gloomy mood
سلام؛ امیدوارم که همگی خوب باشید :)
من یه دوره ی رکود و کرختی را پشت سرمیذارم. هرچند در ظاهر امر سرم شلوغه و یکسری کورس این مدت گذروندم، یه مقداری کار گرفتم و خب دستم بند اونها هم بود اما عملا از آیلتس خوندن عقب موندم که خب خیلی حس بدی بهم میده و نمیتونم هم بشینم به فعالانه خوندن تا حالم را خوب کنه :( این مدت هم هی نمیاومدم بنویسم تا حس و حالم بهتر بشه و بیام با انگیزه بنویسم که خب نشد. میدونید من اگر دنیا را هم فتح کنم تا وقتی که نمره زبان نداشته باشم حالم خوب نیست انگار، عجیبه نه؟ یادمه یکبار با یه نفری صحبت میکردم که برگشتم بهم گفت همه چیز این نمره نیست اما هنوز هم فکر میکنم مثل یه قرص هست که حال خوب من بهش وابسته است! شاید انگار باید خودم را به خودم ثابت کنم! اما خب پس چرا نمیشینم سرش و تمومش نمیکنم؟ نمیدونم :( دیگه از خودم بگم که یه جورایی از نظر حس و حال روانی و دوست داشتن خودم دچار چالش شدم، قبلا خیلی متکی به خودم بودم و فکر میکردم اینقدر قوی هستم که هر چیزی بخوام خودم برای خودم میتونم فراهم کنم حتی یکسری نیازهای روانی را! اما الان یه نوعی وابستگی در خودم میبینم که منشاش را نمیدونم یا حداقل جوابی ازش نمیگیرم. خیلی انرژی روانی ام را پایین آورده. زندگی روزانه ام را دارم و همه چیز در ظاهر خوبه، فقط یکسری چالش های درونی و ذهنی است که درگیرش هستم. وزنم هم رفته بالا و از خودم حرصی ام، شاید اراده کنم یک دوره رژیم گیاهخواری بگیرم هم وزنم سبکتر بشه و هم احساس راحتی و سبکی کنم فقط باید اراده کنم. اما بعید میدونم در اون حدی از توان و انرژی باشم که همچین اراده ی بزرگی ازم سر بزنه! الان بیشتر از دو ماهه دو مدل کرم گرفتم برای پوست صورتم و یه کرم زیرچشم، هنوز حتی نکردم در جعبه اش را باز کنم! باورتون میشه؟!
سلام عزیزم.
بالاخره نوشتی. اول که بیام بغلم دوست مهربونم.
شاید بد نباشه یه مدت دست از دوره شرکت کردن برداری و بچسبی به زبان.
ببخشید حرفام شاید خوشایند و درست نباشه ولی ظاهرا ناخودآگاه با این دوره ها داری از زبان خوندن و امتحان زبان دادن فرار میکنی واسه همین هست که حالت خوب نمیشه باهاشون!
شاید هم فرار از امتحان زبان نباشه ولی کلا داری از یه چیزی فرار میکنی. بگرد ببین از چی داری فرار میکنی. برای یه بار باهاش روبرو شو. بعدش shiny میشی :)