یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

از گپ های من‌ و دختری

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۱۸ ب.ظ

امروز صبح بیدار شدیم هوا بارونی بود یه بارون نم نم، صبحونه را خوردیم و با پسرا رفتم تو باغ به قدم زدن یه بیست دقیقه ای قدم زدم و پسرا را آوردم داخل و دختری که صبحونه اش را خورده بود آماده شد برویم قدم بزنیم، گوشی را برداشتم یه مطلبی بود تو تلگرام که برام اومده بود، اول اون را براش خوندم و بعدش شروع کردیم حول اون مطلب با هم گپ زدن (متن اون مطلب را میذارم تو ادامه ی مطلب)

بعد از اون مطلب، با دختری در مورد رضایتمندی از خود و از خود راضی بودن حرف زدم. اینکه فرقشون چیه؟ اول هر دو اصطلاح را مطرح کردم و ازش خواستم نظرش را در مورد هر کدوم بگه و فرقشون را بگه؟ کاملا روی هر دو موضوع اشراف داشت و مفاهیم را میشناخت و در موردش صحبت کردیم مخصوصا در مورد رضایتمندی از خود، ازم پرسید مامان تو از خودت حس رضایتمندی داری؟ صادقانه بهش گفتم سعی میکنم مسیر زندگی ام را جوری بچینم که روزبروز این حس در من تقویت بشه. پرسید چرا آدم یه وقتهایی یه جوری میشه که از خودش خوشش نمیآید؟ من پا را فراتر گذاشتم و گفتم اصلا شاید یه وقت هایی که ما از دیگران هم بدمون میآد دلیل اصلی اش اینه که در واقع از خودمون راضی نیستیم و چون اون حس رضایتمندی را نداریم ناخودآگاه در دیگران و اطرافیانمون دلیل ناراحتی امان را میگردیم و به اشتباه فکر میکنیم دلیل عدم رضایت ما اطرافیانمون هستند! و بهش گفتم واقعا خیلی سخته که بدونیم الان دلیل حال بد ما خومون هستیم یا دیگری؟ خیلی وقتها دلیل اصلی خودمون هستیم و بجای اینکه خودمون را درست کنیم میافتیم روی دور توجیه کردن و دیگران را مقصر کردن و اینجا دیگه خیلی بد هست چون کلا مسیر را اشتباه رفته ایم!!! و امیدی هم به بهبود اوضاع نیست:(

بعدش صحبتمون کشیده شد به اینکه اینها هرکدام چه تاثیری در دوستیابی داره؟ بین صحبتهام بهش گفتم چه جالب تو انگلیسی میگیم make friend یعنی یه رابطه ی دوستی را باید ساخت! بنظرم این اصطلاح خیلی بهتر از دوست پیداکردن در فارسی هست! نظر شما چیه؟

بعدش ازم پرسید مامان تو چطوری دوست پیدا میکنی؟ خب من خیلی شخصیت برونگرایی دارم و واقعا زود به زود میتونم دوست های جدید پیدا کنم و رابطه را بسازیم:) اما حقیقتا سلیقه ام خیلی سختگیرانه هست در دوستیابی و براش از روند دوست شدنم با صاحب وبلاگ نگاه روشن گفتم:)) که البته این وسط کلی تعریف کردم که تو فضای مجازی هر دو یه وبلاگ مشترک را میخوندیم (کلی هم از قضایای اون وبلاگ و شخصیت صاحب اون وبلاگ گفتم) و بعدش منجر شد به زدن گروه توسط صاحب وبلاگ و بعدش ما از کامنتهای هم خوشمون میاومد و دیدیم نگاه هم را میپسندیم و فکرهامون شبیه همه:) و خب بعدش منجر به دیدارهای حضوری و الان هم دخترم کامل این دوست را میشناسه و با هم رفت و آمد داریم:) من اصلا ابایی نداریم که مثلا به شوهرم یا خانواده ام بگم با این دوستم تو فضای مجازی آشنا شدم:) الان نگاه میکنم میبینم در واقع این دوستان این مدلی ام دو نفر هستند یکی همین دوست هست و دیگری هم دوست جونم صبا صاحب وبلاگ غارتنهایی من هست:)

با دختری کلی هم عکس گرفتیم از شکوفه ها و گل ها و خودمون:)) ابتکار به خرج دادیم یه قطره بارون را گذاشتیم بیفته روی لنز جلوی گوشی و با اون وضعیت سلفی گرفتیم خخخ بامزه شد:)

این هم متن همون مطلبی که گفتم با دختری خوندیم و بعدش گپمون شروع شد: 

مامان بزرگ، آدم قانعی بود. با این‌حال، ناهار و شامش را که می‌خورد، می‌گفت «خدایا شکرت. اما بهتر از این هم بدی، بلدیم بخوریما.» و البته فرقی نمی‌کرد غذا اشکنه و استانبولی و آبدوغ‌خیار باشد، یا باقالی‌پلو با گوشت. می‌گفت «شکر کریم واجبه، اما اگه بیشتر داد، چیزی از کَرَم‌ش کم نمی‌شه.» 

حالا او سال‌هاست که طبقه‌ی بالایی قبر آقاجون خودش را به خواب زده، برای شادی ارواح طیبه‌ی ما زنده‌ها صلوات نذر می‌کند و انتظار دیدارمان را می‌کشد. و شاید آنجا هم وقتی از آسمان‌ها، برایش غذای بهشتی و شراب کهنه‌ای از رودهای روان می‌آورند، رو می‌کند به آسمان و می‌گوید «بهتر از این هم بدی، بلدیم بخوریما.»

حالا که جهانِ واقع، خالی‌ از اوست، دوست دارم اندوه کلماتش را در این تجربه‌ی غریب زنده‌‌به‌گوری در قبرهایی که خانه می‌نامیم، با واژگان دیگری واگویه کنم که خدایا، ما هیچ‌گاه رفیق خوبی برایت نبودیم؛ اما در عوض آکنده از خواسته و تمنا و آرزو. ممنونیم که بی‌وفایی‌مان را به رو نمی‌آوری و هر وقت صدایت می‌زنیم، در رگ گردنمان، به تپش می‌افتی. 

خدایا شکرت؛ بابت زخم‌های‌مان، بابت روزهای هول‌آوری که به سلامت گذراندیم، بابت فقدان‌ها و البته تسکینی که به قلب‌های ترسیده‌ی‌مان بخشیدی. 

حالا هم نه اینکه بخواهیم شما را توی رودربایستی بگذاریم، اما اگر روزگار بهتری هم بدهی، ما مشتاقیم تا زندگی‌اش کنیم. چرا که ما حریصیم به بوسیدن بی‌وقفه‌ی انگشت‌های باریک دلبر. به پهن شدن سفره‌ای طولانی در کنار آن‌ها که دوست‌شان می‌داریم. به داشتن مسئولینی که با همه‌ی وجود باورشان داشته باشیم. 

خدایا شما از عرش آسمانی‌ات ما را در سختی، هجران، بی‌وفایی، بدعهدی، دروغ، فریب، ناکامی و ناامیدی تماشا کرده‌ای. مامان بزرگ همیشه به من می‌گفت هر چقدر بقیه بد بودند، تو خوب باش. حالا شما هم بیا و به بدی ما نگاه نکن. خوبی خودت را ببین. خوشگلی‌ات را.

سر کیسه را شل‌تر کن قربان جبروت‌ات. شادی و نور و قشنگی را به قلب‌های ما باز گردان. اگر دست به خاک زدیم، خودت طلا کن. انگشت‌های ضدعفونی شده‌ی ما را بگیر. چیزهایی که از ما می‌دانی به کسی نگو. کرونا را تا پیش از شروع مهمانی‌ات، سر به نیست کن.

و اگر قرار است این دعاهای‌‌مان برود توی نوبت استجابت، لطفا خواسته‌ی قدیمی‌ترها را برآورده کن و سرزمین‌مان را از بیگانه، دروغ و خشکسالی در امان بدار. ماچ. عیدت مبارک.


#مرتضی_برزگر

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۰
زری ..

نظرات  (۳)

به به لذت بردم از گپ و گفت مادر دختری تون. چقدر خوبه که دختری هم باهات پایه اس. 

به نظرم خیلی خوبه که از دوست یابی های مجازی براش میگی چون قطعا این دوست یابی ها خیلی در اینده براش جذاب خواهد بود. چقدر خوبه که از حالا براش یه تابو نشه مثل زمان خودمون. اصلا یادم میاد زمان اشنایی ما با این دنیا چه مکافات هایی که نکشیدیم واقعا دلم برای نسل خودم میسوزه حداقل باری همین یه موضوع. یادته کلمه چت کردن معادل کار خاک برسری کردن بود. یادته....

چقدر خوبه که برای دختری از این مدل دوستیابی بگی و اونم با دید روشن وارد این دنیای جذاب بشه. 

اتفاقا منم چند وقت پیش داشتم برای فسقل پسرم در مورد دوست پیدا کردن توضیح میدادم. پرسیده بود میشه الان بریم فلان جا برای من اونجا دوست پیدا کنی بعد من براش توضیح دادم که دوست پیدا کردن چقدر طول میکشه و چطوریه و اتفاقا از مدل دوست شدن من و تو براش گفتم. البته زیاد مطمئن نیستم خیلی چیزی متوجه شده باشه. 

پاسخ:
اره زیادی پایه هست واقعا خیلی وقتها دلم میخواد تنها باشم اما هی میاد سوال جوابم میکنه خخخ
افرین دقیقا همینه، فضای مجازی جزیی لاینفک از زندگی ها خواهد شد و دوست دارم براش روتین شود هرچند که ظاهرا خیلی برای این بچه ها مساله ی حل شده ای هست خیلی راحت ادبیات چت کردن را بلد شده اند!
میگم با توضیحاتی که برا پسرت دادی احتمالا با خودش گفته اووووه چه کار سختی؟ با خودش گفته ولش کن خیلی کار سختیه:)) اما در مورد اینکه میگی خیلی متوجه صحبتهات  نشده، همینطوره عزیزم، شاید خیلی متوجه نشده اما عادت به صحبت کردن و گفتمان بینتون همینطوری شکل میگیره:)) بنظرم مسیر درسته با همین فرمون ادامه بده:)

دختری هم ماشالله خیلی عاقله ها :)

 

البته از مادری که من دیدم چنین دختری عجیب نیست. بوس به هر دوتون:*

 

خیلی خوبه که این روزها وقتی بزرگ شد براش میشه یه خاطره خوب از دوران کرونا. 

 

در مورد دوستی من همیشه داستان شازده کوچولو و روباه میاد تو ذهنم. که آدمها دنبال خردین همه چیز هستند ولی دوستی رو نمیشه از مغازه خرید. 

والبته مثال خودم واسه هر رابطه ای نهال هست. نهالی که باید گروهی ازش مراقبت کرد تا وقت ثمر دادنش فرا برسه. 

پاسخ:
مرسی عزیزووووم تو به من خیلی لطف داری:)
آره امیدوارم بعدها از این روزها فقط خاطره های خوب براش به جا بمونه.
دقیقا شاه بیت شازده کوچولو همینی هست که گفتی.

من دوستان خوبی دارم ولی خودم در حفظ کردن روابط خوب نیستم. حفظ رابطه رو مدیون دوستانم هستم. 

پاسخ:
مطمینا دوستانت در تو چیزهای مثبتی دیده اند که تمایل به ادامه ی رابطه داشته اند:) مطمین باش رابطه تون دوطرفه هست و اونها هم نسبت به تو حس خوبی دارند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی