یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

قسمت اول- سفرنامه ژنو

پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۰۶ ب.ظ

سلام سلام صد تا سلام :))

من برگشتم از سفر، سحر روز دوشنبه تهران بودم.

بچه ها من نمیدونم چطوری بنویسم؟! یعنی هر چی فکر میکنم همه چیزززز یادمه ها اما نمیدونم چرا هی فکر میکنم نوشتن اینها برای شما احتمالا جذابیتی نداره:( اما میخوام با این فکرم مقابله کنم و ازشون بنویسم امیدوارم که بتونم تحمل کنم و تا آخرش با این برنامه پیش برم :) 

خب از قبل از سفرم میخوام شروع کنم، برای ویزای سوییس باید از وی اف اس وقت میگرفتم و گویا فرقی نداشت وقت من بیزینسی باشه یا توریستی. چون به هرحال با همون وقت بیزینسی که داشتم رفتم و گفتم من دعوتنامه دارم ولی وقتی که گرفتم اینطوریه چون اون روز هیچ مدل دیگه ای وقت باز نبود و خانمه خیلی راحت گرفت و گفت مهم نیست. یه ایرادی داشت کارم که بیمه ام یک روز از طول مدت بلیط رفت و برگشتی که رزرو کرده بودم کمتر بود که گفت من ازت مدارک را میگیرم ولی اگر میخواهی تا یکی دو ساعت دیگه بیمه را بیشتر کن و بیار. نگو تا ساعت سه و چهار هستند اما به من گفت تا دوازده هستیم. اونموقع ساعت یازده بود. بعد از اینکه انگشت نگاری و پرداخت هزینه اهم تموم شد اومدم بیرون و دوباره رفتم تو سایت بیمه بازار یا یه چیزی شبیه این که بیمه قبلی را گرفته بودم و زنگ زدم بهشون که میشه الحاقیه بزنید که گفتند نه نمیشه! باید دوباره یکی دیگه کاما بخری و از بیمه ما هم نمیتونی، تو همین سایت از یه بیمه دیگه بخر. خلاصه رفتم یه بیمه 23 روزه زدم و گرفتم و پرداخت کردم دوباره. بیمه اولی بیست دقیقه ای صادر شده بود و من به حساب همون فکر میکردم این هم همینقدر طول بکشه اما نشون به اون نشون که یکساعت و خورده ای من را الاف کردند و هی زنگ زدم و هی گفتند پنج دقیقه دیگه! با اون دختره طفلکی خیلی بد حرف زدم بهش گفتم خوب از اول که من گفتم مدارک را دادم و میخوام سریع این را رفع نقص کنم و عجله هست و شما گفتید یک ربع دیگه اماده هست خب میگفتید نمیتونید من از یه قبرستون دیگه بیمه را میگرفتم، طفلکی هیچی نگفت و فقط باز گفت پنج دقیقه دیگه. که البته باز هم نیم ساعت بعدش شد اما میدونید اون بنده خدا فقط نشسته بود اونجا و مجبور بود همین را بگه و چون یه کارمند بود مجبور بود مراعات بدحرف زدن من را بکنه اما من هم از بیشعوری هیچی کم نذاشتم و هنوز هم از خودم شرمنده ام بخاطر این سواستفاده از فضایی که داشتم (آدمهایی که یهو به طرف مقابل حمله ور میشوند و بدون توجه به حیایی که طرف داره نشون میده (فارغ از اینکه به چه دلیل داره مراعات مبکنه و درشت جواب پس نمیده) یکه تازی میکنند خیلی خیلی مشمئز کننده اند و بنظرم درگیر گره های شخصیتی اشان هستند که من هم اونجا در اون لحظه دقیقا یه همچین موجود مزخرفی بودم.) خلاصه بیمه صادر شد و رفتم همونجا یه مغازه پرینت گرفتم و سریع بردم وی اف اس تحویل دادم. نکته بعدی که هزینه کارگزاری 31.5 یورو بود که گویا اگر مستقیم ایمیل میزدیم سفارت هم بهمون وقت میدادند و مدارک را تحویل میگرفتند و این پول را هم نمیگرفتند. راستی وی اف اس پرسید ایمیل بزنیم یا اس ام اس که سی هزار تومن هزینه جدا داره. گفتم نه همون ایمیل خوبه :)) حالا نشون به اون نشون که نه ایمیل زدند و نه هیچی! سه هفته بیشتر گذشته بود که آخر زنگ زدم و با یه اکراهی چک کرد و معلوم شد از هفته پیش پاسپورتم اومده :) که دیگه فرداش رفتم و چشمم به یه ویزای هجده روزه روشن شد خخخ 

بعد از اون افتادم به تهیه بلیط که خب چون آقای شوهر راضی به رفتن من نبودند :( یه چند روزی طول کشید که بینمون صحبتهامون زده شده و نهایتا دیدم یه جورایی یکسری از رفتارهای من بهش حس بد داده و واقعا اون لحظه فکر کردم دلم نمیخواد ناراحتی اش را داشته باشم و با همه ی اهمیتی که این سفر برام داشت دیدن ناراحتی اش باعث شد پاهام شل بشه، اونجا بود که بهش گفتم دلایلت را نمیتونم قبول کنم اما ناراحتی ات برام مهمه و نمیتونم قبول کنم که با این ناراحتی بتونم برم و نهایتا اینکه تو بگو بروم یا نه؟ اصلا چند روزه بروم؟ چون ساختن تراول هیستوری هم یکی از اهدافمون از این سفر بود. خلاصه بعد از این صحبتها شد که قرار شد از این هجده روز فقط دوارده روز که مدت دوره بود را بروم که البته موقع گرفتن بلیط با توجه به قیمتها یه جوری شد که همه ی مدت ویزام را استفاده کردم :)))) اینطوری شد که از قبل شروع دوره وارد ژنو شدم و دو روز بعد از اتمام سامر اسکول ژنو را ترک کردم. 

برای گرفتن بلیط هم چون میخواستم ارزونتر بشه و اینکه با کامنت دوستان اینجا دیدم هرچی بارم کمتر باشه راحتتر میتونم از حمل و نقل عمومی استفاده کنم این بود که تصمیم گرفتم بلیط بدون بار بگیرم. پرواز تهران به ژنو با ده و هفتصد با یه اقامت چند ساعته در فرودگاه آنکارا گرفتم. فرودگاه آنکارا اینترنت نداشت. یعنی داشت اما برای فعالسازی باید یک خط ترک داشته باشی که بهش پیام فعالسازی ارسال بشه! که خب عملا اون چند ساعتی که اونجا بودم یکی دو ساعتش با صحبت با یه پسری گذشت که دکتری یه چیزی شبیه زمینشناسی داشت و میخواست بره باکو برای پروژه کاری ای که شرکتش داشت و تقریبا چند ماه یکبار رفت و امد میکرد. اهل سنت بود و کلی حرف زدیم که بیشتر تو زمینه های سیاسی و اجتماعی بود. قبلش هم تو تهران دو ساعتی منتظر پروازم به آنکارا بودم که اونجا هم با یه پسری هم صحبت شدم که گفت لژیونر والیبال هست، اسم و فامیلش هم گفت و در مورد اینکه از شونزده سالگی با تیم جوانان مطرح شده و گفت خیلی خوش شانس بوده که تونسته تو همین مسیر علاقه و ورزشش آینده شغلی و زندگی اش را بسازه. گفت تعداد لژیونرهای والیبال ایران خیلی کم هستند و این جز همون چند تا محدود هست. از کشورهایی که توش بازی کرده بود و شرایط بازی و کار اونجاها گفت و ... که تا قبل پرواز با هم صحبت میکردیم و موقع سوار شدن دیگه با هم خداحافظی کردیم چون خب صندلی هام پیش هم نبود و البته حرف هم زیاد زده بودیم بس بود دیگه خخخ 

تو مسیر پرواز تهران به آنکارا هم بغل دستم دو تا مرد نشسته بودند یعنی من وسط بودم، سمت راستی همینکه نشستم گفت صبحتون بخیر و تا خود آنکارا یکریز از آلمان و روش مهاجرت خودش سی سال پیش حرف زدیم. دیگه یه جایی واقعا دلم میخواست بخوابم چون پروازم هم چهار صبح بود :)) دیگه خلاصه رسیدم پشت گیت پرواز آنکارا به ژنو از هرچی حرف زدن با آدمها بود سیر شده بودمممممم :) 

از انکارا تا ژنو یه صندلی بین من و بغلی ام‌خالی بود که یه مرد ترک بود و‌حتی میخواست گوشی اش را بده که براش از پنجره هواپیما عکس بگیرم به ترکی و زبان اشاره گفت؛) دیگه اونجا یه استراحتی کردم تا ژنو. ساعت شش و‌خورده عصر رسیدم ژنو، من از قبل یک روز دیرتر اتاق رزرو‌ کرده بودم ولی وقتی برای یک روز زودتر بلیط مناسبتر پیدا کردم دیگه همون را گرفتم، به هاستلم ایمیل زدم که اگر جای خالی هست من یک شب زودتر اتاق را تحویل بگیرم و به مدتم اضافه بشه که گفت پر هست، گزینه دومم این بود که با وسایل بیام توشهر که من به شدت ترس ورود به شهر جدید تو شب را دارم:( البته تا اومدم وارد سالن شدم و تونستم به اینترنت فرودگاه وصل بشم دو ساعتی گذشته بود و چند تایی هم تماس گرفتم با مامانم و شوهرم و یکی از دوستان. خلاصه اینکه من نتونستم جرأت کنم که برم در سطح شهر و برای اون بک شب جایی بگیرم و نهایتا تصمیم گرفتم شب را در فرودگاه بمونم تا فردا صبح که بیام درسطح شهر بچرخم تا ساعت ده صبح که تحویل اتاقم میشد. راستی هاستلی که داشتم مخصوص خانم ها بود و با همون هزینه ی اتاق بلیط تمامی وسایل نقلیه عمومی ژنو و شاتل بویت (اتوبوس قایقی) روی دریاچه ژنو را برام فراهم کرده بودند و این شد که با حوصله تا فردا صبح با اینترنت فرودگاه حسابی ته مسیرها را دراوردم که فردا بدونم کجاها باید بروم. یه کمی شب بهم سخت گذشت ولی واقعا نه خیلی :)) راستی میخواستم راه بیفتم از خونه چهار تا تخم مرغ ابپز برداشته بودم که دوتاش را صبحانه تو انکارا خوردم، دو تای دیگه هم فردا صبحش تو فرودگاه ژنو. برای ناهار و شام روز پرواز هم که ساندویچ های هواپیما را خوردم. 

فردا صبح از ساعت شش صبح گشت و گذار من از فرودگاه ژنو شروع شد. هر اتوبوسی را سوار میشدم حواسم بود که نقاط اتصالش با دو تا خط‌هایی که من را به خوابگاه میرسوند را درنظر بگیرم و تا آخر خط میرفتم و باهاش شهر را میگشتم و بعد اتوبوس بعدی:)) یکشنبه صبح بود و شعر تعطیل و خلوت بود. 

+ یک کانال تلگرام زدم که یکسری عکسهای سفر را گذاشتم، کانال پرایویت هست. دوستانی که آدرس میخواهند بفرمایند تا لینک را بدم.  

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۱۵
زری ..

نظرات  (۱۱)

۱۶ تیر ۰۲ ، ۰۴:۰۷ نرگس باران

Wow! آدرس لطفا

پاسخ:
چشمممم 
گرفتی؟ 

سلااااااااااام!

هوراااا! 

قراره سفرنامه بخونیم :))

میشه به منم بدین لینک کانال تلگرامو؟ 

پاسخ:
سلام عزیزم، 
امیدوارم بتونم خوب بنویسم 
با افتخار ارسال شد :)

رسیدن بخیر زری جان .

تا باشه از این پست ها و خبر ها

پاسخ:
مررررسی رویا جان
انشاالله قسمت و روزی شما :)

رسیدن بخیر :)

ممنون بابت اشتراک سفرنامه و عکسها :)

منتظر قسمت دوم و مخصوصن آنچه در سامر اسکول گذشت هستم :)

پاسخ:
مررررسی نازنین جان
حتما، در مورد سامر اسکول هم توضیح میدم شاید بدرد دوستان بخوره

سلام زری جون

رسیدن بخیر

ممنون می شم آدرس کانال تلگرام و برام ارسال کنی

پاسخ:
سلام ماهی جان، وبلاگ داری عزیزم نه؟ فکر کنم قبلا ازت خونده ام. اگر وبلاگ داری برام ادرس بذار لطفا وگرنه بگو تا ایمیل کنم برات

سلااام زری جان خوبی؟ رسیدن بخیر😍چه خوب نوشتی، خدا رو شکر که رفتی و خدا رو‌شکر که با تعامل با همسرت و دل خوش رفتی. منم عکس میخوام🙈

پاسخ:
سلام عزیزززززم 
فدات سلامت باشی گلم 
واقعا بابت این قسمت که تونستم با شوهرمحرف بزنم راضی ام، خدا هم راضی باشه خخخخ 
فکر کنم برات لینک را فرستادم درسته؟ اگر نه بهم بگو لطفا

خوشحالم که سفر خوبی داشتی و در نهایت چالشت با همسرت هم به خوبی مدیریت شده و کلی هم گپ و گفت داشتی از همون اول. 

 

ولی چقدر تو این پستت خودت رو هم مورد عنایت قرار داده بودی :))

 

مهربون تر عزیز من. چه با خودت چه با کارمند بیمه :))

پاسخ:
آره واقعا صبا جان بابت نتیجه و گفتمانی که با شوهرم داشتم از خودم راضی ام. 
بابت اون کارمند بیمه هنووز از خودم شرمنده ام :( 
چشمممم سعی میکنم تمرین کنم کلا مهربونتر باشم :)

پست ادامه داره دیگه؟ اولش خوب و مفصل شروع کردی یهو نصفه موند. خخخ. ما منتظر بقیه ش هستیم. لینک کانال تلگرام هم بده لطفا :*

پاسخ:
اره لانداجان مینویسم انشالله:)) 
لینک را فرستادم چک کن لطفا 
۲۱ تیر ۰۲ ، ۱۰:۳۸ ربولی حسن کور

سلام

صبح توی درمونگاه برام بیان باز نمیشد اما حالا که اومدیم سیاری باز میشه!

خب پس خوش گذشته بهتون.

فکر کنم اون دختر بیچاره توی بیمه تازه کار بوده! اما واقعا نمیشد فقط یک روز ازش بیمه بگیرین؟ حالا جالب میشه خودش هم اینجا رو بخونه!

31.5 یورو برای یه اروپائی اصلا پولی نیست اما خب برای ما خیلی پوله. حیف شد که از دست رفت.

چه هاستل باحالی بوده. با همین رایگان کردن اتوبوس و ... کلی باهاش صرفه جوئی کردین.

ای کاش میشد عکسهاشو ببینم!

پاسخ:
سلام، بله خدا رو شکر خیلی خوب بود، انشاالله قسمت شما :)
نه نمیدونم تازه کار بود یا نه، نه من هم گفتم برام الحاقیه بزن یک روز را اضافه کن که گفت چون بیمه نامه صادر شده نمیشه! بنظرم چرت گفت و البته کلا مبلغش هم کم بود اما معطلی بدی داشت، با اینکه مجبور شدم نهایتا دو تا بیمه نامه بگیرم که یکی اش بلااستفاده شد باز هم تقریبا صد تومن شد هزینه اش. 

خب قاعده اینه شما هزینه وی اف اس را بدهی و اون 31.5 یورو حالت طبیعی کاره، اگر بشه نداد و ذخیره اش کرد حال میده :)) 
هاستل ژنو عالی بود، اما بعدا که سه روز رفتم میلان اونجا یه کم تو ذوقم خورد، البته فکر کنم اصلش همون مدل میلان باشه! ژنو با استانداردهای سوییس بود! 

عکسها را هم گفتم که تو تلگرام گذاشتم، اگر بخواهید لینک میدم :) این جمله تون یعنی لینک بدهم یا تلگرام ندارید؟ 
۲۱ تیر ۰۲ ، ۱۳:۰۶ ربولی حسن کور

اینستاگرام ندارم دیگه تلگرام هم نداشته باشم که دیگه هیچی!

زحمت لینک را بکشید اگه دیدم امکانش بود بدون شناسایی شدن واردش بشم مزاحم میشم!

ممنون که خاطرات سفرتون را با ما به اشتراک گذاشتین. لطفا آدرس کانال تلگرامتون رو بدین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی