یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

بین پست های دوستان، پستی دیدم مبنی بر اینکه 9 تا چیزی که امسال حالمون را خوب کرد، بنویسیم. 

خب بریم شروع کنم به نوشتن، شماره گذاری ها اصلا نشونه ی ارجحیت نیست. 

1) عوض کردن خونه مون و اومدن به یه خونه ی بزرگتر که انصافا خیلی خوب بود:)

2) مجازی شدن مدارس، حقیقتش من همیشه فکر میکردم چه کاریه اینهمه تایم با مانتو و مقنعه پشت اون نیمکتهای خشک، و اینکه تایم تدریس هم کم شد، دختر من روزانه دو ساعت و نیم سر کلاس آنلاین بود که من راضی بودم از این بایت. 

3) پیشاپیش از همه ی کسانی که عزیزی شون را بر اثر کرونا از دست داده اند معذرت خواهی میکنم، میدونم خودخواهی هست که بگم خدا رو شکر ماها جز قربانیان کرونا نبودیم، اما واقعیت اینه من هنوز همینقدر خودخواهم و بخاطر سلامتی خانواده ام و اطرافیانم، خدا را شاکرم که هیچ کدام از اطرافیان و نزدیکانم جونشون را براساس کرونا از دست ندادند.

4) از شیر گرفتن پسر کوچیکه تو نیمه های سال و از پوشک گرفتنش که به زور یکماهی میشه 

5) گفتمان ها و گپ های شبانه با دخترم و گهگداری برنامه ی فیلم دیدن با همدیگه که تازه استارت را زده ایم و امیدوارم بهتر بشه. 

6) هرچند که نمره ای که برای زبان میخواستم را نگرفته ام، یعنی اصلا امتحان نداده ام؛ اما تا حدودی از سطح زبانم راضی ام. در واقع از پروسه ای که دارم میگذرونم ناراضی نیستم.

7) از آقای شوهر راضی ترم :)) 

8) بخش نسبتا بزرگی از وقتم به یکسری موضوعات روانشناختی اشتغال داشت، که راضی ام ازشون در واقع از این جریانی که در فکرم صورت گرفته راضی ام. 

9) همبازی شدن پسر ها با همدیگهsmiley

+ دوستان عزیزم امیدوارم سال جدیدی که در پیش داریم برای همگی مون سالی باشد پر از سلامتی و شادی و صلح 

 

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۲۷
زری ..

- روزهای معمولی و یکنواختی را دارم میگذرونم ... سعی میکنم روزانه سه تا چهار ساعت درس بخونم که این درس خوندن شامل کورس های وایپو و زبان خوندن برای آزمون میشه... هوا خیلی خیلی بهاری شده دیگه براحتی روزی چند بار پنجره ها را باز میذارم که هوای خونه عوض بشه... اشراف پنجره ی آشپزخونه و پذیرایی به فضای باز بیرون و دیدن آسمون آبی و نور خورشید حالم را خوب میکنه ... مدام این تک بیت ترانه تو ذهنم میچرخه ... خورشید عالم میتابه، تنها به من میتابه ... یه جورایی علاوه بر حس خوب بهم یه حس قدرت میده، یه جورایی سعی میکنم تمام حس های منفی و ناکامی را از خودم دور کنم... خودم میدونم شاید این هوای خوب و این خورشید عالم تاب نتونه حالم را خوب کنه اما بدون شک نبودنش میتونست حالم را خراب کنه ...

- پسر کوچیکه را از پوشک گرفتم یعنی یک هفته قبل از تولد دوسالگی اش استارت را زدیم و الان دو سه روزی هست که چشمش نکنم خیلی خوب بوده :)) بماند که واقعا ده روز اول عجیب خسته ام کرده بود :)) یعنی باورم نمیشدتا این اندازه میزان خوب بودن یا بد بودن حال من به جیش این بچه ربط داشته باشه!!! یه جورایی وقتی میدیدم حالم بد هست و دلیلش این بود که شلوارش خیس بود اصلا از خودم حرصی ام میشد که آخه یعنی چی؟ یعنی تو باید اینقدر از خودت تهی باشی که همچین موضوعی اینطور کیفیت حال تو را بالا و پایین کنه؟ اما خب واقعیت این بود که دقیقا همچین موضوعی حال من را اینطور تحت تاثیر قرار میداد! حالا فعلا که انشاالله خدا بخواد قضیه ی پوشک منتفی شده wink 

- کماکان صحبت کردن هام با دختری ادامه داره، و همیشه با اشتیاق ازم میپرسه مطلب جدید گذاشتی؟ یه چند تایی انیمه و انیمیشن این مدت با همدیگه دیدیم که مدام ازم میخواد چرا در موردش تو وبلاگ نمینویسم که خب جواب من اینه که باید حس و حالش باشه. 

- این مدت با دختری زیاد در مورد حسادت صحبت کردم و اینکه چطوری این حس حالمون را خراب میکنه و در مقابله باهاش چکار میتونیم بکنیم و اون موقع چه حسی داریم و اینکه بتونیم خودمون را درست تحلیل کنیم و تمرین کنیم که در اون موقعیت چه تصمیمی بگیریم و بر خودمون مسلط باشیم. در مورد همه ی اینها خیلی با هم حرف زدیم و البته که هنووووز هم در این مورد زیاد حرف خواهیم داشت. 

- انیمشن ها و انیمه هایی را که با هم دیدیم را  هم سعی کردم فرصت خالی کنم که بتونم در موردشون بنویسم. انشاالله فرصت کنم ذهنم را متمرکز کنم، بشینم در موردشون بنویسم، یعنی در واقع دختری خیلی هولم میده که در موردشون بنویسمlaugh 

- هفته ای چهار پنج ساعت هم روی کارهای شغلی ام وقت  میذارم که نسبتا خوبه، یه حس مفید بودن خوبی بهم میده.

- همزمان دو تا از کورس های وایپو را با هم برداشتم که آخر مارس امتحان هر دوشون هست که میشه دهم فروردین:( اوووف یکیشون خیلی سخته:((

- و دیگه اینکه تصمیم گرفتم برای اردیبهشت ماه یه ماک بخرم، اینطوری دو ماه فرصت دارم که هدفمند بخونم، برم ماک بدهم ببینم اوضاع زبانم چطوره. 

+ نمیدونم چرا همیشه فکرهام خیلی بزرگ هستند اما تلاش هایم ذره ذره هستند :( خدایا یه زحمتی بکش این ها را به هم نزدیک کن ... دستت درد نکنه انتظار معجزه ندارم فقط همینقدر که این دو نقطه را به هم نزدیک کنی کافیه :))

 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۴۴
زری ..

سلام، از چند روز پیش تصمیم داشتم یه پست بذارم برای تولد پسرها، تولدشون شش روز با هم فاصله داره. بزرگه چهار ساله شد و کوچیکه دو ساله. نوشتن اون پست نیاز به فرصت کافی و یه حواس جمع و متمرکز داشت که حاصل نشد و عقب افتاد... حالا انشاالله میآم و بعدا مینویسمش. 

تو دو تا پست قبلتر از شماها دوستان پرسیدم چکار میکنید که جلوی وقت کشی ها را بگیرید و بتونید روی کارها و برنامه های اصلیِ زندگیتون متمرکز بشوید. همینجا دوباره از دوستانی که برام پاسخ گذاشتند تشکر میکنم و حالا میخوام نتیجه ی کاری را که کردم براتون بگم، مخصوصا که آقای دکتر ربولی تو کامنت ها گفته بودند اگر راه حلی پیدا کردی به ما هم بگو :)) 

بنا به سفارش دوستان بهترین گزینه این بود که من خودم را مجاب کنم که تو زمان های کوتاه کوتاه به برنامه ام متعهد بمونم مثلا صبا گفت یه ربع یه ربع زمان بگیر و سعی کن تو اون یه ربع کاری دیگه نکنی. اما یه اپلیکشن فوق العاده مفید و کاربردی دوستی به اسم رهگذر معرفی کردند، اپلیکیشن پومودورو که بطور متناوب بعد از هر دوره ی کاری یه استراحت کوتاه بهت میده و بعد از چند استراحت کوتاه، یک استراحت بلند. خود برنامه روی بیست و پنج دقیقه کار و پنج دقیقه استراحت تنظیم شده که بعد از چند استراحت کوتاه یه استراحت یه ربعی میدهد که من هم به تنظیماتش دست نزدم اما قابلیت تغییر این زمانها را داره. در ازای هر بازه ی زمانی که کار میکنید بهتون یه گوجه میده :)) اینطوری میتونید ببینید که چند تا دوره ی کاری داشته اید و شاید باورتون نشه اما دیدن این گوجه ها یه جور خاصی به آدم حس و حال خوبی میده که انگار مدام ته ذهن آدم بهش میگه برو بشین سر کارت حداقل یه گوجه بگیری laugh و خود این موضوع باعث میشه بمرور ساعت مطالعه بره بالا و از طرفی وقتی استارت را میزنم خودم را مجبور میکنم که تو اون تایم سر کارم بشینم و به بهانه های واهی مثل پاشم زیر قابلمه را کم کنم، یه چایی بریزم، برنج خیس کنم و هزاران مورد دیگه ی این مدلی، از سر کارم بلند نشم چون میدونم تایمر داره برام بیست و پنج دقیقه را زمان میاندازه و از طرفی دیگه میدونم به هرحال صدای برنامه درمیاد و تایم استراحت را اعلام میکنه. این برای وقتی بود که سر کارم هستم، بالتبع تو زمان استراحت هم همینطوره که یه استراحت منطقی و تعیین شده ی پنج دقیقه ای دارم و اینطوری بی حساب و کتاب نیست که هرچقدر دلم میخواد وقت کشی کنم. سریع با اتمام زمان زمان و با اعلام برنامه برمیگردم سر کارم مگر اینکه بدلایل دیگری کلا نتونم وقت بذارم و مجبور باشم وقتم را اختصاص بدهم به کارهای شغلی و خونه و بچه ها که خب گریزی از آنها نیست.

به شدت این برنامه را بهتون پیشنهاد میکنم مخصوصا اون ذوقی که از گرفتن گوجه ها میگیریم تما اون حس بد و منفی ای که همیشه داشتیم که هیچ کاری نمیکنم  را میشوره میبره wink 

 

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۵۱
زری ..