دختری خودش غذا میخورد و نیاری نبود من دهنش کنم و این برای نخوردن من راحتتر بود. اما الان باید دو تا پسرها را غذا بدهم و واقعا خیلی سخته و یه موقع یه نصفه قاشق هم خودم خوردم :) البته در مجموع تو این سه هفته بنظرم یه کفگیر بیشتر برنج نخورده باشم اما اصلا وزن چشمگیری کم نکردم. نمیدونم شاید دلیلش اینه خرما زیاد خورده باشم؟ آخه این رژیم من درواقع خام گیاه خواری است. یعنی باید مواد غذایی خام بخورم. و اینکه یادمه اون دفعه چایی را راحتتر گذاشته بودم کنار و یانهایتا چایی سبز میخوردم اما این مدت چایی سبز نداشتیم و همون چایی سیاه را کمابیش خوردم. خلاصه اصلا از روند رزیمم راضی نیستم اما وقتی فکر میکنم به هر حال اون حجم بیسکویت و نان و برنج و سیب زمینی حذف شده بهم حال بهتری میدهد. ماکارانی هم حذف کردم :)) دوست داشتم موفق میشدم تو یه مدت دو ماه پنج شش کیلو کم میکردم :( اما فعلا که بدنم استپ کرده و هیچ خبری نیست :( نمیدونم دقیقا باید چقدر خرما و یا مغزیات را بخورم فکر میکنم ظاهرا زیاد خورده ام و  کالری به بدنم رسیده که وزنم چندان کم نشده است ؟ باید بگردم یه برنامه اینطوری پیدا کنم که میزان این چیزها را تعیین کرده باشه. 

- دیروز رفتم واکسن دوز سوم را زدم، دو تا قبلی سینوفارم بود این دفعه آسترازینکا زدم. من اصلا نه تب کردم و نه چندان ضعف و بی حالی. با اینکه خانمه که زد گفت رفتی خونی استامنفون بخور و اگر تب کردی هم باز بخور اما من اومدم خونه دیدم هیچی ام نیست دیگه همون استامنفون را هم نخوردم. 

- این مدت چندین هفته صبح های جمعه رفتم سر قرار با یکی دو تا از دوستانم، خیلی عااالی بود. من صبح خیلی زود میرفتم سه بارش را با مترو رفتم، فکر کنید هنوز هوا تاریک بود که از خونه رفتم ایستگاه مترو و اولین قطار را سوار شدم و رفتم غرب تهران، دوستم با ماشین اومد دنبالم و سه چهار ساعتی را با هم بودیم تا بعد همون سمت غرب لوکیشن میدادم و شوهرم تو مسیر رفتن به باغ با بچه ها اومدند دنبالم رفتیم باغ :) یکبارش صبح طلوع آفتاب دریاچه چیتگر بودیم خیلی عاااالی بود. دیگه منتظر بودیم شوهرم برسه که نم نم بارون هم زد و قبلش هم هوا خیلی دل انگیز بود، هر چند هوای زمستان نباید اینطوری باشه اما خب دیگه چکار کنیم واقعا در توانم نیست غصه ی این هم را هم دارم میخورم :( بگذریم، به هر حال برای پیاده روی و قدم زدن ما هوا عالی بود و طلوع آفتاب هم بسیار زیبا بود. عکسش را میذارم اینجا. 

-از زبان خوندنم بگم که اصلا راضی نیستم، سعی میکنم هفته ای سه چهار موضوع اسپیکینگ را با یکی از دوستانم تعیین کنیم اوایل در موردش نیم ساعت چهل دقیقه ای حرف میزدمیم اما الان چند باری هست که وویس میذاریم. اووووووف خیلی سخته! داغووووووونم. رایتینگ و ریدینگ و لیسنینگ هم که خودم باید بخونم و فقط سعی میکنم رها نکنم که صادقانه بگم انگار رهااااا هست و من گهگداری به زور با یه نخ نازک میخوام نگهش دارم. 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۱۲
زری ..

نظرات  (۷)

۱۲ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۳۴ ربولی حسن کور

سلام

چه عجب آپ کردین

اگه با گرفتن رژیم وزنتون کم نمیشه سعی کنین فعالیت بدنی تونو بالا ببرین

پاسخ:
سلام، آره واقعا خیلی وقته:( تصمیم دارم نوشتن اینجا را جدی بگیرم فکر کنم حالم را بهتر کنه و بهم انگیزه و روحیه بده برای بقیه ی برنامه هام. 
شاید باید یه ورزشی را در خونه شروع کنم! شاید زومبا! خیلی سختههههههه :))))

تبریک میگم. حتما خیلی خوب نوشتیش وگرنه دلیلی نداشت چاپش کنن.

 

در مورد برنج که نوشته بودی تعجب کردم چون خب برنج هم گیاهه دیگه. اما در مورد وزن کم کردن یادت باشه اگه چربی اضافی داری کمی طول میکشه که از اون حالت سفتی در بیان و سوزونده بشن.

 

من یک ساعت قبل از واکسن زدن دوتا مسکن می خورم و هر دو دفعه چیزیم نشده. فکر کنم بدنت ایمن شده. بهرحال خوبه سردرد نشدی .

پاسخ:
مرسی نسرین جان بایت تبریک مقاله، آره تعریف از خود نباشه انگار چیز بدی نبوده :))))) 

در مورد برنج، آخه رژیم من خام گیاه خواری هست. 
آره باید رژیم را نگه دارم تا وارد مرحله ی کاهش وزن بشه وگرنه زحماتی که تا الان براش کشیدم الکی میشه! 

اوهوووم آره برای واکسن بچه هم بعضی ها میگویند از قبل استامنفون بدهید اما بعضی ها میگویند اثر واکسن را کم میکنه!!! نمیدونم والله ... نسرین جان من کلا با دارو خوردن حال نمیکنم این دفعه هم صبر کردم دیدم اصلا تب نکردم دیگه کلا استامنفون را نخوردم. خدا رو شکر از این جهت ها انگار بدنم باهام راه میآد :))

سلاام حالت چطوره زری جان؟ آفرین خیلی بهت تبریک میگم واقعا عالیه مقاله👏🏻

نگران زبان نباش به نظرم زبان تا ما بخواهیم کش میاد و تموم شدنی نیست یه دد لاین نزدیک برای خودت بذار و یه ماک بده ببین اوضاع چطوره

راجع به رژیم هم خام‌گباه خواری خیلی سخته به نظرم ولی باعث استراحت سیستم گوارش میشه، برای لاغری باید کالری شماری کنی چون همین آجیل و خرما اینا خیلی کالریش بالاست.

چه  عکس قشنگی، چه کار خوبی کردی دوستتو دیدی به نظرم خودش بهذجور مدیتیشنه

پاسخ:
سلام عزیزم، ممنونم برای تبریک مقاله، انشاالله بیام بهتون بگم مقاله ی انگلیسی ام چاپ شده باشه :)

اوووووف این زبان چرا اینطوریه! آخه خودم وقتی تست ها را میزنم و اوضواعم را میبینم دیگه چه کاریه ماک بدهم؟ حداقل لیسنینگ و ریدینگ را که دیگه دارم با پاسخنامه چک میکنم :(((((  خیلی داغوووووووووونم خلاصه :((

آره باید کالری شماری کنم، ظاهرا کم نمیخورم :)

آره واقعا عالیه، هم دیدار دوست و هم زیبایی طبیعت در کنار هم ... انشاالله قسمت و روزی شما :)

من نمیدونم چرا هر چی پستت رو می خونم نظرم نمیاد :)

 

فقط اینکه چقدر خوب که بعد از واکسن خوب بودی. 

پاسخ:
قربوووونت برم فدای سرت :)))

آررره واقعا فکر کن اگر سه روز میخواست من را بندازه چقدر اوضاع خونه زندگی ام به هم ریخت، واقعا خیلی خوب شد بعد از واکسن اذیت نشدم. 
امشب هم تولد زودهنگام پسرها را داریم، یه کوچولو بعد از واکسن فکر کردم اگر حالم بد بشه مهمونی را چکار کنم که خب اون هم خدا رو شکر ظاهرا خوبه اوضاع:)) البته مهمون خاصی نداریم فقط مامان بابام و برادرهام هستند :))

سلام. تبریک میگم بابت مقاله. پس معلوم میشه کار خودت را دست کم گرفته بودی..

تولد پسرهاتون مبارک، شاد و سلامت بزرگ بشن...

چه خوب که بعد از واکسن آن هم آسترازنکا عوارض خاصی نداشتین.. من که سینوفارم زدم و با همان هم عوارض داشتم

بیرون رفتن با دوستان خیلی انرژی بخش است..

رژیم خام گیاه خواری سخت نیست؟ نمیشه خام نباشه که بشه حبوبات را به عنوان پروتئین مصرف کرد؟

پاسخ:
سلام عزیزم، ممنونم برای تبریک :) 
ممنونم سلامت باشی:)
آره خدا رو شکر هیچ علامتی نداشتم خودم هم منتظر بودم چون خیلی ها بعد از آسترازینکا اذیت شده اند ظاهرا
عاااالیه، قسمت و روزی همه باشه :) 
چرا میشه، اون هم یه مدلش هست اما خب اون پاکسازی ای که تو رژیم خام گیاه خواری هست ظاهرا بیشتر از سایر مدل ها هست. البته من اطلاعاتم اصولی نیست.  

عجب عکس دلبری

پاسخ:
بللللللله :)))

خدا رو شکر آسترازنکا اذیتت نکرد . دوز اول انقدر حال من بد شد که دو تا دوز بعدی حاضر نشدم بزنم .

پاسخ:
آره الحمدلله برای من سبک رد شد. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی