یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

دستانش- نه از چهل

پنجشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۳، ۱۱:۰۳ ب.ظ

این مدت هفته ای نبوده است که در مراسم فوت نبوده باشم. یادم نمیاد از کی و با مرگ چه کسی این زنجیره آغاز شد. به نسبت اینکه چقدر از اقوام نزدیک باشد میزان مشارکت در مراسم نیز متفاوت میشود. بعضی ها را فقط یک مسجد رفته ایم و برخی را بعنوان صاحب‌عزا و میزبان بوده ایم. 

من همذات پنداری عجیبی با فرزندان متوفی دارم مخصوصا اگر متوفی دختر داشته باشد. خودم را جای دخترش میگذارم که دیگر دستان پدرش را در دست نخواهد گرفت. بنظر من دست آدمها با هم حرف میزنند. بغل و آغوش به آدم آرامش میدهد اما نگه داشتن دست دیگری در دستان حسی از دلگرمی و خیال راحت به همراه دارد. دلم میسوزد برای دختر - دختران متوفی که دیگر نمیتوانند دستان پدرشان را در دست بگیرند.

 

 

 

  

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۹/۰۱
زری ..

نظرات  (۱)

این مراسم‌ها خیلی حس عجیب و غریبی دارن. 

پاسخ:
خیلی، وقتی هم یهویی یه مدت زیلد میشوند آدم نمیرسه خودش را جمع و جر کنه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی