یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

پستی برای خاطره بازی هام

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ق.ظ

سحری را خوردم، سریع دو تا لیوان آب هم خوردم و الان معده ام در نهایت درجه ی کشسانی اش قرار دارد خخخ ! دراز کشیدم روی مبل و دارم تایپ میکنم و صدای خفیف زمزمه وار اذان از پنجره میآد. یکی از دلایلی که من اصرار داشتم امسال روزه بگیرم علاوه بر اون حس خوب اینکه توانسته ام یه کاری را به سرانجام برسونم، حس خوب تجربه ی اینکه همه چیز مثل قدیم باشه! هرچند که  سحر بلند شدن و سحری خوردنم اصلا هیچی اش مثل قدیم نبود و در نوع خودش ورژن جدیدی بود؛) قدیم ترها رادیو روشن میکردیم و بعدش تلویزیون را روشن میکردیم و با دعای سحر تند تند سحری میخوردیم و با همون چشمهای نیمه بسته مسواک‌ و‌نماز :) اما الان من گوشی ام را میذارم کنار دستم و با یه نگاه به تقویم گوشی ام موقع اذان حساب را نگاه میکنم و با ساعت گوشی ام چک میکنم که تا قبل اذان  غذا و آب را خورده باشم، دیگه هم مثل قدیم ها اینقدر ترسو نیستم و وسواسی که اصرار داشته باشم تا قبل از اذان مسواکم را زده باشم:) مسواک و نخ دندان بدون هیچ وسواسی میمونه برای بعد از اذان صبح. خلاصه میخواستم بگم هیچی هیچی مثل قدیم نیست اما من باز چنگ زدم به نوستالژی های قدیمی ام:( همیشه ها خیلی ماه رمضون بنظرم طولانی میاومد اصلا انگار دو ماه بود خخخ اما الان باورم نمیشه یکماه ماه رمضون گذشت! یه جورایی هنوز کشش دارم که ماه رمضون ادامه میداشت، هر سال واقعا ازش سیر میشدم و یه جورایی منتظر بودم تموم بشه اما امسال غافلگیر شدم از تموم شدنش! باید نسخه ای جدید از ماه رمضون برای خودم پایه ریزی کنم و با اون شروع کنم به خاطره سازی و بعدها خاطره بازی...

الان دیدم ای بابا، با خاطره بازی های عیدفطر چه کنم!؟ قدیم ها صبح عیدفطر بلند میشدیم و پیاده از تو مسیر پارک میرفتیم مسجد و نماز عیدفطر را میخوندیم و برمیگشتیم خونه بدون استثنا صبحانه یا تخم مرغ خرما میپختیم یا املت:) این مدل روتین ساختن عموما کار بابام بود و من بهش علاقه داشتم و انگار به پاسداشت روتین ها متعهد بودم:)) خب گفتم بگم این خاطره هم در همون مرحله ی خاطره باقی موند و از روتین خارج شد:( 

میخواستم در مورد خودم و چیزهای دیگه و روزمره هام هم بنویسم اما خب باشه برای بعد و این پست بمونه برای خاطره هام... 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۳
زری ..

نظرات  (۴)

۰۳ خرداد ۹۹ ، ۰۴:۵۱ خفیکات هستم

هر سال دورتر میشیم از اصالت عناصر موجود

پاسخ:
نمیدونم اسمش اصالت باشد؟ یعنی نمیتونم بگم هرچیزی بجز آن، اصالت بمعنای هویت را ندارد. بیشتر جنبه ی نوستالژیک برام داشت

ما توفیق نداشتیم ، قبول باشه ازتون، عاشق لحظه های خواب آلود سحری و اشتیاق برای افطارم ، خدا واقعا ازتون قبول کنه

 

 

پاسخ:
سلامت باشی عزیزم:)

قبول باشه عزیزم.

 

من اگر یه روز هم بخوام روزه بگیرم برای سحر روی گوشیم دعای سحر رو با هندزفری گوش میدم و برای افطار هم ربنای شجریان :) 

امروز صبح هم نماز عیدفطر گذاشتم واسه خودم :))

 

کلا تنها جایی که تو زندگیم به نوستالژی نیاز دارم ماه رمضان و روزه گرفتن هست:)

پاسخ:
سلامت باشی صبا جون، واقعا دوست داشتم اینکار را بکنم و دعاهای سحر و افطار را بشنوم اما واقعا مقدور نبود! فکر کن سحری را جوری خوردم که پسر کوچیکه بیدار بود و داشتم بهش شیر میدادم:( یه شب هم شوهر را بیدار کردم گفتم بیا پنج دقیقه این را بگیر تا من سحری ام را بخورم:) اصلا نمیتونم تو این شرایط تمرکز کنم به گوش دادن دعاها ... انشاالله برای سال بعد که فراغت خیال بیشتری داشته باشم:)) 
واااای برا من هم ماه رمضان پر از نوستالژی و آرامشه 
ایول نماز عید فطر مجازی !

عیدت مبارک باشه. ما رو هم مامان بیدار میکرد و افطاری میخوندیم و ...... الان دیگه من باوری به مذهب ندارم ولی همیشه خاطرات خوش سحری یادم هست. 

پاسخ:
ممنونم ترنج جان سلامت باشی. 
اره سحری و افطاری برای ماها خیلی نوستالژیکه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی