یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

معنویتی که از دست رفت...

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۵۸ ب.ظ

درب بالکن باز هست و همراه با هوای خنک صبحگاهی صدای نماز عید فطر که در مسجد میخوانند به گوش میرسد. اللهم اهل الکبریا و العظمه و اهل الجود و الجبروت .... سه تا کوچه و یه پارک تا مسجد فاصله هست ولی بقدری گوشش با این صدا آشناست که با همه ی فاصله میتواند بفهمد دارند چه میخوانند. صدا با خودش کلی خاطره را بهمراه میآورد. اسالک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا ..... با خانواده‌اش که تقریبا همگی پایه بودند برای نماز عید، صبح روز عید بیدار می‌شدند و می‌رفتند همین مسجدی که الان صداش میاد، مسجد کنار یک پارک بزرگ هست و علیرغم اینکه مسجد بزرگیه ولی آنقدر جمعیت زیاد بود که صف‌های نماز تا نیمه های پارک کشیده میشد. بیشترین ارتباطی را که با نماز عید فطر میگرفت برمیگردد به تقریبا بیست سالگیش. ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا ان تصلی علی محمد و آل محمد ..... صدای دعای قنوت در فضا می‌پیچید و همینطور که نماز از بلندگو پخش میشد، او هم همزمان از روی برگه دعای قنوت را همراهی میکرد و میخواند. تیکه کاغذی که یک رویش متن دعای قنوت چاپ شده بود و روی دیگرش لیست انتخاباتی اصلاحگران با عکس خاتمیفضای روحانی و نوستالژیکی برایش زنده شد. یک جوان بیست ساله که هیچ وقت مذهبی دو آتیشه نبود اما ابایی از شرکت در برخی مراسم و مناسک مذهبی نداشت، مذهب گویا فقط مذهب بود، آدمهایی که برای خواندن نماز عیدفطر میآمدند متعلق به یک قشر خاص اعتقادی نبودند، حضورشون نشانه ی تایید سیاستهای حاکمیت نبود، اگر هم بود حداقل برای یک دختر بیست ساله اینقدر واضح نبود که از بودن در یک جمعیت مذهبی از خودش بدش بیاید، فضا براش جاذبه ی معنوی داشت. ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد ..... الان اما خودش را از این تفکر دور میدید. چهره ی بچه ها و جوان‌ها جلوی چشمانش رژه میرفت. تک تک بغض ها و اشکها و استیصالی که تجربه کرده بود، هوای کثیفی که به زور فروداده بود و خفه اش کرده بود را به یاد میآورد. ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد ..... 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۲۲
زری ..

نظرات  (۶)

وای زری .... رفتم قنوت نماز عید فطر رو گوش دادم و در کسری از ثانیه به پهنای صورتم اشک ریختم! انگار همون دختر ۲۰ ساله ای که یک ماه روزه گرفته و با هزار بیم و امید وایساده تو صف نماز عید فطر. 

من از جمله آدم هایی بودم که با نماز عید فطر حالم خوب میشد. کلا عید فطر حس خوبی داشتم.

نمیگم فقط ج.ا باعث شد که کلا از دین دور بشم! عقل خودم دیگه همراهیم نمی کرد! و دین اصلا نمی تونست پاسخگوی نیازهای منطقی و روانی من باشه.

 

ولی ما با این چیزا بزرگ شدیم. یه سری مناسک بخشی از سنت های ما بوده که برامون معنی شادی و امید و کلی حس خوب دیگه داشته و اون حس نوستالژی رو نه میشه و نه باید انکار کرد. 

 

همسر من هیچوقت تربیت مذهبی نداشته و تو یه خانواده ۱۰۰٪ رها از مذهب بزرگ شده ولی حالش با صدای اذان موذن زاده اردبیلی خوب میشه. 

 

کاش به عمر ما قد بده دیدن روزهایی که دین از سیاست جدا بشه و حالمون بد نشه از شنیدن یه نوایی که تو کودکی و نوجوانی حالمون باهاش خوب میشده. 

 

پاسخ:
مرسی صبا جان از این کامنت خوب و مفصل، دقیقا تکمیل کننده ی پست من بود. نماز عید فطری که دوست داشتیم و به قول تو با هزار بیم و امید تو صف نماز حاضر میشدیم. ماه رمضانی که برامون شروعش و پایانش متفاوت از بقیه ی ماهها بود و مایی که تلاش میکردیم تو شب های قدر یه بهانه اون شبها یک درجه خودمون را رشد بدهیم(یادته یه سال بهت شرح دعای ابوحمزه‌ ثمالی از عبدالکریم سروش را معرفی کردم؟ بهت گفتم من تو شب قدر این را خوندم.). من هم با خوندن کامنت تو گریه کردم، گریه کردم بر تمام اون روزهایی که فارغ از سیاست هنوز میتونستیم گهگداری به این طناب چنگ بزنیم برای اینکه حالمون را بهتر کنیم ولی الان طوری در تعارض هستیم که انگار شرافتمون زیر سؤال میره. صبا! من پارسال روز عید فطر رفتم دوباره تو مسجد و همین پارک قدم زدم، مثل مادری که از دیدن بچه اش محروم شده باشه و بره دم مدرسه بچه اش را از دور ببینه، روز عید فطر رفتم تو همون فضاهای قدیم قدم زدم و برگشتم خونه. از اون روزهای گذشته نه منزجرم و نه انکار میکنم، تمام اونها بخشی از من بودند و نیاز روانی یک آدم سالم بودند، شرم بر آنهایی که  ما را از همه چیزمون دور کردند. من هم امیدوارم باشم و ببینم که دینداری و مذهب معنیش تأیید سیاستهای یک گروه و اندیشه خاص نباشه.  

کاش این قدر دین و سیاست را به هم گره نمی زدند.. کاش با این کارشان میلیون ها نفر را از دین زده نمی کردند...

"من هم امیدوارم باشم و ببینم که دینداری و مذهب معنیش تأیید سیاستهای یک گروه و اندیشه خاص نباشه. " به امید این روز...

پاسخ:
میفهمم چی میگی آوا جان، اون یکی کامنتت هم خوندم و کاملا باهات موافق هستم. وقتی هر چیزی جای خودش نباشه از هر طیفی قربانی میگیره. اتفاقااین چند روز گذشته یه کلاس آنلاین داشتم که ایرانی نبود و روز پنجشنبه که تو اکثر کشورهای مسلمان عید فطر بود تو قسمت چت باکس خیلی ها میاومدند عیدفطر را تبریک میگفتند و …. با خودم فکر کردم واقعا اینطوری زندگی کردن چقدر خوبه که طرف راحت داره لذت دینداری اش را میبره:( بعد ما همه ی زندگیمون شده تنش و چالش:/ 

مو به تنم راست شد

امسال اولین سالی بو که نه یه ایه قران خوندم نه یه دونه روزه گرفت نه نماز عید خوندم نه حتی شب قدر یه خط دعا

عجیب به همه چی شک کردم و میدونم همه چیز این دین غلط نبوده از ازل ولی نمیتونم هضمش کنم

لعنت بهشون واقعا

کاش یه روزی بشه  اشتی کنم باهمه چی

پاسخ:
سما جان درکت میکنم، ببین خودت را اذیت نکن، صفر ‌و صد نباش. قهر نکن ولی تعصب هم نداشته باش. به خودت اجازه بده و به خودت حق بده که بخش‌هایی از روح و روانت را با چیزهای دیگه هم میتونی ارضا و اغنا کنی. بمرور میبینی به یه تعریفی از دین رسیدی که مختص خودت هست و باهاش اوکی هستی. 

از ۹ سالگی با جدیت نماز خوندم و روزه گرفتم و بقیه‌ی اعمال مذهبی..

از یه جایی به بعد به خیلی چچیزها شک کردم و سوال‌هام بیش‌تر و بیش‌تر شد ولی هم‌چنان نماز برام حکم نیایش و حرف زدن با خدا رو داشت و رهاش نمی‌کردم تا همین دو سال پیش که دیگه بدم اومد. یه مدت بدون حجاب خوندم و بعد کامل گذاشتم کنار. همه‌ی حرکات و سوره‌ها و ذکرهای نماز برام یادآور آدم‌هایی بود که روح و روانم رو زخمی و پاره کرده بودند. از این که با اون عوضی‌ها نقطه مشترک داشته باشم حالم به هم می‌خورد. دیگه نخوندم. از دین متنفرم، هر دینی.

پاسخ:
میفهمم چی میگی فروغ جان، من هم نسبت به هیچ دینی حس خوشایندی ندارم، یه جورایی حس میکنم همه ی ادیان آدم‌ها را تحمیق میکنند تا بواسطه ی اون یه عده زرنگ منفعطت ببرند! 
میفهمم چی میگی که از نقطه ی مشترک با بعضی ها حالت بهم میخوره و همین باعث میشه مصمم تر باشی که مسیرت را ازشون جدا کنی.  
امیدوارم اینقدر فضا آروم باشه و یه عده نونشون را از  این راهها بدست نیاورند،  در اونصورت احتمالا آدم‌ها انتظارشون از دین صرفا معنویت  میشه و در پی اون آرامش و ثبات خاطر فراهم بشه. 

به نظرم خود ادیان که با روح ارتباط می گیرند لذت بخشند ولی اون قسمتی که به مروجان دین برمیگرده درست و نادرست قاطی میشه. 

خاطرات خوبی که از کودکی و نوجوانی داریم از دورهمی های فامیلی تا مسافرت ها به سبک قدیم و نماز عید و شادی آمدن تابستان و... جزئی از روحمان هستند که با فکر کردن بهشون شادمان میشیم

پاسخ:
بنظرم جمله ی اول که گفتی متضمن جدایی دین از سیاست هست. 
بله همینطوره این خاطره بازی برای همه آدم‌ها بخشی از روح و روانشون هست

امیدوارم که آینده رو با دست‌های خودمون تغییر بدیم و صرفنظر از دین و آیین، صرفاً انسان باشیم و آزاد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی