یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

چطوری بتونم نصف روز وقت خالی پیدا کنم؟!

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۵۲ ب.ظ

این روزها جدی تر دارم زبان میخونم، برای یه مهلت شش ماهه میخوام به امتحان برسم و البته که علاوه بر سخت بودن این پروسه کمبود وقت و انبوه کارها و مسوولیت ها هم هست:( قرار بود آقای همسر تایم بیشتری بذاره برای نگه داری بچه ها که هنوز محقق نشده:( اینقدر عصبی ام و کلافه که درد رگ سیاتیکم هم بیطاقتم کرده. امروز ساعت پنج همسر اومده خونه تازه ناهار خورده و بعدش با بچه ها رفته حموم، یه ربع درس خوندم صدا زده بیا پسر کوچیکه را بگیر! تا اون را لباس پوشوندم، پسر بزرگه را گرفتم. بعدش رفتم آبگوشت ماهیچه براشون گذاشته بودم را کشیدم آوردم، طبق معمول آقای شوهر نتونسته بهشون غذا بده، اول به کوچیکه دادم و بعد از نیمه های غذای اون شروع کردم به بزرگه غذا دادن. شروع کردم به غرغر کردن که تا عصر نیستی و من هی چشمم به ساعت که پس کی بشینم درس بخونم وقتی هم اومدی که باز هم باید بچه ها را ضبط و ربط کنم اوووووف! نشستم پای لپ تاپ شروع کردم به خوندن که یهو پسر کوچیکه لیوان چای کنار دستم را ریخت روی میز و فرش؛( دیگه با عصبانیت بلند شدم تمیز کاری و بعدش هم اینقدر ملافه و عصبانی بودم و از درد رگ سیاتیک کمر و پام درد میکرد که اومدم رو تخت دراز کشیدم. نمیدونم شوهر بچه ها را کجا برداشت آماده کرد برد. دختری اومد رو تخت چسبید بهم و هی سوال و جواب الکی که حرصی شدم و سرش داد زدم که وقتی یکی میخواد تنها باشه اینطوری کنه نشو ! خلاصه قهرش دادم رفت که عذاب وجدان گرفتم و رفتم سر فریزر ظرف بستنی را آوردم و صداش کردم بیا با هم بستنی بخوریم طفلکی با چشمهای اشکی اما با لبخند زود اومد:( یه کم با هم حرف زدیم که حداقل عذاب وجدان من کم بشه:(  بعدش دختری رفت سراغ لپ تاپ که با کتابهای فمیلی اند فرندز زبان انگلیسی بخونه که بهش گفتم یه ربع دیگه من اپ تاپ را میخوام تا اون موقع کارت را تموم کن:) این یه ربع هم گفتم بیام بنویسم از دردسرهای یه مامان که من باشم:( 

تنها نقطه ی مثبت این روزها اینه که دختری خیلی فوق العاده و مستقل خودخوان شده! با برنامه ی دولینگو فرانسه میخونه و با فایل صوتی و پی دی اف کتاب فمیلی اند فرندز انگلیسی را پیش میبره:)

برم دیگه بشینم یه ساعت بخونم تا اینها برمیگردند! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۶
زری ..

نظرات  (۶)

۰۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۶ محبوب حبیب

سلام.

یه روز من در این ایام اخیر رو نوشتین. استرس درسهام و بچه با هم و غرغر زدن سر همسر که خونه اومدن و نیومدنت فرق میکنه؟ مثلا هم میگی کمک میکنی. کو؟!

شما که سه تا بچه هم دارین و سه برابر من سختتونه. 

بعضی موقعها پشیمون میشم از شروع دکتری با این شرایط. 

خدا بخیر بگذرونه عاقبت ما رو.

پاسخ:
سلام. محبوب جان تو همین سه خط تونستم تصورت کنم! ببین فقط یه پیشنهاد که شاید خودم هم خیلی وقتها یادم میره بهش عمل کنم، سعی کن از ریز ریز کارهایی که میکنی لذت ببری اگر قرار باشه تردید کنی که کارت درسته یا نه؟ انرژی ات تو این جدال و تردید تموم میشه و برای کارهای اساسی و برنامه هات کم میآری. موفق باشی عزیزم

سلام عزیزم.

 

دوست جونم می تونی از ساعت ۶ تا ۱۰ اینا بری یه جای دیگه،  مثلا پشت بامی، تو ماشین یا یه جایی که نزدیک باشه و فقط اون ۳-۴ ساعت رو واسه خودت باشی؟

پاسخ:
این تایم ها یه ایرادی داره که زمان خواب و غذای بچه هاست و واقعا باباشون نمیتونه! میدونی باید تنظیم کنم تو تایم بین روز و در واقع زمان بازی و کتاب خوندن و .... باباشون عالیه برای این کارها :) حالا داریم آزمون و خطا میکنیم و امیدوارم به یه برنامه و تایم منظمی برسیم

یا مثلا صبح ها ۷-۹ و شب ها همون ۷-۹ رو واسه خودت باشی و البته تو خونه هم نباشی، تا اونجایی که میدونم همسرت این ساعتها کار نمیکنه و بچه هام هر چقدر کار داشته باشند، دو ساعت بدون مامان می تونند.

همه ما به تنهایی نیاز داریم. زمانی برای خودمون که کسی مزاحممون نشه. کاش کسی بود که بتونه بعضی موقعها بچه ها رو نگه داره. البته الان توی این شرایط کورونایی همه چیز بهم ریخته. یادمه که قبلا دنبال پرستار برای بچه ها بودی.

 خوبه که دخترت اینقدر به یادگیری زبان علاقه منده. بد نیست زمانی که عصبانی نیستی بشینی باهاش حرف بزنی و بهش توضیح بدی که دوست داری بعضی وقتها تنها باشی و به کارهای خودت برسی یعنی قبل از اینکه عصبانی بشی و عکس العملی برخورد کنی براش توضیح بدی.

مواظب خودت باش.( لبخند)

پاسخ:
ترانه جون قبل از عید یکماه پرستار اومد نوشتم اینجا ازش که چقدر حضورش خوب بود. اما دیگه بخاطر کرونا نیومد و نهایتا دو هفته پیش باهاش صحبت کردم که از خرداد ماه بیاد که گفت باردار شده و نمیتونه. حقیقتش حوصله ندارم باز بگردم و باز یه نفر جدید و دوباره دوران آشنا شدن بچه ها و ...
ای بابا تو صحبتهامون بهش گفتم که واقعا دلیلی نداره و توجیهی نداره اینکه تو این موقعیت ها تو میآیی و ... حتی مثال زدم از خودش که ت. فلان موقعیت من فهمیدم دوست نداره کسی پیشش باشه اما نمیدونم چرا متوجه نمیشه؟ شاید واقعا برای شرایط سنی اش هست!
قررررربونت :*)

به نظرم اول از دو تا سه روز در هفته شروع کن و دو ساعت برو جایی که خونه نباشی و بتونی اونجا درس بخونی. وقتی خونه هستی همیشه یک چیزی پیش میاد. نگران هم نباش. بچه‌ها و همسر گلیم خودشون رو میتونن از آب بکشن بیرون. 

پاسخ:
ترنج جان دوساعت فقط میشه اینکه من شروع کنم:( نمیدونم چرا من اینقدر آروم آروم پیش میرم؟ نه نگران شوهر و بچه ها نیستم به قول تو وقتی نباشم به هر حال یه کاری میکنند

خب انگار سه تا بچه داری واقعا خسته نباشی . من وقتی دو تا بچه ام کوچیک بودن امتحان آیلتس دادم و نتیجه اش هم ای بد نشد . خوشبختانه یا بدبختانه با همون نمره امتیاز مهاجرت ما کامل شد .ولی خیلی به من سخت گدشت . واقعا کار شاقی هست با بچه ها درس خوندن 

پاسخ:
آره مارال جان سه تا بچه دارم :) واقعا کار سختیه، امیدوارم من هم بتونم از پسش بر بیام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی