یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

من همیشه اول میآم پست را می نویسم و بعد بمرور در خلال نوشتن پست به عنوان آن فکر میکنم اما این دفعه از همون اول میدونستم میخوام چی بنویسم و برخلاف دفعات قبل اول عنوان پست را نوشتم:)

بلللله همونطور که از عنوان برمیاد من به یه قرار با دوست جونم رفتم، 

وقتیکه بعد از چند سال همدیگه را میبینیم و از همه خوشحال کننده تر اون قسمتش که میدونی میخواهیم چند ساعتی فقط با هم حرررف بزنیم و حررررف بزنیم. میدونید یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا برای من حرف زدن هست J

قرارمون باغ کتاب بود که تو خوب بودنش هیچ شکی نیست!

روی یکی از کاناپه ها نشستیم و چند ساعتی حرف زدیم و من هنوز در حیرت گذر زمان هستم! واقعا چطور چهار ساعت گذشت؟

الان که فکر میکنم میبینم انصافا اون مقدار حرفی که ما زدیم نباید بیشتر از چهل و پنج دقیقه وقت میگرفت آخه من هنوووووز چهار برابر اونقدری که حرف زدیم، حرف دارم. 

دنیای بدون دوست را نمیتونم تصور کنم.

یادمه یکبار با دختری حرف میزدم در مورد اینکه اگر قرار باشه بریم تو یه جزیره ای کی را با خودمون میبریم یا چی را بخودمون میبریم(در موردش با عنوان گپ های من و دخترم نوشته ام)، الان فکر میکنم اگر به من حق انتخاب بدهند که کسی را میبری با خودت یا چیزی را؟ حتما یه کسی را انتخاب میکنمJ اگر بهترین کتاب دنیا را هم خوندم باز هم لذتی که از صحبت کردن با یه دوست میبرم قابل مقایسه با اون نیست.

+ درسته دیروز فقط با یه دوستم قرار گذاشتم، اما این پست تقدیم میشه به همه ی دوستهای مجازی و حقیقی ای که از مصابحت باهاشون لذت میبرم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۹
زری ..

۱) امروز روز زنان شاغل بود، الان یعنی نزدیک ساعت یازده شب واتساپ را نگاه کردم و دیدم دوستی یه متنی در ستایش زنان شاغل فوروارد کرده بود، از این متنهایی که والله من ندیدم تو زندگی واقعی رخ بده با این مضمون که زنت شاغل باشه باید قربون صدقه ی مانتوی ساده ی محل کارش بشوی و از نچرال بیوتی اش تعریف کنی و از دستان بدون لاکش و اینکه بگویی با همه ی اینها از همه ی داغ های اینستگرامی سر تر است ‌و ...  آخرش گفته بود به همه ی حرف‌هایش گوش میدهی و پابه پای زنت از ترفیعش شادی میکنی و اما ته دلت میترسی که مبادا آنقدر بالا برود که دیگر تو را نبیند!!!

اوووووف حقیقتش من همیشه با این متنها مشکل داشته ام و از اونجایی که نمیتونم ساکت بشینم در جواب این کامنت فورواردی دوستم جوابی دادم که الان عینا همون را اینجا کپی میکنم:

 از کل این متن فقط یک تیکه اش برای من و‌چندین و چندین دوست متاهلم قابل درک بود! قسمت نهایی اش آنجا که ته دلش ترس این را داشته باشد که نکند آنقدر بالا برود که دیگر تو را نبیند! میدونی قسمت دردناک ماجرا کجاست؟ اونجا که برای این ترسشون حاضر نیستند خودشون را بالا بکشند بلکه طرفشون را میکشند پایین!
نه که این حس من باشه ها، تا حالا از چندین دوستم این حرف را شنیدم! دقیقا پریروز بود که یکی از دوستان شاغلم که کارمند بانکه میگفت  دارم به استعفا فکر میکنم! انگار به همه بدهکارم! 
نمیدونم والله چرا تو مملکت ما با بدبختی های زن‌ها متنهای عاشقانه مینویسند 

یه سوال هم الان برام پیش اومد، اگر این آقایون قربون صدقه ی زن‌های خودشون میروند پس این دافهای اینستگرامی چطوری داف شده اند خخخ 

۲) الان‌ که این متن را مینویسم روبروی استخر باغ نشستم، ‌درها باز هست و باد خنک‌ میخوره بهم و صدای شب، صدای جیر جیر جیرجیرک ها به گوش میرسه:) شاید هزاران ساعت اگر به این صدا گوش بدهم باز هم برایم تکراری نشود:) شب و صدای شب

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۴
زری ..

خب براتون بگم که کماکان دارم به خودم انرژی مثبت میفرستم و انگیزه میدهم که تو زبان خوندن موتیویتد laugh باشم خخخ حال کردید انگلیسی حرف زدن من را wink

خوب من کلا اوضاع لیسنینگ و اسپیکینگم داغونه! یعنی هرچقدر فک من تو حرف زدن به فارسی گرمه در انگلیسی اصلا قفل میکنه:( اینه که گفتم شروع کنم به گوش دادن فایل های انگلیسی و هی باهاشون تکرار کردن که ببینم چی میشه و کی این قفل فک من میشکنه؟! یه سری فایل های انگلیسی بی/بی/ سی داره که شش دقیقه است و در مورد یه موضوعی حرف میزنه، قبل از گذاشتن این پست داشتم با اون کار میکردم وااااای خدایا چقدر سخته! اصلا فک و زبان و گوش من با هم هماهنگ نیست:( قشنگ قفل میکنم! یک عالمه مغزم خسته شده فقط دو دقیقه از متن را پیش رفتم! دیگه دیدم کارایی ندارم گفتم بیام یه سر اینجا فعلا تا یع کمی مغزم استراحت کنه. 

 

*موتیویتد: باانگیزه :))

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۳۴
زری ..

با سلام و صلوات بیام بنویسم:) 

این ده دوازده روز چند باری اودم بنویسم، تا وبلاگ را باز کردم اول گفتم برم یه سری به دوستان بزنم و تا مطالب را خوندم و کامنت گذاشتم دیدم بیشتر از یکساعته که اینجا هستم، دیگه گفتم برم دفعه ی بعدی که اومدم فقط پست میذارم و باز همین چرخه تکرار شده :) الان هم همین کار را کردم اما دیگه گفتم باید پست را بذاری!

 

خب این روزها عمده ی وقتم بجز بحث بچه داری و خونه داری که از صبح تا ظهر هست، از ساعت سه به بعد که زمان اختصاصی خودم شروع میشه به زبان خوندن و چت کردن انگلیسی میگذره و یکی دو تا کار دستم بوده که اونها را هم انجام داده ام. یه چند باری هم تصمیم گرفتم به جمعیت رجال یه فرصتی دیگه بدهم wink و یه مکالمه ی جدید را امتحان کنم که گند زده اند به اعصاب من و بی خیال شده ام!  اما خوب فعلا تصمیم دارم بیشتر متمرکز بشم به تکنیک های امتحان خوندن و وقتم را بذارم برای امتحان. 

امروز معلم زبان را کنسل کردم بنظرم اون انتظاری که من داشتم را برآورده نمیکرد البته بنده خدا سعی خودش را میکرد و تایم کلاس را متمرکز بود روی درس و درس میداد اما خوب من دنبال این بودم که مطالب جوری باشه کم من یک هفته بدوم و اینقدر بخونم تا اونها را پوشش بدهم که اینطور نبود. از طرفی دیگه یکی از دوستان یه کانال تلگرامی معرفی کرد این چند روز درس های ریدینگ را اونجا گوش میدادم و انصافا خوب بود عین جلسه ی کلاس بود و قشنگ باید گوش میدادم و نت برمیداشتم، حالا دوستم میگه بقیه ی مطالب و موارد امتحانی را به این خوبی درس نمیدهند اما برم بگردم ببینم شاید برای اونها هم تدریس های خوبی پیدا کردم:) دیدید یه موقع هایی یهویی یه راهی جلوی پاتون باز میشه و یا تو مسیری قرار میگیرید که دقیقا همون چیزی هست که باید باشه! الان دقیقا من به این نیاز دارم!!! آهااااای مرغ آمییییییین کجایی؟ 

یه عکس هم بذارم حال و هوای پست لطیف بشه:))

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۷
زری ..

اومدم روبروی استخر نشستم، پاهام را دراز کردم روی میز و لپ تاپ روی پاهام، خنکی هوای صبح میخوره به صورتم و لذت بخشه؛ مشغول وبلاگ گردی شدم و گفتم تا هوسش هست و هنوز پسر بزرگه و دختره خوابند و کوچیکه با باباش تو باغ داره میچرخه سریع بنویسم:)

یک ماهی میشه که دوستم یه اپ معرفی کرد از این اپ های دوست یابی، خب من هیچ وقت تو این اپ ها نرفته بودم نه فارسی اش و نه انگلیسی. فکر کردم احتمالا بتونه برای انگلیسی خوندم خوب باشه. مدلش اینطوریه که سیستم خودش اتوماتیک وار شما را به یه نقطه ای از دنیا به یه کاربر وصل میکنه و اگر دوست داشتید چت را استارت میکنید. بعد از چت اون فرد تو لیست مکالمات شما هست و اگر دفعه ی بعدی خواستید با اون چت کنید که میروید پیام میدهید بهش وگرنه دوباره سیستم بهتون فردی جدید را معرفی میکنه که همون لحظه آنلاین است و اون هم درخواست دوست یابی داده. آهان اگر از کسی هم خوشتون نیاد که بعد از مکالمه بلاکش میکنید، ویدیو کال هم داره که خب من هنوز ازش استفاده نکردم. یه چیز دیگه اینکه شما میتونی ترجمه را فعال کنی و مثلا به فارسی بنویسی و اون طرف اگر ترجمه اش بسته باشه یعنی به انگلیسی برایش ترجمه میشود وگرنه مثلا اگر زبانش عربی باشه سیستم برایش عربی ترجمه میکنه. خب من چون میخواستم انگلیسی کار کنم زبان خودم را همون اول انگلیسی گذاشتم اما وقتی طرف به یه زبان غیرانگلیسی مینوشت برای من یه چیزی شبیه ترجمه های گوگل ترنزلیت میاومد که یه جاهایی را باید حدس بزنی! که خب عملا بدرد من نمیخورد. 

اما در مجموع بنظرم خیلی اپ خوبی نمیاومد و حوصله سربر شده بود! چند تا جمله ی تکراری و بعد ببینی طرف بدرد کار تو نمیخوره و مکالمه را تموم کنی. حتی بدرد انگلیسی یاد گرفتن هم نمیخورد با این اوصاف، فکر کن با چند نفر فقط چند تا جمله ی آشنایی اولیه و بعد بزنند تو فاز تعریف از چهره و اینکه متاهلی و تو هم تموم کنی و بیایی بیرون. با اینکه من میگفتم هدف من تقویت انگلیسی ام هست اما خب بعضی ها تو کله شون بصورت پیش فرض یه تعریفاتی هست که  نمیخواهند بیشتر بفهمند! 

تا اینکه یه بار به یه نفر وصل شدم که چند تا سوال احمقانه ی تکراریِ همیشگی را نپرسید :)) یعنی از متاهل بودنم و از شوهرم هیچ سوالی نکرد خخخ و مهمتر اینکه اون هم داشت انگلیسی مینوشت و از گوگل ترنزلیت خبری نبود :)  در مجموع حرفها و سوالاتی که زده میشه متنوع تر شده و من را به چالش میکشونه که کلمات و عبارات متنوع تری استفاده کنم! خب این مکالمه را برام لذت بخش میکنه که دارم به انگلیسی فکر میکنم و تایپ میکنم. از طرفی دیگه صحبتها و کنجکاوی در مورد ملیت و کشور همدیگه هم جذابیت خودش را داره:)) 

دیروز هم یه فیلم پیشنهادشده دیدم و دیشب نشستم تا دیروقت نقد و نظرم را به انگلیسی نوشتم:) 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۵
زری ..