یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

روزها میگذره ...

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۳۵ ق.ظ

سلام، 

خب جمعه آخرین روز کنفرانس بود. فقط حیف و صد حیف که سطح زبان من پایین بود و نتونستم اونقدرها تمام و کمال از این کنفرانس بهره مند بشم اماااااا هرچی از درست بودن کارشون و کیفیت برنامه بگم کم گفتم. پنج روز کنفرانس بود با برنامه های فشرده و پر! بطوریکه بمدت جهار ساعت اصلا آنتراک نداشت یعنی همینطوری برنامه ها پشت سرهم انجام میشد! اون هم نه که فکر کنید سخنرانی باشه ها نه! مثلا یه سخنرانی بود بعدش یه کار گروهی که البته همه اش از جنس اتاق مذاکره بود، برامون درنظرگرفته بودند که از قبل گروه هامون معلوم بود و میرفتیم تو اتاق مذاکره، قراردادها که معلوم بود بعد یه تایم داشتیم خودمون با هم صحبت کنیم، بعدش دو گروه در هم ادغام میشد و با اون طرف قرارداد بحث بود بعدش دوباره برمیگشتیم تو اتاق خودمون و با گروه خودمون جمع بندی میکردیم و دوباره با اونها قرارداد را نهایی میکردیم :) اینقدر این موضوع جدی بود و اصولی که فکر میکنم افرادی که تو این کنفرانس فعال بودند چقدر مهارت بالایی کسب میکنند، باور کنید به اندازه ی یک سال کار کردن تو یه شرکت ایرانی، طرف میتونست تو این پنج روز مهارت علمی و عملی کسب کنه. فقط حیف و صد حیف که من بخاطر ضعف زبانی ام نتونستم بهره مند بشم:( خب امیدوارم این مشکل بقدری رفع بشه که انشاالله کنفرانس بعدی را که دیگه حضوری باشه من بتونم با قدرت حاضر بشم wink 

دیروز، یعنی شنبه اصلا نتونستم بشینم پای لپتاپ و کاری پیش ببرم، اصلا یه وضعی، با همه ی وجودم خسته بودم. نمیدونم این نفهمیدنِ مطالب در طول کنفرانس اینقدر از نظر روانی بهم فشار آورده بود؟ دیگه ولش کنم و بهتره بهش فکر نکنم و اینقدر تحلیلش نکنم:( فقط یه سوال برام پیش اومده وقتی دوستانی که الان وضع زبانشون بهتره میگویند ما هم نمی فهمیدیم و مثلا فقط پنجاه درصد میفهمیدیم!!!! واقعا پنجاه درصد میفهمیدند!!! اینقدر دوست دارم یه سنجش درصد دقیق میبود من متوجه میشدم پنجاه درصدی که اینها میگویند دقیقا چقدره!!؟؟ اگر به من باشه که من پنج درصد هم نفهمیدم sad 

دیگه اینکه، من یعالمه وقت پیش یه سامر اسکول ثبت نام کردم که ازم بعنوان پیش نیاز، سرتیفیکیت یه دوره ای را میخواست که اتفاقا همون مرحله ی دومی بود که تو این کنفرانس گذروندیم، بعد من اون موقع بهشون گفتم این دوره را تازه دارم میگذرونم و اتفاقا تحویل پاسخنامه هم مثلا یکی دو روز بعدش بود و گفتم تا فلان روز پاسخنامه را باید تحویل بدم، که اون هم لینک ثبت نام اون کورس را برام درجا فرستاد که ددلاین ثبت نامش همون روز یا فرداش بود. خلاصه ما رفتیم اون را ریجستر کردیم و دقیقا یک هفته به ددلاین ارسال جوابهای اون بود و من تازه سوالها را دست گرفته بودم که نمره ی اون اولی اومد و من در کمال ناباوری شدم 88/100 که قبلا اینجا گفتم، دیگه من هم دستم نرفت اون دومی را دوباره امتحان بدهم چون امتحانش تشریحی بود و واقعااااا سخت بود، من هم ترسیدم دوباره امتحان بدم این دفعه کمتر بشم :))) دیگه اومدم یه ایمیل به اینها زدم که نمره ی اون کورسم اومده و من این شدم و هر وقت سرتیفیکیتش را دادند براتون میفرستم و ریپورت ریزالت اون امتحانم را هم براشون گذاشتم. از اونطرف اومدم به اینها گفتم آقا این سرتیفیکیت را خیرسرتون بدهید من برای فلان سامر اسکول لازمش دارم! اینها هم گفتند برای تا کِی میخواهی؟ گفتم استارت سامراسکول 27 نوامبر هست خب هر چی زودتر میخوام! اون هم گفت روز آخر کنفرانس سرتیفیکیت شرکت در کنفرانس بهتون داده میشه که شامل این دوره هم هست و میتونی براشون ارسال کنی! حالا در پایان کنفرانس برامون یه تور مجازی تو شهر سئول گذاشتند که واقعا زیبا بود و بعدش بصورت نمایشی اسم هر کدوممون را میگفتند و تو صفحه نصفش عکسمون بود و نصف صفحه سرتیفیکیتمون را نشون میداد که آماده شده بود و مثلا بهمون داده میشد:)) بامزه بود این حرکتشون هم. بعد آخرش گفتند بعد از ویکند براتون ایمیل میکنیم! ای خدااااااا چرا اینها اینطوری میکنند خب لامصب اون را همین الان بده بره دیگه! خلاصه اینقدر لفتش میدهند که دیگه بدرد عمه شون بخوره والله!  دیگه خودم را سپردم به جریان، ببینم من را کجا میبره؟ فقط تو رو خدا جاهای خوب خوب ببر cheeky

دختری هم هنوز تو مسافرته، پسرها هم خدا رو شکر خیلی خوب با هم کنار میآیند، کوچیکه یک ساعتی زودتر بیدار میشه اما کاری به داداشش نداره و میذاره اون بخوابه. وقتی بزرگه بیدار میشه با یه ذوقی خبر میده که داداشش بیدار شده:) و از همون لحظه لاینقطع بازیشون شروع میشه. صادقانه بهتون بگم، من اگر همت کنم حتی با وجود اینها میتونم براحتی روزی هشت ساعت برای خودم وقت مفید داشته باشم! یعنی ببینید چقدر کم کاری میکنم که همیشه از برنامه عقبم:( خودم میدونم حالا که اینقدر این دو تا با هم خوب پیش میروند و خداروشکر از طرف اونها فشاری بهم نیست، من باید قدر این لحظات را بدونم و بجای وقت کشی متعهدتر به برنامه هام باشم. البته الان چند وقتیه که اوضاع اینطور گل و بلبل شده ها! روزهایی را به یاد میآرم که از صبح تا خود شب فقط دنبال فرصت بودم که بشینم سر کارم و دریغ از یه دقیقه وقت و تمرکز! اونقدر از این تلاش خسته میشدم که شب منتظر بودم اینها بخوابند که من زودتر بخوابم فقط:(

اووووف فقط یه مشکلی که باهاشون دارم اینه که به همه چیز کار دارند و فقط با وسایل خودشون بازی نمیکنند! الان پاسپورت من گم شده واقعا هم نمیدونم کجا را بگردم فقط امیدوارم خودش زودتر پیدا بشه:( اون هفته ای در کابینت را باز کردم حبوبات بردارم یهو دیدم واااا دفترچه تمبر مالیاتی ام اونجاست! حالا فکر کنید اگر لازمش داشتم و میرفتم سر کشو و میدیدم نیست عمرا به ذهنم میرسید اونجا گذاشته باشه!

این هفته هم قراره همون جایی که اون هفته پیشتر با اون دو تا دوستام رفتم، با یه دوستی دیگه بروم:) انشاالله هماهنگ بشیم و برنامه مون خوب پیش بره. البته هدف بیشتر دیدن همدیگه و حرف زدن هست. 

روزگارتون خوش و پربار 

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۰/۰۸/۱۶
زری ..

نظرات  (۸)

جون جدت سایز فونتت را یه نمره بزرگتر کن. کور میشم تا میخونمت

 

جای دختر گلت خالی سبز

 

پاسخ:
ای وااای ببخشید نسرین جان، چشم سعی میکنم یادم بمونه از این به بد با فونت بزرگتر نهایی کنم.
ممنونم، سلامت باشی 

زری جون افرین به همتت خیلی کارت درسته بخدا . امیدوارم دختر نازت خیلی زود و به سلامتی برگرده .

پاسخ:
مرررررسی مهربانو جون، امیدوارم اون نتیجه ای که میخوام را بگیرم که خودم هم حس خوبی داشته باشم. قربانت عزیزم سلامت باشی

منهم با دوستمون  موافقم که سایز فونت نوشته هات رو بزرگتر کنی.

خیلی چیزها هست که من نمیدونم در مورد این زبان یاد گرفتن تو. مثلا این مدرسه تابستونی جریانش چیه و این کنفراسنها و این سرتفیکیتها و..

اما عزیزم هرچی بیشتر گوش کنی بهتره. من که میگم توی خونه موقع کار گوشی بگذار و یک داستانی پادکستی چیزی گوش کنم.

جای دختر گلت خالی نباشه.

 نمیشه مدارک مهمت رو توی یک کیف یا کشو بگذاری و درش رو قفل کنی؟

منکه فکر گم کردن پاسپورت و بقیه مدارک مهم بشدت میترسوندم.

پاسخ:
چشم از این به بعد فونتها را درشت تر میکنم. 
در مورد این کنفرانس ها و مدرسه ی تابستونی، سازمان ملل زیرمجموعه های زیادی داره یکی اش سازمان جهانی حقوق مالکیت فکری WIPO هست. این دوره ها و مدرسه ی تابستانه و ... که اینجا در موردش مینوسیم همه اش در این رابطه است. اینها اصلا موضوعشون آموزش زبان نیست بلکه تو همون فیلد حقوقی هست، اما خب دوره ها همه به انگلیسی است. 
اره زیاد گوش دادن از واجباته. 
مرسی عزیزم سلامت باشی.
آخه یه وقت دارم یه کاری میکنم بعد میبینی یکی دو روز طول میکشه، مدارک رو گذاشتم کنار تخت تا کارم تموم بشه و جمعشون کنم و اینکه من هم ادم اهمال کاری هستم خلاصه وقتی میام سرش که میبینم نیست :( 
من هم خیلی حرصی ام! پریروز داشتم غر میزدم شوهرم میگه خب من هم مهرم گم شده! غر زدن نداره که!!!!! 

واقعا آفرین به همت برای همه این کارها. اینجا معمولا روی اکثر کابینت‌ها و کشوها قفل بجه میگذارند تا بچه ها بهشون دسترسی نداشته باشند. معمولا یک کابینت و کمد رو هم باز میگذارند با وسایل بی‌خطر برای بچه. بهش میگن)discovery drawer)

q

پاسخ:
مرررسی عزیزم، لطف داری به من. 
ترنج جان برای بچه ی چهار پنج ساله هم این چیزها را میذارند؟ والله این بچه های من پیش گوشتی برمیدارند قفل در را باز میکنند!!! واقعا فکر کنم اگر قفل باشه بی اثر میشه:( فقط باید بمرور بفهمند که چه کارهایی ادم را اذیت میکنه و دیگه انجامش ندهند. مثلا در مورد من میدونند دست زدن به لپتاپم ممنوعه! حتی کوچیکه هم دیگه دست نمیزنه. فکر کنم اینطوری قایم کردن وسایل را هم باید اینقدر بهش بگم و جدیت بخرج بدهم که بفهمه ناراحت میشوم و تکرار نکنند. 

من الان بعضی چیزا رو ۱۰۰٪ می فهمم :)

ولی بعضیا رو همچنان ۵۰-۶۰٪ می فهمم بسته به لهجه و موضوع صحبت داره. بعدشم من هنوزم وقتی یکی رو اولین بار می بینم که لهجه ش خیلی متفاوت هست ۵ تا ۱۵ دقیقه طول میکشه تا گوشم بهش عادت کنه!

فیلم رو همچنان با زیرنویس می بینم! بعضی فیلم ها رو می تونم بدون زیرنویس هم ببینم ولی هنوز می ترسم!! انگار باید حتما دستم رو یه جایی بگیرم.

از اون طرف هم وقتی یه مدت تو جامعه باشی و کارت راه بیافته اعتماد به نفست بیشتر میشه و اگر یه بخشایی رو همچنان نفهمی به اندازه روزهای اول بهم نمی ریزی.

هر چند که من هنوز بعضی موقع ها که غلط فاحش تو صحبت کردنم دارم و یا نمی فهمم طرف چی میگه اون حس بد سرخوردگی اذیتم میکنه! 

 

همه ی اینا رو گفتم که بگم که اگر حالت بد میشه احساس شکست میکنی و ... یکی مثل من هم همین بوده! ولی خب همچنان دارم ادامه میدم! 

و البته دوستای من که از کشورهای دیگه هستند هم تجربیات مشابهی دارند! پس بدون هیچ کس تنها نیست :)

 

عاشق پسرام. اون فسقلی که  ذوق داداشش رو میکنه :) احساس میکنم بچه های پشت سر هم که همجنس باشند بهشون خوش میگذره. بوس بهشون :*

 

پاسخ:
خب صبا جون اوایل که رفتی اون موقع تو بهترین حالت چقدر متوجه میشدی؟ 
آره فیلم را مخصوصا وقتی وقت نداشته باشیم که چند مرتبه ببینیم مخصوصا این فیلمهایی که آدم میخواد همه ی دیالوگ را برای فهم بهتر فیلم بفهمه ناگزیر مشع با زیرنویس :)
آخ امان از اون حس سرخوردگی :(
من هم به این نتیجه رسیدم فقط باید این مسیر را برم که نمره ازمون را بیارم و بعدش با ورود به جامعه انگلیسی زبان تازه استارت انگلیسی واقعی را بزنم ... 
قربونت عزیزم، آره همینطوره من خودم نمیدونستم اینقدر دو تا بچه پشت سرهم همجنس میتونه خوب باشه، خدا خیلی من را دوست داشته. خدا رو شکر :)

آفرین به همت و تلاش شما :)

خدا فرزندان گلتون را برای شما و برای همدیگه نگه داره

پاسخ:
مررررسی عزیزم :*)
خدا شما و عزیزانتان را هم سلامت نگه داره

واقعا نمی دونم بگم اون اوایل چقدر می فهمیدم! 

 

من اون اولا خسته م میشد و از یه جایی به بعد تصمیم می گرفتم چیزی نشنوم که بهم فشار نیاد😃😀😅

 

 

پاسخ:
وااااای صبا این استراتژیِ تصمیم میگرفتم نشنوم که بهم فشار نیاد، مشترکه :))
۱۸ آبان ۰۰ ، ۲۱:۱۲ ربولی حسن کور

سلام

دیگه کسی که داره برای آزمون میخونه که نباید بگه زبانم ضعیفه!

پاسخ:
سلام، دکتر دست رو دلم نذار :( 
تا نخوندی که متوجه نمیشی چقدر ضعیفی :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی