یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

مینویسم تا این روزها انکار نشوند…

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۳۳ ب.ظ

فقط مینویسم که اگر بعدها برگشتم به آرشیو اینجا و این روزها را خوندم یادم بیاد چه روزهایی گذشتند. 

نمی‌دونم شاید داره یکماه میشه که تلگرامم را لاگ آوت کردم، دقیقا از روز اعدام مجیدرضا رهنورد، دیگه در توانم نبود اونهمه خوندن کانال های مختلف و بغض و گریه. مطمئنم اوضاع بدتر شده که بهتر نشده اما من دیگه هر روز حداقل یکساعت گریه نمیکنم، شاید چند باری بغض کنم، دلیلش هم اینه که از اخبارم دورم ، اما خب واقعیت اینه که اخبار وجود دارند و بودن خبرها چیزی بجز نکبت و خشونت نیست. گوگل را که باز میکنم بطور رندوم یکسری اخبار برام میاره که البته ناشی از سرچ هایی هست که کردم که حتما بین اونها از اخبار نماینده های مجلس و بقیه رؤسا و احکام صادرشده و بازداشتی ها هست. اونها را میخونم و یکی دوبار هم صفحه را رفرش میکنم. هر روز حداقل دو بار سایت قیمت طلا و دلار را چک میکنم. عوضی ها چطور دارند با عمر و جوون ما بازی میکنند. 

ماه دیگه دقیقا مثل امروز امتحان آیلتسم را دادم، معنی اش اینه که الان کمتر از یکماه به امتحانم مونده. اوضاع که خوب نیست اما به هر ضرب و زوری هست سعی میکنم بخونم، امروز فکر کردم واقعا چرا من باید اینقدر درس بخونم؟ دیروز یکی از دوستانم میگفت خوش بحالت نشستی داری برای آیلتس میخونی، بهش گفتم آره باهات موافقم، واقعا خیلی بد هست که آدم بدونه باید یه چیزی را بخونه مخصوصا زبان را و مدام عقبش بندازه، قبول دارم که سختی درس خوندن از سختی شروع به درس خوندن کمتره و البته چون امیدی به نتیجه گرفتن هست خوشایندتره. اما واقعا تو سن چهل و یک سالگی باید آدم اینقدر درس و امتحان و استرس نمره گرفتن داشته باشم؟ خب شاید تقصیر خودمه باید انرژی ام را زودتر میذاشتم برای زبان و اونطوری الان داشتم ثمره اش را میچیدم:/ اما خب من هیچ وقت تنبل و بیکاره نبودم، خب به هرحال همینه که هست، نمیشه که رهاش کرد یعنی حداقل الان به این حس نرسیدم شاید بعدا به این رسیدم و رها کردم همه چیز را. حالا خداکنه با اینهمه با مشقت زبان خوندن، بعدها مجبور نشم یه زبان دیگه هم یاد بگیرم:( خدایا خدایی این یه مورد را خودت یه جوری درستش کن:)) البته در راستای راست و زیست کردن بقیه کارها:) فقط یطوری نشه با فرمون راست و ریست کردن کارهای مملکت، به وضعیت من هم رسیدگی کنی ها! که رسما دااااغون میشم! 

بعد از ده روز شاید هم بیشتر که از زور آلودگی هوا، مدارس تعطیل بود امروز صبح برف اومد، تا عصر هم که باز کوهها دیده نمیشد، نمی‌دونم یعنی هنوز هوا آلوده بود یا مه گرفتی بود؟ والله یادمه قدیم برف بند میاومد و آفتاب می‌شد دیگه آسمون شفاف و تمیز بود. باید همه چیز را نوشت وگرنه طوری این ها دست تو همه چیز میبرند و همه چیز را عوض میکنند که روزی میرسه که خودمون هم باور نمیکنیم که زندگی چطوری بوده و قرار نبود اینقدر سیاه و نکبت بشه. 

باید بیشتر تمرکز کنم روی درس خوندن، فقط یکماه وقت دارم. 

موافقین ۲ مخالفین ۲ ۰۱/۱۰/۱۵
زری ..

نظرات  (۲)

۱۷ دی ۰۱ ، ۱۰:۵۲ آوای درون

مدتهاست که توان خبر خواندن ندارم.. همین قدر که از گروه های غیر خبری، خبرها جسته و گریخته به گوشم میرسه ظرفیتم برای خبر شنیدن تکمیل میشه :(

امیدوارم این چهار هفته مطالعه پرباری داشته باشی و نتیجه خیلی خوبی بگیری..

تو چهار هفته منتهی به نیمه دی ماه، بچه ها فقط 4 روز رفتند مدرسه. امیدوارم این هفته هوا قابل تحمل باشه و آلودگی هوا به بدی هفته پیش نشه

گود لاک بابت آزمون!

پاسخ:
کار خوبی میکنی آوا جان، من هم الان اخبار مربوط به دیروز را تو وبلاگی خوندم، رفتم گوگل کردم:( چی بگم والله هیچ کاری نمیتونیم بکنیم فقط نشستیم تا ظالم خودش از ظلم کردن خسته بشه! 
مرسی عزیزم من هم امیدوارم، ممنونم از کامنتت 

موفق باشی 

 

پاسخ:
ممنونم منجوق جان!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی