یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

زن ها در تصمیم گیری هایشان تنهاتر هستند.

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۵ ق.ظ

این روزا پسر کوچیکه را نگاه میکنم، قد و قامتش و رفتارهاش را که میبینم یادم  میآد به دوسال پیش که پسر بزرگه همینقدری بود که من فهمیدم این یکی را حامله ام! چقدر بهم سخت گذشت:( ویار و ضعف عمومی بدن، سرگیجه و حالت تهوع شدید و وظایفی که بر عهده ام بود:( ماه چهارم که ویارم تموم شد و حال عمومی ام بهتر شد دچار افسردگی بارداری شدم و این افسردگی نه تنها تا دقیقه ی زایمان باهام بود تا چند هفته بعد از زایمان هم موند. چقدر همیشه حالم بود چقدر دوست داشتم گریه کنم و چقدر همیشه یه بغض تو گلو داشتم:( با اینکه میدونستم دلیل همه ی اینها بهم خوردن هورمون ها هست اما واقعا دست خودم نبود و هیچ منطقی حریفم نمیشد. من تو دوران دو بارداری قبلی تجربه ای از افسردگی نداشتم ایندفعه احتمالا دلیلش بارداری زودهنگام بود. پسر بزرگه یکسال و چهار ماهش بود که کوچیکه را باردار شدم.  

الان با هر منطقی که فکر میکنم نمیفهمم چرا قبل از گرفتن بیبی چک و تست بارداری اینقدر ته دلم میخواستم حامله باشم! هیچ جوره خودم را درک نمیکنم که چرا وقتی فهمیدم حامله ام  اینقدر خوشحال شدم. 

میدونید بنظرم انسانها با همه ی اجتماعی بودنشون ذاتا انگار باید بار تنهایی را به دوش بکشند، اما زن ها شدیدتر در معرض تحمل این بار هستند. هر چقدر هم زن و مردی هم دوش و همقدم همدیگه باشند این زن است که نهایتا باید تمام تردیدها و ترس ها و فشارهای از تصمیم و انتخابش به بارداری را تنهایی به دوش بکشه. نمیدونم آیا اگر زنی بچه اش را نخواهد چطور بتواند این بار تنهایی را تحمل کند؟! بنظرم یک زن برای اینکه بتونه با دوران بارداری اش کنار بیاید و آن را بعنوان دورانی از دوران زندگی اش بپذیرد، باید بچه اش را بخاطر خودش که مادرش است، بخاطر تصمیمش که خواسته بچه ای داشته باشد، بخواهد، فارغ از اینکه بابای بچه اش چه کسی هست. باید بپذیره که همه ی بار مسوولیتِ خواستنِ بچه اش بر دوش خودش است! او حامله شده چون خودش خواسته! نه چونکه مثلا با مردی که شوهرش است داره زندگی میکنه و بچه داشتن خواسته ی او هم بوده. اگر شوهرش نقش حمایتگری اش را خوب انجام داد نشونه ی اینست که این زن در انتخاب همسر اشتباه نکرده است! اما تاکید میکنم اگر شوهر به هر دلیلی وظایف همسری و پدری اش را درست انجام نداد، مادر بایستی بقدری از تصمیمش برای بارداری مطمین باشد که رفتار شوهر هیچ خللی در تصمیمش وارد نکند. میدونم خیلی سخت است در مرحله ی تصمیمگیری مخصوصا خیلی خیلی دشوار است که آدم همه ی بار تصمیم را به دوش بکشد اما وقتی با این دید تصمیمش را گرفت بعدها در هر موقعیتی پذیرش شرایط و دشواری ها برایش راحتتر است چون میداند خودش خواسته است و با علم به همه ی بار تنهایی که بر دوش داشته تصمیم گرفته است و دیگه دنبال مقصری (بابای بچه) نیست که تقصیرها را گردنش بیندازد.خیلی از مواقع این بار تنهایی باعث میشه آدم فکر کنه باید وا بده، اما پذیرش مسوولیت تصمیم هایی که گرفته ایم ما را به ادامه مسیر وامیداره. 

+ بهونه ی نوشتن این پست عکسی بود که یکی از دوستانم از دوستش فرستاد، عکس از سطح یک میز بود پر از دارو و شیاف و آمپول های هورمونی از زنی باردار در ماه هفتم و درد دل اینکه دوستم با اینهمه سختی و دشواری داره دوران بارداری اش را میگذراند و شوهرش هم بجای حمایت مدام باهاش دعوا و اوقات تلخی دارد. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۹
زری ..

نظرات  (۶)

کلا ار بچگی عمیقا دیدم و درک کردم زن بودن واقعا سخت و طاقت فرساست، اون موقع ها دلم نمی خواست دختری داشته باشم که نه اینکه خانواده و شرایط زندگی خاص ، نه ، خود طبیعت بهش ظلم کنه و خب اینهایی که گفتم هم بدبختی اش رو بیشتر می کنه ، اما الان از رو خودخواهی دلم می خواد دختردار بشم اما دلمم واسش می سوزه ، هر کشوری هم همینه منتها شدتش بعضی جاها خیلی بالاست و بعضی جاها کمتر، جنس ضعیف اوریانا فالاچی رو حتما خوندی !بارداری و بچه داری هم تمام مسئولیتش مال مادره، فقط بعد مالی اش مال پدر، همسر من همیشه می گه من تو رابطه تو و احسان دخالت نمی کنم حتی اگر بزنی اش، درسته من هیچ وقت دست رو بچه بلند نکردم و نمی کنم اما می گم یعنی نهایتش،برادر همسر من شیر شب پسرش رو بلند می شد درست می کرد و منم بهش مدال افتخار می دادم ، که چقدر کار بزرگی می کنه ، از بس همچین چیزی ندیده بودم. دیروز هم فیلم ملی و راههای نرفته اش رو دیدم دلم خون شد از این همه بدبختی زنهای جامعه یا سیاه نمایی که تو فیلم شده و  انقدر حس بدی گرفتم دوست نداشتم همسرم فیلم رو  ببینه، احساس حقارت از فیلم گرفتم .

پاسخ:
رویا جان یکبار مفصل پاسخ کامنتت را دارم اما گویا ذخیره نکرده بودم.
عزیزم وقتهایی که حال و روحیه ی خوبی نداری فیلم های تلخ نبین. واقعا اذیت میشه ادم.
میفهمم اینکه چرا دوست نداشته ای دختر داشته باشی، دیدن سختی های عزیزان همیشه سخته. 
وااای خواهر که ما کجای کارهای فرهنگی جامعه مون هستیم و تا کی باید بدویم؟ 

آی قربون اون پسر کوچیکه تپلی و گوگولی و خوشمزه :*

 

یادش بخیر همون موقع به من زنگ زدی در مورد یه موضوع دیگه یه چیزی بپرسی ولی بهم گفتی که بارداری. بعد از سفر شیرازتون بود :) 

 

کاملا با متن نوشته ت موافقم. حتی اگر مردی از بدو تولد کلیه امور نگهداری از بچه رو بعهده بگیره ولی این زن هست که باید تو بارداری و زایمان و خودش تنهایی اون همه بهم ریختگی هورمونی رو تحمل کنه و تازه برای خودش کلی خاطره خوب هم بسازه. 

 

 

پاسخ:
قربونت برم صباجون.
اره یادته؟ دقیقا همون روزهایی که بهت خبر غافلگیرانه ام را دادم:)))
وااای اینکه زنها با اینهمه حال خرابشون باید دنبال ردیف کردن همه ی کارهای خاطره سازانه هم باشند واقعا از پوست کلفتی ما خبر میده!

میدونی زری جون درسته که داری به صورت اختصاصی به بارداری زن اشاره میکنی اما خب تو کدوم بخش زندگی میشه روی یه آدم دیگه برای همراهی واقعی حساب باز کرد؟ تو هر مرحله و تصمیمی که هستی دلت میخواد به یه آدم دبگه پشت گرمی داشته باشی اما بعد مدتی میفهمی که همچین پشت گرمی اصلا وجود نداره و در نهایت تو به تنهایی باید راه خودت رو پیدا کنی. به مساله بچه دار شدن هم که فکر میکنم میبینم در اصل طبیعت هم بار رو به تنهایی رو دوش زنها گذاشته و همین مقدار مسولیت هم که به دوش مرداس حاصل تلاش هزاران ساله ی فرهنگ و تمدن انسان هست که اونم بگیر و نگیر داره. یه چیزی هم که تازگی ها بهش فکر کردم اینه که چی باعث میشه زن تصمیم به بچه دار شدن بگیره. اگر فرض کنیم کاملا اختیار و انتخاب باردار شدن با زن باشه به نظر من تنها دلیلی که میتونه زن رو به بارداری خوشحال برسونه حال خوبه. یعنی وقتی زن حالش خوبه یعنی از همراهی همسرش مطمئنه و از شرایط زندگی اش خیالش نسبتا راحته و به آینده تا حدودی امیدواره، اونوقته که یهو فکر میکنه اگر بچه داشته باشه چقدر حالش خوب میشه. در غیر این صورت به نظر من هرگز بارداری خوشحالی نخواهد داشت. یعنی اگر دلایل بارداری چیزی غیر از اینا باشه بارداری همراه با یه دغدغه و نگرانی دایمی میشه . این همون چیزیه که بهش میگی تنهایی. اگر بارداری با همچین شرایطی صورت بگیره ادم همچین حس هایی داره. 

در حالی که زن با حال خوب و خودخواسته باردار بشه تو همون دوران بارداری لااقل فکر نمیکنه که تنهاس هرچند که مدتی بعد قطعا متوجه میشه که همه اون حس های خوب توهمی بیش نبوده و عملا اون کاملا در این جریان تنهاست. 

پاسخ:
با قسمت اول پستت موافقم. اما در مورد اینکه چی میشه یه زن تصمیم به بارداری بگیره، بنظرم حال خوب یه مفهوم خیلی کلی است! بنظر من اون حس تنهایی بدلیل فشار بار مسوولیتی است که تصمیم گیری هایمان بر دوشمان میگذارد. به قول ترانه در کامنتش در غرب کسانی هستند که چون دلشون میخواد بچه دار بشوند باردار میشوند و از اول میدونه پدری در کنارش نخواهد بود.

منهم فکر میکنم احساس بعد از بارداری دقیقا به شرایط  نگرش مادر بستگی داره. مثلا توی غرب گاهی  زنهای مجرد تصمیم میگیرن که بچه داشنه باشن خب طبیعتا میدونن که پارتنری در کار نیست فعلا که بشه روش حساب کرد و خیلی هم خوشحالن برای اینکه این همون چیزی بوده که میخواستن و انتخاب خودشون بوده.

اما زنی که ازداوج میکنه یا از پارتنرش بچه دار میشه طبیعتا انتظاراتی از پدر بچه اش داره که وقتی بر آورده نمیشه سرخورده میشه. وقتی دونفر با هم تصیمیم به بچه دار شدن میگیرن ، نگهداری از بچه قراره که مسولیت هر دوشون باشه حالا اگر پارتنرش بد از آب در اومد و با هم نموندن و بهر دلیلی مادر موند و بچه اشُ ُ، خب دیگه چاره ای نیست مادر ناچاره که بار سنگین زندگی خودش و بچه اش رو از نظر عاطفی و گاهی مالی بعهده بگیره و این احساس تنهایی به همراه داره.

حال یک نکته جالب اینجا وقتی زنی حامله میشه مرده نمیگه که زنم حالمه ست میگه:

" We are pregnant" و بعد اون کلاسهای بارداری و وضع حمل و اینها که شاید الان توی ایران هم باشه و بعد مرخصیهایی که به مردهایی که بچه دار شدن میدن همه اینها یعنی که بچه مال هردوتونه و دردسرهاش هم همینطور....

پاسخ:
اره ترانه جون اتفاقا اولین باری که اصطلاح انگلیسی we are pregnant را شنیدم نظرم به کلمه ی ما جلب شد. دقیقا این همون فرهنگی هست که باید نهادینه بشه. میدونی در غرب با این کارها خواسته اند اون حس تنهایی و فشاری که به تنهایی به زن میاومده را تعدیل کنند. یعنی منظورم اینه وجود مرخصی بعد از زایمان به پدر، یکی از دلایلش اینه که اونها در گام اول پذیرفته اند که شرایط خیلی برای زنها یکطرفه دشوار است و در واقع اگر الان شرایط بهتری دارند دلیلش این بوده که گام اول را پذیرفته اند و مشکل را شناسایی کرده اند بعد گفته اند بیاییم تا جایی که میشه فشار موجود بر مادر را کم کنیم. من فکر میکنم همون جا هم با همه ی حمایتهایی که از مادر میشه ذات قضیه و تصمیمی که نهایتا مادر خودش بابد بگیره تغییری نکرده. یعنی باز هم اون زن هست که به تنهایی خودش تصمیم میگیره مادر بشه و خب البته که هر کسی هر جایی باشه با توجه به نوع امکانات جامعه اش تصمیم میگیرد. یعنی شاید اگر یه غربی را بیاورند ایران طرف بگه با اینهمه مشکلات من عمرا در خودم نمیبینم مادری کنم! اما همون زن در کشور خودش تصمیم به بارداری بگیره. 
در مورد اون توقعی که مادر باردار از شوهر یا پارتنرش داره ، باهات موافقم واقعیت اینه اون توقع ذره ذره اش منطقی است و حقش است. اما در موقع تصمیم گیری برای بچه دار شدن بنظرم چندان رسمیتی نداره.
 البته که این حرفها خیلی خیلی مربوط به شخصیت آدمهاست و ادم به ادم فرق داره. 

متاسفانه هر چی فکر میکنم جوابی پیدا نمیکنم که چرا 21 سال پیش منی که اینهمه با بچه دار شدن مخالف بودم ناگهان سه ماه با تمام وجودم خواستم مادر بشم و پدر مهردخت رو متقاعد کردم که اگر قراره بچه دار بشیم الان وقتشه . 

الان از تصمیم خیلی پشیمونم چون احساس میکنم واقعا حق نداشتم موجودی رو به این دنیا بیارم و با همه ی مصائب این دنیا اشناش کنم . خاصه اینکه ما تو ایران داریم زندگی میکنیم . 

البته که همه میدونند همه ی عمر و جون و نفسم مهردخته ولی گاهی از پیش اوردن شرایط سخت زندگی براش خیلی غمگین میشم . 

منم اون موقعی که جدا شدم و حتی خیلی قبل از اون به این نتیجه رسیدم که مسئولیت به دنیااومدنش کاملا متوجه خودمه و به هیییچ طریقی نمیتونم رو پدرش حسابی باز کنم .. خیلی هم با این پذیرش راحتم و عادت کردم کاملا بدون توقع باشم . 

پاسخ:
دقیقا مهربانو جون نکته ی حرفم همون پذیرش مسوولیت است که باعث میشه این بار تنهایی را راحتتر به دوش کشید. البته در دو وجه! یکی تصمیم برای مادر شدن و دیگری بزرگ کردن بچه. البته که وقتی پدری باشه انتظارات از انجام وظیفه اش هست و منظورم اینه اگر پدری وظایفش را انجام نداد مادر باید اینقدر مطمین باشه از تصمیمش که نگه چرا بچه دار شدم؟ اما خب حقش هست شک کنه چرا من با این آدم ازدواج کردم؟ :)) 
در مورد بچه دار شدن در شرایط سخت و تلخ دنیا و از همه بدتر ایران:( کتاب دختر پرتقالی با یه سوال اساسی همراه هست که پدری قبل از مرگش برای پسرش کتاب آشنایی با مادرش را مینویسه و ازش میپرسه با همه ی غم ها و دردهایی که در دنیا وجود دارد آیا دوست داشتی ما تو را دنیا میآوردیم یا نه؟ با فرض اینکه ندانیم تا چه زمانی هستیم و از نتیجه ی زحماتمان لذت ببریم. یه جورایی کامنتت من را یاد این کتاب انداخت.

حالا من پشیمونم که چرا بیشتر بچه ندارم ۰ لبخند

پاسخ:
من هم‌از ترس اینکه پشیمون نشم سه تا آوردم:)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی