یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

سلام، صبح امتحان ماک داشتم، رفتم امتحان را دادم و برای بعدش با دوستم قرار داشتم که بیام خونه شون. شوهرم و بچه ها رفتند باغ. دیگه مستقیم از امتحان اومدم خونه دوستم که خیلی زود رسیدم و دوستم بیرونه، اول فکر کردم برم قدم بزنم دیدم حال ندارم، بعد گفتم تو ماشین بشینم؟ بعد با خودم گفتم خب برم تو خیاط مجتمع بشینم قبلا از بالکن خونه شون اینجا را دیده بودم و دوستش داشتم دیگه اومدم تو محوطه فضای سبز مجتمعشون رو نیمکت نشستم:) 

در مورد امتحان بگم، با اینکه واقعا چیز بدردبخور و چشمگیری نخونده بودم و اصلا از خودم حس رضایتمندی نداشتم اما امتحان خیلی خیلی بهتر از دفعه قبلی بود، البته که امتحان قبلی یه امتحان اصلی بود و ایندفعه ماک بود اما عموما میگند از نظر سطح سختی و آسونی در یه حد هستند. نمی‌دونم حالا شاید نمره ها اومد و چندان چیز چشمگیری نمره ام بالاتر نرفته بود و فقط از نظر روحی روانی حال من بهتره و همین باعث شده فکر کنم که امتحان بهتر بوده؟! باید صبر کنم نمره اش بیاد. 

در مورد مسایل جاری، کماکان اخبار را هزار بار دوره میکنم، دیگه دارم فکر میکنم به اقای شوهر بگم ریسیور را دربیاریم و ماه وار ه را فعال کنیم،  اما خب دوست ندارم تو خونه مون صدای تلویزیون پخش شده! الان شاید هفت سال با بیشتر بشه که اصلا تلویزیون از هیچ نوع شبکه ای تو خونه مون روشن نمیشه. 

در مورد سنگ نورد (همینه اسم رشته ورزشی اش؟) ایرانی :))) باید بگم لذت بردم از حرکتش و اینکه برگشت ایران و گفت بدلیل اینکه سرش شلوغ بوده از حجابش غافل شده خخخ بنظرم بهترین دهن کجی را به اینها کرد! حتی توجیه کردنش هم قابل تحسین هست ؛) خلاصه اینکه دمش گررررم

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۳:۱۱
زری ..

این روزها بطرز فجیعی تو دست و پازدن و هیچ کاری نکردن، سپری میشه. دستم به هیچ کاری نمیره، کارهایی هم که اجبار بیرونی دارم و انجامشون میدم یه عیبی یا گیری به یه جاشون میخوره که کلا بیشتر دپرس میشم:( از صبح قبل از ساعت هفت که بلند میشم با خودم میگم امروز دیگه خودم را از این موود پایین بودن میکشم بالا و سعی میکنم حداقل یه ذره پروداکتیو باشم، یهو میبینم بعد از انجام کارهای واجب روزمره گوشی دستم گرفتم و دارم تو وبلاگ ها و اخبار داخلی میچرخم به دنبال ذره ای اطلاعات، واقعا تو قرن بیست و یکم با وجود قانون دسترسی آزاد به اطلاعات تو همچین مردابی گیر کردن فاجعه هست! وبلاگها را میخونم و صبحی نیست که یه دور اشک به چشم نشوم و گریه نکنم ، بغض که دیگه بخش جدایی ناپذیر از زندگیمون شده. یه سردرد دایمی تو قسمت چپ سرم دارم که نمی‌دونم ناشی از سرماخوردگی هست یا دندونی که ده روز پیش دکتر باهاش ور رفته یا حال روانی این روزهام، خلاصه دیروز یه استامنفون خوردم گفتم بذار حداقل نصف روز سردرد نداشته باشم. 

برای جمعه این هفته از یکماه و نیم پیش یه ماک ثبت نام کرده بودم که هیچی براش نمیخونم، از خودم شاکی ام که خب آخه چه فایده ای داره اینطور این اخبار را بالا پایین کردن و غصه خوردن و گریه کردن؟ هر شب موقع خواب به خودم قول میدم که فردا دیگه میشینم سر درس و زبان اما باز هم صبح که میشه دست و دلم به درس نمیره و میگم برم یه دور بزنم تو این نیمچه اینترنت در حال موت و ببینم چه خبره و باز هم سیکل بغض و گریه تکرار میشه:( 

وبلاگ ها را میخونم و کامنت ها را میخونم واقعا تعجب میکنم از وقاحت افرادی که با جمله ی نخ نما شده ی برهم خوردن امنیت و زندگی روزمره مون بدلیل اعتراضات، روبرو میشم! یعنی واقعا چقدر یه آدم میتونه بی انصاف باشه که یکبار نمیگه بیچاره خانواده هایی که بچه هاشون را از دست داده اند، آدم‌هایی که بهشون یه عمره که استرس و احساس توهین وارد شده ولو به قول اینها حتی وقتیکه جامعه امن بود و این اعتراضات علنی نبود، که چرا فلان لباس را پوشیدی و یا چرا و چرا و چرا مثل ما فکر نمیکنی، یکبار نگفتند چرا داره شمال و جنوب مملکت فروخته میشه و باج داده میشه صرفا برای اینکه یه عده بتونند بیشتر باقی بمانند تا بیشتر بخورند و بچاپند. چرا اینقدر بچه های کار و زباله گرد زیاد شدند، چرا اینقدر اعتیاد و فقر زیاد شده، چرا اینهمه اختلاس و دزدی و هزاران مشکل دیگه، هیچ وقت براشون هیچ کدوم از اینها مساله نبوده و تازه خیلی شیک و باکلاس میایند میگویند ما هم این مشکلات را میبینیم و به نظام بابت اینها انتقاد داریم ! اما هیچکدوم از اینها باعث نمیشه که موافق اعتراض کردن به این شکل باشیم! الان بزرگ‌ترین معزلشون سطل زباله هایی شده که سوخته میشه که البته اون هم برای خنثی کردن اثر گاز اشک آوره، واقعا میبینید؟ واقعا اعتراض و انتقاد دارید؟  واقعا تصور نکنیم که شما نگرانید برای منافعی که عایدتون شده و میشه؟ خب مگه اینها راهی دیگه برای اعتراض کردن باقی گذاشته اند؟ خب وقتی هر صدایی را با توهین و تهدید و باتوم و چماق و گاز اشک آور و زندان و خودکشی و بیماری مادرزادی جواب می‌دهند خب چه مدلی میشه اعتراض کرد؟ واقعا این یک بام و دوهوا بودن و از بالا به پایین نگاه کردن این طرفداران بی انصاف‌ منفعت طلب را درک نمیکنم، هرچند که بمرور از لاک باکلاسی و قشنگ صحبت کردنشون دراومده اند و تو همین وبلاگهایی که میخونم میبینم لحنشون در کامنتهایی که میگذارند بمرور خشن تر و توهین آمیزتر می‌شود. ایکاش به جای این دست و پازدن ها و دورویی بیایید صاف و پوست کنده بگید که عمر و جوون همه تون فدای حفظ منفعت ماهایی که سواره هستیم و منافعمان تامین هست. حداقل یه ذره صداقت داشته باشید، تو این فضا که قدرت و ثروت دستتون هست، ریش و قیچی دست خودتونه و گفتن این حرف که شهامت لازم نداره! 

واقعیت اینه حتی منی هم که اینها را تو این صفحه مینویسم ذره ای احساس امنیت ندارم اما انگار اگر اینها را نمینوشتم به خودم بدهکار بودم. فقط نوشتم که به وجدان خودم بدهکار نباشم، هرچند که من نه عددی هستم و نه تاثیرگذاری ای دارم، هیچ و هیچ... فقط دلم میسوزه برای عمرهایی که به فنا رفت و امیدها و آرزوهایی که خاک شد و خون هایی که به ناحق ریخته شد:( 

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۲۵ مهر ۰۱ ، ۱۱:۱۷
زری ..

این روزها وبلاگهای دوستانی که خارج از ایران هستند را هر روز می خونم که شاید نوشته باشند فلان تجمع بوده و برای دفاع از ایرانی ها رفتند و شرکت کردند و یا هر چیزی دیگه… اما میبینم هیچ خبری نیست… نمیخوام طلبکار باشم اما میبینم که هیچ کدوم به هیچ جاشون نیست، همه سخت مشغول روزمرگی هاشون هستند و احتمالا برای ارتباط با خانواده هاشون چند روز اول دچار مشکل شدند و بعد داخل ایرانی ها یه فی تر ش کن خوب نصب کرده اند و خدا رو شکر اون مشکل هم رفع شده، اما همین دوستان که از ریز خیلی اتفاق‌هاشون مینویسند و مینوشتند حتی نخواستند خاطرشون را به ذکر این مشکل مکدر کنند! نمی‌دونم شاید توقع من بیجا و زیادی هست اما وقتی با خودم فکر میکنم این تجمع ها در کشورهای دیگه هست که میتونه افکار عمومی مردم بقیه دنیا را حساس کنه و به تبع آن دولتمردانشان مجبور بشوند گامی در حمایت از مردم ایران بردارند، میتونه معنی اش این باشه که اینهمه زحمت و خون به هدر نرود، اونوقت میشه که با خودم میگم پس من هم حق دارم از هموطن هام دلگیر بشم که اگر ببینم تو زندگی روزانه شون گیر کرده اند و ماها را به هیچ جاشون نگرفته اند؛( میخوام بگم شاید واقعا هم بعضی ها که رفته اند اونقدرها هم دلشون پیش مردم کشورشون نیست وگرنه که حداقل یه نیم خط میتونستند بنویسند برای اعتراض به وضعیت موجود و متوجه کردن کشورهای دیگه و تاثیرگذاری بر افکار عمومی خارجی در فلان تجمع شرکت کرده اند، نمیخوام بگم همه کسانی که اونطرف هستند باید اینکار را بکنند بله هر کسی مختاره هر تجمعی که دوست داره شرکت بکنه یا نکنه، اما نمیفهمم اگر واقعا نارضایتی ای دارند شرکت در یک مراسم در یک کشور آزاد بدون ترس از باتوم و گاز اشک آور، حداقل کاری هست که میتونند انجام بدهند، پس عدم شرکتش معنی اش چیه؟ از این حداقل ها هم کوتاهی کردن دیگه معنی اش چیه؟ قضیه همون دم خروس هست و قسم حضرت عباس! خلاصه اینکه دم همه تون گرم که اینقدر محکم چسبیدید به روزانه هاتون و روزانه نویسی هاتون بدون اینکه ذره ای خللی در روتین همیشگی تون ایجاد بشه! حقیقتا اینهمه پشتکار در انکار و نادیده گرفتن مردم و شرایط موجود از طرف شماها که در یک کشور آزاد زندگی میکنید و ترس از اطلاعات و سه پاه را ندارید برام عجیبه! شاید باید بگم خوشابحال شمایان که هم مرزها را فیزیکی درنوردیده اید و هم روحی روانی تعلق ها را بریده اید. سرتان سلامت و دلتان خوش و روزگارتان پر رونق و پر از آرامش، زندگی در کشوری با استانداردهای بالا گوارای وجودتان، فقط لطف کنید وقتی همه آب‌ها از آسیاب افتاد و سیطره ی خفقان محکمتر شد لبان مبارک را به همدردی با ما درون مرز باقی ماندگان نگشایید که دم خروستان امروز روز رقصان هست. 

+ در جواب به جملاتی مانند اینکه من سیا- سی نیستم و سیا-- سی نمینویسم، فقط میتونم بگم اینها حداقل شریان های حیاتی هست.  

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۳ ۱۷ مهر ۰۱ ، ۱۵:۱۳
زری ..