آن یک نفر -چهار از چهل
از اول پاییز گفتم دلم یک سفر پاییزه میخواهد، بمرور که دیدم با این حال و احوال ما انتظار سفر مقداری زیادی هست، توقعم را پایین آوردم به یک روز پاییزگردی. تهران برای یک روز خوب پاییزی داشتن، جاهای خوب کم ندارد، تو ذهنم مدام جاهای مختلف را بالا پایین میکردم و از پنجره ی پذیرایی و آشپزخانهی مشرف به پارک و شهر و کوه میزان پاییزی بودن شهر را تخمین میزدم و به جای همه ی اینها، همه ی فعالیت من محدود شده بود و محدود شده است به پشت لپتاپ نشستن و کار کردن. چند باری هم که برای کار از خونه بیرون آمدهام، با همه ی چشمم آسمان و هوا و درختهای پاییزی را سیر تماشا کردهام و به خودم یادآوری کردهام که باید یک روز یک برنامه ی پاییزگردی بگذارم، قبل از اینکه همه ی اینها تمام شود و هوای غبارگرفته ی زمستان بختکوار خودش را بیندازد روی شهر.
چه میشد اگر یک نفر برایم برنامه ریزی میکرد، میگفت فلان جا الان عاااالیه! بهترین زمان برای رفتن به اونجا همین روزهاست! به جای اینکه بگوید آره باید برنامه ریزی کنیم و برویم و در عمل هیچ وقت هیچ اتفاقی نمی افتاد و همه ی حرفها درجا فریزشده باقی میماند، فقط بگوید آماده باش برویم، مطمین باش خوش میگذره و خوش هم میگذشت ... فارغ از اینکه کجا باشد، صرفا همینکه کسی را داشته باشی که برای با تو بودن برنامه ریزی کند و مشتاق باشد برای با هم وقتگذراندن، آنقدر شیرین است که حتما خوش خواهد گذشت.
سلام
امیدوارم خوب باشین
توی این هفته مثلا پنج شنبه یا جمعه تشریف ببرین کاخ سعدآباد
اینقدر پاییزی و خوشگله که نگو