تو مملکت ما با بدبختی های زنها متنهای عاشقانه مینویسند:(
۱) امروز روز زنان شاغل بود، الان یعنی نزدیک ساعت یازده شب واتساپ را نگاه کردم و دیدم دوستی یه متنی در ستایش زنان شاغل فوروارد کرده بود، از این متنهایی که والله من ندیدم تو زندگی واقعی رخ بده با این مضمون که زنت شاغل باشه باید قربون صدقه ی مانتوی ساده ی محل کارش بشوی و از نچرال بیوتی اش تعریف کنی و از دستان بدون لاکش و اینکه بگویی با همه ی اینها از همه ی داغ های اینستگرامی سر تر است و ... آخرش گفته بود به همه ی حرفهایش گوش میدهی و پابه پای زنت از ترفیعش شادی میکنی و اما ته دلت میترسی که مبادا آنقدر بالا برود که دیگر تو را نبیند!!!
اوووووف حقیقتش من همیشه با این متنها مشکل داشته ام و از اونجایی که نمیتونم ساکت بشینم در جواب این کامنت فورواردی دوستم جوابی دادم که الان عینا همون را اینجا کپی میکنم:
از کل این متن فقط یک تیکه اش برای من وچندین و چندین دوست متاهلم قابل درک بود! قسمت نهایی اش آنجا که ته دلش ترس این را داشته باشد که نکند آنقدر بالا برود که دیگر تو را نبیند! میدونی قسمت دردناک ماجرا کجاست؟ اونجا که برای این ترسشون حاضر نیستند خودشون را بالا بکشند بلکه طرفشون را میکشند پایین!
نه که این حس من باشه ها، تا حالا از چندین دوستم این حرف را شنیدم! دقیقا پریروز بود که یکی از دوستان شاغلم که کارمند بانکه میگفت دارم به استعفا فکر میکنم! انگار به همه بدهکارم!
نمیدونم والله چرا تو مملکت ما با بدبختی های زنها متنهای عاشقانه مینویسند
یه سوال هم الان برام پیش اومد، اگر این آقایون قربون صدقه ی زنهای خودشون میروند پس این دافهای اینستگرامی چطوری داف شده اند خخخ
۲) الان که این متن را مینویسم روبروی استخر باغ نشستم، درها باز هست و باد خنک میخوره بهم و صدای شب، صدای جیر جیر جیرجیرک ها به گوش میرسه:) شاید هزاران ساعت اگر به این صدا گوش بدهم باز هم برایم تکراری نشود:) شب و صدای شب
گل گفتی. عوض اینکه خودشون رو بکشند بالا، تو رو میکشند پایین.
راستی خوبم. مرسی که سرزدی. در حس و حال وبلاگ نویسی نیستم زیاد.