فردای بعد از جنگ…
فردای بعد از جنگ فقط برای کسانی که غرق در ایدئولوژی هستند سرشار از خوشی و غرور است … آنانکه که همه چیز را فدای یک توهم میکنند، اسمش هر چیزی میتواند باشد اما ماهیتش جز وهم و پوچی نیست، آنان سرمست از پیروزی پوشالیاشان حریف میطلبند.
فردای بعد از جنگ نشانی از زیبایی و آبادی نداشت. امتداد همان خفت و خواری بود. چطور میتوان بر تلی از ویرانی و آوار ایستاد و بر طبل شادانه کوبید؟
فردای بعد از جنگ نشانی از رفاه نداشت. ما بیشمارگان ناچیز باز به صف میشویم که تاوان نابخردیها را بر دوشهای خسته و فرسودهامان بکشیم. باز یک قران دوزار کنیم و هر خوشیای را برخود حرام کنیم که به قول حضرات دوران ریاضت اقتصادی است! و چه کسی سزاوارتر از ما مردمان عادی که بار شهوت قدرت و شهوت ثروت حضرات را بکشیم؟
فردای بعد از جنگ نشانی و ارمغانی از امنیت نیامد. در جنگ اموالمان و تعلقاتمان را گذاشتیم و به خیال خود جان به در بردیم. هیچ مسؤولی مسؤول حفظ جان و مال ما نبود که ما بیشمارگان ناچیز هستیم و در آن بلوا چه ضرورتی داشت دیده شویم چه رسد که کاری برایمان کنند. بی پناه بودیم و چه وقت مطالبهگری بود در آن بلبشو. به پاس همراهیامان و امنیت نداشتهامان در روزهای جنگ، فردای بعد از جنگ برایمان ارمغان بگیر و ببندهای بیشتر و شاخ و شانه کشیدنهای جدید آوردند، خوشا به فهمشان! دریغ از ذرهای فهم…
فردای بعد از جنگ هیچ نقطه ی روشنی نداشت که اینگونه منتظرش بودیم…. فردای بعد از جنگ آسمان پر بود از خاک … فردای بعد از جنگ فقط غبار غم داشت …