یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

این روزها بطرز فجیعی تو دست و پازدن و هیچ کاری نکردن، سپری میشه. دستم به هیچ کاری نمیره، کارهایی هم که اجبار بیرونی دارم و انجامشون میدم یه عیبی یا گیری به یه جاشون میخوره که کلا بیشتر دپرس میشم:( از صبح قبل از ساعت هفت که بلند میشم با خودم میگم امروز دیگه خودم را از این موود پایین بودن میکشم بالا و سعی میکنم حداقل یه ذره پروداکتیو باشم، یهو میبینم بعد از انجام کارهای واجب روزمره گوشی دستم گرفتم و دارم تو وبلاگ ها و اخبار داخلی میچرخم به دنبال ذره ای اطلاعات، واقعا تو قرن بیست و یکم با وجود قانون دسترسی آزاد به اطلاعات تو همچین مردابی گیر کردن فاجعه هست! وبلاگها را میخونم و صبحی نیست که یه دور اشک به چشم نشوم و گریه نکنم ، بغض که دیگه بخش جدایی ناپذیر از زندگیمون شده. یه سردرد دایمی تو قسمت چپ سرم دارم که نمی‌دونم ناشی از سرماخوردگی هست یا دندونی که ده روز پیش دکتر باهاش ور رفته یا حال روانی این روزهام، خلاصه دیروز یه استامنفون خوردم گفتم بذار حداقل نصف روز سردرد نداشته باشم. 

برای جمعه این هفته از یکماه و نیم پیش یه ماک ثبت نام کرده بودم که هیچی براش نمیخونم، از خودم شاکی ام که خب آخه چه فایده ای داره اینطور این اخبار را بالا پایین کردن و غصه خوردن و گریه کردن؟ هر شب موقع خواب به خودم قول میدم که فردا دیگه میشینم سر درس و زبان اما باز هم صبح که میشه دست و دلم به درس نمیره و میگم برم یه دور بزنم تو این نیمچه اینترنت در حال موت و ببینم چه خبره و باز هم سیکل بغض و گریه تکرار میشه:( 

وبلاگ ها را میخونم و کامنت ها را میخونم واقعا تعجب میکنم از وقاحت افرادی که با جمله ی نخ نما شده ی برهم خوردن امنیت و زندگی روزمره مون بدلیل اعتراضات، روبرو میشم! یعنی واقعا چقدر یه آدم میتونه بی انصاف باشه که یکبار نمیگه بیچاره خانواده هایی که بچه هاشون را از دست داده اند، آدم‌هایی که بهشون یه عمره که استرس و احساس توهین وارد شده ولو به قول اینها حتی وقتیکه جامعه امن بود و این اعتراضات علنی نبود، که چرا فلان لباس را پوشیدی و یا چرا و چرا و چرا مثل ما فکر نمیکنی، یکبار نگفتند چرا داره شمال و جنوب مملکت فروخته میشه و باج داده میشه صرفا برای اینکه یه عده بتونند بیشتر باقی بمانند تا بیشتر بخورند و بچاپند. چرا اینقدر بچه های کار و زباله گرد زیاد شدند، چرا اینقدر اعتیاد و فقر زیاد شده، چرا اینهمه اختلاس و دزدی و هزاران مشکل دیگه، هیچ وقت براشون هیچ کدوم از اینها مساله نبوده و تازه خیلی شیک و باکلاس میایند میگویند ما هم این مشکلات را میبینیم و به نظام بابت اینها انتقاد داریم ! اما هیچکدوم از اینها باعث نمیشه که موافق اعتراض کردن به این شکل باشیم! الان بزرگ‌ترین معزلشون سطل زباله هایی شده که سوخته میشه که البته اون هم برای خنثی کردن اثر گاز اشک آوره، واقعا میبینید؟ واقعا اعتراض و انتقاد دارید؟  واقعا تصور نکنیم که شما نگرانید برای منافعی که عایدتون شده و میشه؟ خب مگه اینها راهی دیگه برای اعتراض کردن باقی گذاشته اند؟ خب وقتی هر صدایی را با توهین و تهدید و باتوم و چماق و گاز اشک آور و زندان و خودکشی و بیماری مادرزادی جواب می‌دهند خب چه مدلی میشه اعتراض کرد؟ واقعا این یک بام و دوهوا بودن و از بالا به پایین نگاه کردن این طرفداران بی انصاف‌ منفعت طلب را درک نمیکنم، هرچند که بمرور از لاک باکلاسی و قشنگ صحبت کردنشون دراومده اند و تو همین وبلاگهایی که میخونم میبینم لحنشون در کامنتهایی که میگذارند بمرور خشن تر و توهین آمیزتر می‌شود. ایکاش به جای این دست و پازدن ها و دورویی بیایید صاف و پوست کنده بگید که عمر و جوون همه تون فدای حفظ منفعت ماهایی که سواره هستیم و منافعمان تامین هست. حداقل یه ذره صداقت داشته باشید، تو این فضا که قدرت و ثروت دستتون هست، ریش و قیچی دست خودتونه و گفتن این حرف که شهامت لازم نداره! 

واقعیت اینه حتی منی هم که اینها را تو این صفحه مینویسم ذره ای احساس امنیت ندارم اما انگار اگر اینها را نمینوشتم به خودم بدهکار بودم. فقط نوشتم که به وجدان خودم بدهکار نباشم، هرچند که من نه عددی هستم و نه تاثیرگذاری ای دارم، هیچ و هیچ... فقط دلم میسوزه برای عمرهایی که به فنا رفت و امیدها و آرزوهایی که خاک شد و خون هایی که به ناحق ریخته شد:( 

 

موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۱/۰۷/۲۵
زری ..

نظرات  (۷)

من نظرات وبلاگم باز هست حالا حالاها تا ببینم هر کس چطور شخصیت واقعیش رو نشون میده، که خدا رو شکر دارید می بینید آدمها حتی تو نوشتار و پشت کامنت هم توانایی نقش آدم متفکر و متعقل بازی کردن رو ندارند!!

پاسخ:
حس حق به جانبی که یه عمر باورشون شده که اونها حرف درست‌تر را میزنند چون به زعم خودشون سخنگوهای مذهب و دین هستند! اون حس هست که زود طاقتشان را طاق می‌کند و خشن می‌شوند.

به نکته خیلی ظریفی اشاره کردید زری خانم. دقیقن منم دارن این روند نزولی رو توی صحبت های دوستان و ابراز عقایدشونو میبینم.

اون روز اولی که من اولین کامنت رو تو وبلاگ صبا نوشتم چقدر نسبت به من هجمه بود که تو اگرسیوی و بی ادبی و پرخاشگری! جوان و خامی و ظرفیت بحث رو نداری!  حالا توی کامنت ها داره کم کم مشخص میشه کی پرخاشگرده و کی اگرسیوه و کی چقد ظرفیت داره و کی لازم داره برای اثبات حرف خودش شخصیت بقیه رو زیر سوال ببره.

از یه کلمه ی من توی یک کامنت چه داستان دور و درازی استخراج کردن و ده فرمان نوشتن برای نحوه بحث و ادبیات بحث، بعد همونی که خودشون نوشتن رو خودشون نتونستن بهش پایبند بمونن. جالبته واقعن.

البته عادیم هست. پرورده و تربیت شده و قایل به ارزش ها و روند و رویکرد این سیستمن و همونو ارائه میدن دیگه.

شما احتمالن کامنت های منم توی این وبلاگ ها دیدین، برای منم خیلی جالبه رویکرد دوستان و استاندارد های دوگانه شون و تلاشی که دارن برای توجیه همه اتفاقات.

دیگه به هر حال هر نقطه ای در تاریخ و زندگی ما میتونه زمانی باشه که برای خودمون و بقیه مشخص کنه ما واقعن چند مرده حلاجیم و دغدغه اصلی و درونیمون چیه.

انسان ها و انسانیت یا بعضی از انسانها و بخشی از انسانیت.

پاسخ:
دقیقا باهات موافقم نازنین، اینکه خودمون ببینیم چند مرده حلاجیم و واقعا چی برامون مهمه، نیازی هم نیست لزوما بیاییم عمومی اش کنیم اما حداقل خودمون بفهمیم انسانها و انسانیت برامون مهمه یا بخشی اش و مطابق با منافع خودمون! 

یه عمری تو سری خور و حقیرانه باهامون رفتار کردن اینه که الان داریم متفاوت فکر می‌کنیم به تریج قبای آقایون برخورده

امیدوارم که هر چه زودتر خورشید طلوع کنه در این سرزمین نفرین شده

پاسخ:
الان هم این اعتراض مدیون جسارت و روحیه ی آزادی طلبی این دهه هشتادیها هست، ماها با همه ی اعتراض ها و مطالباتی که داشتیم نهایتا نسلی شکست خورده و سرخورده شدیم:(
 حقیقتا من چندان امیدوار نیستم که به عمر ما قد بده که اثرات طلوع خورشید آگاهی را ببینیم، اما خب همه اینها دوره های گذار هست امیدوارم بخشی از این گذار را شاهد باشیم:( 
۲۶ مهر ۰۱ ، ۰۸:۳۳ همه چی عالیه

یک چیز عجیب ، مشترک و مشمئز کننده تو این افراد این هست که دست روی هرررررر واژه ، عبارت و مفهوم گذاشتند اون رو به اضمحلال کشوندن. تو این چند سال نکاه کنید

واژه های اولیه شون استقلال که به گند کشیده شد از مستعمره هم بدتر هستیم واژه حمایت از مستضعفین عالم ، واژه دین ، روی هررررر چیزی دست گذاشتن به گند کشیدن سرآمد همه واژه ها هم خود « آزادی» بود که دیکه حرفی برای گفتن باقی نمیذاره

 

در گفته های طرفدارانشان هم همینه عفت حیا ، که می بینیم چطور پرده دری می کنند مجازی و حقیقی و خلاصه که من هم حال و روزم همینه ، راهی به ذهنتون میرسه به ما هم بگید 

 

 

پاسخ:
دقیقا دوست عزیز، دیشب با یه دوستی صحبت میکردم در همین خصوص و شاید بتوان گفت زیباترین واژه ای  را که به بدترین شکل ممکن به گند کشوندند واژه وحدت و اتحاد بود! قبل از اینکه اینها دست روی این واژه بذارند مردم داشتند زندگیشون را می‌کردند حالا بیا ببین شرق و غرب و شمال و جنوب را به یه نوعی به جون هم انداختند اند! تمام تلاششون این بوده که مردم را مقابل هم قرار بدهند:( 
من که رسما دارم روزهام را به بدترین شکل ممکن سپری میکنم:( هر روز هم میگم از فردا دیگه این بساط رکود و رخوت را جمع کنم و باز هم نمیشه:(
۲۶ مهر ۰۱ ، ۱۲:۰۲ آوای درون

چی بگم... شرایط خوبی نیست و واقعا حق داری بی انرژی باشی.. فقط کاش این روند به سیاهی بیشتر منجر نشه

پاسخ:
دقیقا همینطوره آوا جان، من هم میترسم از روزی که ظلم پابرجا بمونه که مطمئنا با سمبه ای پر زوتر سرمون فرود میاد و به قول تو سیاهی بیشتر 

سلام 

متاسفانه در هر دو طرف افرادی هستند که اخلاق و ادب بحث رو رعایت نمی کنند ولی چون ما خودمون رو متعلق به یکی از این جریان‌های فکری می‌ دونیم نمی تونیم منصفانه قضاوت کنیم.

ضمن اینکه گروهی که به اعتراض خشونت آمیز معتقدن و تو صفحات مجازی ازش دفاع می کنن:

۱.خودشون بیرون گود نشستن و هزینه ای نمیدن اکثرا فقط تهییج می کنن و رفتارهای خشونت آمیز رو تایید میکنن بدون توجه به عواقبش. توقع همراهی اکثریت معترض در این شرایط خیلی بلند پروازانه و دور از ذهن هست.

۲.هر جا هم پیجی ببینن که نظر مخالف داره یا اصلا سکوت کرده بی نصیبش نمی‌ذارن و برچسب میزنن بهش( احمق ،نون به نرخ روز خور،جیره خور نظام و منفعت طلب که در عنوان پست شما هست و رکیک تر از اینها رو هم دیگه نیاز به ذکر نیست).با شعار آزادی دقیقا آزادی بقیه رو محدود می کنن.یعنی درست یکی از انتقاداتی که به عملکرد حاکمان فعلی دارند رو خودشون هنوز به قدرت نرسیده دارن اجرا میکنن‌.

۳.مثل همیشه مخصوصا موقع انتخابات وقتی مردم ، آدم حساب میشن که طرز تفکر اونا رو انتخاب کنن در غیر اینصورت اصلا به حساب نمیان‌تو پیج هاشون دیدیم چطور با نگاه تحقیر آمیز و از بالا به پایین در مورد کسانی که مثل اونا فکر نمی کنن نظر میدن.خب این هم انتقادی هست که خودشون به حاکمان فعلی دارن در عین حال این نقد به عملکرد خودشون حتی در فرآیند مبارزاتشون وارده!!

خب در چنین شرایطی انتظار همراهی اکثریت حتی معترض خیلی دور از ذهن هست چون مردم با خودشون فکر می کنن برای چی باید هزینه بدن وقتی قراره فقط افراد تغییر کنن نه روش‌ها و فرآیندها!

 

 

پاسخ:
سلام، قبول دارم در هر دو طرف یکسری افراد رعایت ادب را نمیکنند اما صحبت من این بود که طرفداران شرایط موجود اوایل که بحث میکردیم خیلی بیشتر سعی می‌کردند که منویات قلبی اشان را مخفی کنند و انصافا مودبانه تر از الان بحث‌میکردند اما بمرور هر چی بحث ها بیشتر شد، میزان خشونت و بی ادبی کلامی اشان بیشتر شده، دقت کن منظورم در مقایسه با خودشون هست و البته که این صرفا نظر من هست. 
ببین پریسا عموما هیچ کس از اول با اعتراض خشونت آمیز موافق نیست، حداقل من از پست‌هایی که خودم میخونم و کامنت گذاشتم حرف میزنم، اما وقتی لباس شخصی ها و امنیتی ها با باتوم و گاز اشک آور میافتند به جوون مردم شما چه توقعی داری؟ خب یک طرف با تمام زور و قدرت داره میزنه، شوخی نیست! یکماه گذشته یا کتک زدند یا انکار کردند و گفتند اینها فلان و فلان هستند! ادبیات طرف مقابل فقط توهین و زور و حمله هست:( 
در مورد پیج های سکوت، نظر من را در پست قبلی میتونی بخونی و البته در کامنتهاش. 
ادبیات گفتمان را همه ی ما بایستی بیاموزیم، هیچکدام ما تافته جدابافته ای نیستیم، همه ما در این نظام درب و داغون آموزشی بار اومده ایم و واقعیت اینه خودمون بطور خودساخته و آرام آرام باید یاد بگیریم چطور ظرفیتمون در تحمل طرف مقابلمون را ببریم بالا.   
۲۷ مهر ۰۱ ، ۰۹:۴۴ آوای درون

در مورد اینکه در کامنتها گفته بودی بعضی ها حق به جانب هستند و طاقتشان طاق می شود، چند سال پیش برام عجیب و غیر قابل باور بود که چرا یک عده ای چشمشان را به روی حقایق می بندند و خیلی چیزها را توجیه می کنند. به این نتیجه رسیدم که آنها اگر حرف طرف مقابل را بپذیرند، باورهاشون فرو می ریزه و لذا در یک مکانیسم دفاعی، سعی دارند ندای درون خودشون را خاموش کنند تا ساختمان باورهاشون فرو نریزه و هویت شون دچار اشکال نشه.

پاسخ:
موافقم باهات، رفتارهای یه آدم دلایل متعددی میتونه داشته باشه و مکانیزم دفاعی در برابر فروپاشی باورها خیلی عامل مهم و اثرگذاری هست. اتفاقا دیشب با یه وبلاگی آشنا شدم به اسم ماهی های دریای کابل، فکر کنم پست آخرش بود در مورد همین تغییر تحولات که در شخصیت خودش اتفاق افتاده بود، خیلی خوب تونسته بود خودش را واکاوی کنه، پیشنهاد میدهم بخونی. 

ببخشید الان متوجه شدم یه کامنت دیگه ازت داشتم که دیروز بین کامنتها متوجه نشده بودم و الان پاسخ دادم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی