یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

اندوه

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۵۴ ب.ظ

این روزها سعی میکنم شاد و سرحال باشم و با هر ترفندی شده پویایی داشته باشم، اما شادی را گم کرده ام حتی مثل سایه ای هم نیست که بتونم ببینمش و دنبالش برم، نه! اصلا نیست. دارم زندگی ام را میکنم، انگار همه چیز خوبه، داریم زندگی امان را میکنیم، ظاهر زندگی مثل همیشه هست مثل پارسال، مثل پیارسال، مثل قدیم ترها، اما درون من هیچی مثل اون موقع ها نیست. دیشب رفتیم خونه ی مامانم اینا، دور هم بودیم و به مناسبت روز مادر کیک گرفته بودند و بچه ها شمع فوت کردند و خلاصه جمع شاد بود، عکس گرفتیم و امروز عکس ها را نگاه میکردم واقعا چشم ها و چهره ها شاد بود. میخوام بگم باهمه ی این اتفاق های خوبی که میافته و در ظاهر همه چیز خوبه،اما یه غم و نگرانی تو تمام وجودم هست که دلم را آشوب کرده، از درون سرد هستم انگار، میام اینجا پشت میز ناهار خوری پشت پنجره میشینم که آفتاب روزهای زمستونی با همه ی موهبتی که داره گرمم کنه، انصافا هم خوبه، حس میکنم قشنگ من را در آغوش میگیره، گرم میشم. 

روحم را مثل یک ورق آلومینیوم میبینم که مدام داره چکش میخوره، ضربه های آروم و محکم، ضربه های جدید روی ضربه های قدیمی فرود میآیند و مدام چروک تر میشه. این آشفتگی را به صورت دلشوره، اضطراب، استرس، بغض در گلو و گاهی پریدن پلک چشم چپ نشون میده. حتی نمیدونم برای آروم شدن چکار باید بکنم. واقعیت اینه اینقدر خبرهای تلخ و مرگ و غصه و بغض میشنوم که دیگه خودم را در دریایی از تلخی میبینم. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۱۶
زری ..

نظرات  (۷)

انگار حال دل هممون یکیه

امیدوارم به زودی تموم بشه این روزهای سرد

پاسخ:
بله من هم امیدوارم

فکر نمی کنی حالت های افسردگی داری نه اندوه؟

پیشنهاد می کنم اگه امکانش هست برو یه مشاور را ببین

پاسخ:
نمیدونم واقعا اسمش چی هست. مشاور، یک جلسه ای آنلاین رفتم اما الان حس خوبی ندارم بهش

من نظرم اینه که اول یه آزمایش خون بدی که کمبود آهن و ویتامین دی و ... رو بررسی کنه.

یه موقع هایی آدم مشکلش جسمی هست هی فلسفیش میکنه، منظورم خودم هستم ولی شاید شامل تو هم بشه.

 

بعد هم خب بیا فشارها و اضطراب هات رو بررسی کن. چقدرش بخاطر کروناست، ببین چقدرش بخاطر این هست که مثلا داری خودت رو برای آزمونی آماده میکنی.

 

معمولا تو فشارهای قبل از امتحان من آسیب پذیرتر میشم، شاید این مورد شامل تو هم بشه.

 

در حالت کلی هم کمی به خودت حق بده نتونی شاد باشی وسط یه خونه نشینی طولانی بخاطر یه بیماری همه گیر جهانی، چنین احساساتی کاملا طبیعی هست.

پاسخ:
دقیقا این مکمل ها را همیشه فراموش میکنم، چقدر خوب شد بهم یادآوری کردم الان هم تو این روزها اصلا حواسم بهش نبود، باید بذارم جلوی چشم و استفاده شون را جدی بگیرم، همین الان پاشم هم یکی بخورم و هم بذارمشون جلوی دستم.
آره خب نوع فشارها هم متنوع و رنگارنگه! از خوندن برای آزمون، کار کردن، خونه داری و بچه داری کردن، گیر و گورهای رفتاری و شخصیتی، ترس از مریضی خانواده و اطرافیان، شنیدن خبرهای بد و .... 
الان شوهر و پسرها رفتند باغ، دختری خوابه و من بدون هیچ صدایی تو آرامش هستم واقعا نیاز دارم به این زمانها، میدونی از اینکه بیست و چهار ساعت همیشه چند تا آدم بهم چسبید باشند واقعا خسته شده ام. یعنی هر کاری، هر کاری که در طول شبانه روز دارم انجام میدهم، همیشه پس زمینه ی صدای یکی هست:( 

سلام

این روزا همه همینجوری هستن...بخودت فشار نیار زری جان..بهرحال آدم از جنس چوب و سنگ که نیست...وقتی اینهمه اخبار ناجور بیماری و مرگ و گرانی و آلودگی هوا و... به آدم میرسه خوب روی اعصاب تاثیر میذاره دیگه...باید بیشتر مواظب خودمون و اطرافیانمون باشیم...و به خدا توکل کنیم...

پاسخ:
سلام، همینطوره یاسی جون، من یکی از راهکارهام اینه که خودم را از خبرهای منفی دور نگه میدارم اما اینقدر حجم خبرهای بد زیاده که به هر حال بی نصیب نمیمونیم.

امیدوارم بزودی احساس بهتری پیدا کنی. منهم فکر میکنم حرف زدن با یک مشاور خوب خیلی میتونه کمک کنه. کلا حرف زدن یا نوشتن حال آدم رو بهتر میکنه.

چرا شروع نمکنی از چیزهایی که ناراحتت میکنه بنویسی؟ یا کلا از احساساتت؟ بدون این که فکر کنی شروع کن هرچی به ذهنت میرسه بنویس.

پاسخ:
ممنونم ترانه جان، راست میگی خیلی وقته تو فکرش هستم مثل شما برای خودم روتین نوشتن از آرزوها و شکرگزاری بنویسم. شاید بد نباشه اون ها را بنویسم و یه مطلب هم از چیزهایی که اذیتم میکنه. آره مینویسم...

به خودت اجازه بده که غمگین باشی و یا نگران. بالاخره آدمیم و همه چیزها رومون اثر میگذاره. 

پاسخ:
آره ترنج جان فقط نمیدونم تا کی این موج میخواد بالا پایین بشه

سلام عزیزم

در اولین باری که اومدم وبلاگتون و دارم مطالبتون رو می خونم، پریدن پلک چشم چپ رو دیدم

من مهرماه کرونا گرفتم و بعدش خوب شدم ولی از اون به بعد تمام وقت زیر چشم چپم پرش داره، تیک گرفته،همون پرش پلک چشم چپ که نوشتی، دومین باره به متخصص اعصاب روان مراجعه کردم، هر دوبار هالوپریدول تجویز کردن، دومین بار رو تازه مراجعه کردم ، والا هنوز که تاثیر نکرده ولی دکترها میگن تنها دارویی که داره همینه، بدجور اذیتم می کنه، فکر کن از اوایل مهرماه تا الان که اواخر بهمن ماه هست تمام وقت های بیداریم با من هست

پاسخ:
سلام طیبه جون، خوش اومدی اینجا؛) من پلک چپم فقط موقع هایی که عصبی میشم میپره اون هم نه همیشه وقتی که دراز مدت فشار عصبی روم باشه این مدلی میشم اون هم باز همه لحظات نیست وقتی حرصی میشم مثلا در طول روز سه چهار سری:( 
بنظرت برای شما مربوط به کرونا هست یا فقط اون فشار عصبی ای که بهت وارد کرده؟ عزیزم شاید یه حس ترس درونی باشه؟ امیدوارم زودتر منشأش را تشخیص بدهی و رفع بشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی