من همیشه اول میآم پست را می نویسم و بعد بمرور در خلال نوشتن پست به عنوان آن فکر میکنم اما این دفعه از همون اول میدونستم میخوام چی بنویسم و برخلاف دفعات قبل اول عنوان پست را نوشتم:)
بلللله همونطور که از عنوان برمیاد من به یه قرار با دوست جونم رفتم،
وقتیکه بعد از چند سال همدیگه را میبینیم و از همه خوشحال کننده تر اون قسمتش که میدونی میخواهیم چند ساعتی فقط با هم حرررف بزنیم و حررررف بزنیم. میدونید یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا برای من حرف زدن هست J
قرارمون باغ کتاب بود که تو خوب بودنش هیچ شکی نیست!
روی یکی از کاناپه ها نشستیم و چند ساعتی حرف زدیم و من هنوز در حیرت گذر زمان هستم! واقعا چطور چهار ساعت گذشت؟
الان که فکر میکنم میبینم انصافا اون مقدار حرفی که ما زدیم نباید بیشتر از چهل و پنج دقیقه وقت میگرفت آخه من هنوووووز چهار برابر اونقدری که حرف زدیم، حرف دارم.
دنیای بدون دوست را نمیتونم تصور کنم.
یادمه یکبار با دختری حرف میزدم در مورد اینکه اگر قرار باشه بریم تو یه جزیره ای کی را با خودمون میبریم یا چی را بخودمون میبریم(در موردش با عنوان گپ های من و دخترم نوشته ام)، الان فکر میکنم اگر به من حق انتخاب بدهند که کسی را میبری با خودت یا چیزی را؟ حتما یه کسی را انتخاب میکنمJ اگر بهترین کتاب دنیا را هم خوندم باز هم لذتی که از صحبت کردن با یه دوست میبرم قابل مقایسه با اون نیست.
+ درسته دیروز فقط با یه دوستم قرار گذاشتم، اما این پست تقدیم میشه به همه ی دوستهای مجازی و حقیقی ای که از مصابحت باهاشون لذت میبرم.