یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

انرژی ام ته گرفته :(

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۵۷ ق.ظ

این هفته خیلی انرژی ام کم بود، علاوه بر حس بدی که از استادم داشتم دو سه تا اتفاق ناخوشایند مأیوس کننده ی دیگر هم برام پیش اومد که نتیجه اش این حس بد خستگی مفرط و بی حالی و بی انگیزگی شد. این هفته تا امروز که چهارشنبه هست به اندازه ی یک روز هم درس نخوندم:( دیشب زودتر خوابیدم گفتم شاید امروز حالم بهتر باشه و با انرژی بشینم سر کارهام و درس هام که چندان فایده نداشت... تو این دو روز با دو تا از دوستانم کمی حرف زدم که واقعا مفید بود در بهتر شدن حالم اما تا اومد حالم یه ذره خوب بشه باز یه اتفاق مزخرف دیگه افتاد اوووووف چقدر این چند روز انرژی گیر بود، تنها قسمت خوب ماجرا این بوده که مشکلات از جنس عدم سلامت و مریضی جسمی نبوده. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۲۶
زری ..

نظرات  (۹)

سلام :)

فقط کافیه شعله رو کم کنید تا ته نگیره ;)

 

+ گاهی فقط باید اجازه بدید دوره خودشو طی کنه بی اینکه تلاش کنید حال بد رو به حال خوب تبدیل کنید، فقط ببینیدش و انکارش نکنید همین...

پاسخ:
سلام، خخخ راست میگی اگر شعله را کم کنم شاید اجازه بدم جا بیفته :)
+ دوره تموم نمیشه تا میآیی با یکی از مشکلات کنار بیایی یکی دیگه سر در میآره:(

البته که ته دیگ هم خوشمزه س😃 و خب در روایات شهادت در راه ته دیگ هم حتی توصیه شده😄🙈

 

شاید اگر یه کم به خودت استراحت بدی! و یه کم آب اضافه کنی به زندگیت دیرتر ته بگیری🙄

اصلا این هفته برو باغ آب بازی. گور بابای دنیا و آدماش🙈🙊

پاسخ:
ته دیگ برشته ی خوب درآوردن کار سختیه ها !!! اما خب سعی میکنم بتونم خوب درش بیارم :)) 
آره در همین راستا یه قرار دوستانه با دو تا از دوستان برا وسط هفته آینده گذاشتم :) 
این هفته باغ منتفی هست دختری جمعه کلاس داره. انشاالله همون قرار سه شنبه را برم. 
صبا با خودم گفتم الان صبا این پست را بخونه با خودش میگه باز دیگه چی شده؟ خخخ

اصلا همچین فکری نکردم عزیزم.

 

این چیزا طبیعی هست :) 

پاسخ:
فدااااااای توووو :*)

به سبک این جماعت انرژی باور و جذب باور و از این کوفتا:

اینا همه‌ش به این دلیل بوده که شما انرژی منفی دادید واسه همین انرژی های منفی رو جذب کردید، باید نگاه خود را مثبت کنید و عمیقا مثبت اندیش با جهان روبرو شوید، بعد جادو و جمبل میشه و یهو تمام اتفاقات خوب میشن! اصلا استاده هم میاد به پاتون میوفته و طلب بخشش میکنه و برای جبران ۱۰برابر اون مبلغ رو هماهنگ میکنه بریزن براتون

 

بقیه مشکلات هم به هم چنین :D

پاسخ:
خیلی باحال بود واقعا خنده آورد به لبم مررررسی 

امیدوارم مشخص بوده باشه که شوخی بود در جهت تلطیف فضا! :)

پاسخ:
آره کاملا مشخص بود البته شاید چون من هم به این جذب انرژی ها اعتقاد ندارم ، کامنتت برام شوخی اومد نمیدونم اگر اعتقاد داشتم اونوقت چطوری فکر میکردم :) 
فقط یه سوال تو از کجا میدونستی من به این جذب انرژی اعتقاد ندارم؟
۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۵ ربولی حسن کور

سلام

باورتون میشه من چند هفته است که درس نخوندم؟

مراقب باشین درس نخوندن براتون عادی نشه!

پاسخ:
سلام 
نه نذاشتم عادی بشه :)) دارم میافتم دوباره رو غلطک :) همین الان یه جزوه را تموم کردم اومدم برم جزوه ی بعدی را راه بندازم :))

موقتیه زری جان. اشکالی نداره دوباره حالت سر جاش میاد و جبران میکنی. کاش کاری رو که خوشحالت میکنه انجام بدی. مثلا بری باغ و توی اسختر شنا کنی؟

بعد هم همونطور که گفتی خوبه که مشکلاتت از جنس مریضی و  چیزهای غیر قابل جبران نیست. مواظب خودت باش و امیدوارم بزودی احساس بهتری داشته باشی.

پاسخ:
مرسی ترانه جان، برای این هفته یه قرار با دوستم گذاشتم امیدوارم بشه و برم .... میدونی باید یاد بگیرم وقتی حالم از یه موردی خرابههبتونم باچیزهای دیگه خوبش کنم، من متاسفانه این هنر را ندارم با خودم میگم مثل این هست که پات درد میکنه و  سرت را بستی! اما واقعیت اینه من اشتباه میکنم و باید یاد بگیرم سختم نگیرم و سعی کنم خودم را خوب کنم

چون خیلی عاقل و منطقی به نظر میاید :)))

الان به بقیه بر میخوره احتمالا :D

ولی جدی کلا یه احساس نزدیکی‌ای دارم به این نوشته‌ها که این تصر رو برام به وجود آورده که اگر در زندگی واقعی با هم برخورد داشتیم، احتمالا دوستان خکبی میشدیم :)

پاسخ:
مرررسی مرررسی عزیزم:*)
الان هم میتونیم دوست باشیم و دلمون گرم باشه به دوستی‌مون ؛) 
مرسی از حس خوبت
۳۱ خرداد ۰۰ ، ۰۴:۳۱ زندگی در خیابان بیست و پنجم

سلام زری جون

این دو تا پست اخرتو خوندم و کلی غصه تو خوردم... کاش ادما یکم توی کاراشون- هرکاری که انجام میدن- وجدان داشته باشن...  البته که استادت با این ظلمی که بهت کرده جوابشو میبینه، امیدوارم تو هم جواب زحتمایی که کشیدی رو به بهترین نحوش ببینی و به زودی زود بیای برامون ازش بنویسی :) 

لطفا با انرژی باش زری! رسالت اسم وبلاگت که زری بدون انرژی رو نمیپذیره:*** 

پاسخ:
سلام عزیزم... حقیقتش نمیدونم ابن اتفاقی که افتاده چه نتیجه ای میتونه در روند زندگی من یا استادم بذاره:( خیلی هم دنبالش نیستم پیگیر باشم ببینم چی میخواد بشه به هرحال نه من تنها دانشجو همکار ایشون بودم و احتمالا ایشون هم نخواهد تنها استاد همکار من باشه... 
مرسی دوست جونم حتما پرانرژی میمونم ؛) چاره ای دیگه ندارم احتمالا خخخ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی