یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

گزارش اولین تجربه

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۱۹ ب.ظ

امروز چهارمین روزی هست که پرستار اومد خونه. خب این چند روز را خونه بودم تا بچه ها به حضورش عادت کنند و البته هر روز یه یک ساعتی به کارهای خودم رسیدم اما بقیه ی زمان را تو خونه میپلکیدم و خونه زندگی را سامون میدادم و کارهای خونه را میکردم. اون یکساعتی را که میشستم پای لپ تاپ پسر بزرگه میاومد مینشست پیش من! گهگاهی حرفی و سوالی میکرد و بقیه اش را با اسباب بازی خودش مشغول میشد. امروز مامانم اومد خونه مون، از قبل تصمیم داشتم امروز یه ساعت از خونه بیام بیرون با اومدن مامانم نظرم برگشت اما باز فکر کردم بیام کتابخونه، تا ساعت یازده خونه بودم و ساعت یازده لباس پوشیدم و اومدم بیرون. با تردید به پسر بزرگه گفتم من میرم بیرون کار دارم و تو پیش خاله باش! برخلاف تصورم با لبخند گفت باشه:) حالا نمیدونم چون مامانم خونه بود اینقدر خوب برخورد کرد یا واقعا اینقدر خوب پذیرفته؟ تازه اومد دم در برام بوس فرستاد و خدافظ گفت و در را هم اون بست:))
فردا که با پرستار با هم باشند معلوم میشه، چکاره ایم؟ اما تصمیم دارم اگر هم گریه کرد بیام بیرون اما همین ساعتای یازده که تا ظهر خیلی طولانی نشه.

این چند روز تازه فهمیدم این دوسال اخیر چقدررررررر من خسته میشدم! یعنی همینکه با آرامش ناهاری گذاشتم و راحت خونه را تمیز کردم و نباید بین این کارها دو تا بچه را ضبط و ربط کنم کلی احساس سبک بودن کارها را کردم:) تازه کلی کارهای عقب مونده ی خونه را گذاشتم همین چند ساعت که پرستار بچه ها را نگه میداشت و یک ساعت هم کارهای لپ تاپی را انجام دادم. اما همون تقریبا سه ساعت که با فراغ بال کارهای خونه را میکردم و مدام یه بچه بغلم نبود کلی مزززه داد:) حقیقتش قبلا خیلی بهم میگفتن یه پرستار بگیر حتی اگر خودت خونه ای اما نمیدونم چرا فکر میکردم باید با هر ضرب و زوری خودم همه ی کارها را بکنم؟ علاوه بر اینکه من الان پرستار گرفتم قرار نیست باز کارم را سبک کنم بلکه عملا میخوام تو اون تایم برنامه های کاری را رسیدگی کنم و باز کار خونه میمونه برای عصر که پرستار نیست و من با سه تا بچه اونوقت خونه ام! فقط این چند روز مزه ی زندگی سبکتر یادم اومد:)) همینجا در مورد همسر یه توضیح بدهم، انصافا شوهر من برای بچه ها بابای خیلی خوبه و براشون خوووب وقت میذاره اما در مورد من و کارهای خونه تا کارد به استخون نرسه فکر نمیکنه باید کاری بکنه خخخ حالا من هم از اون زن هایی نیستم که همه اش تمیز کنن و خونه مرتب باشه ها! نه بابا!!! اون که نمیکنه، من هم فقط در حد ضرورت و اینکه خونه حداقل های نظافت را داشته باشه:) خلاصه در و تخته با هم جور شدیم:0

آهاااان راستی کتاب آئورا را تعریفش را شنیده بودم و دوست داشتم بخونم، تو سامانه کتابخانه نگاه کرده بودم و دیدم این کتابخونه که من میام داره، اون را هم امانت گرفتم:) یه کتاب کوچیک نود صفحه ای هست.

صبح ناهار قیمه گذاشتم، ده دقیقه دیگه برم خونه که ناهار بخوریم:)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۵
زری ..

نظرات  (۴)

چقدرم خوب، خوشحال شدم از خوندن گزارشت.

امیدوارم روند رضایتت رشد صعودی داشته باشه.

 

پاسخ:
مرسی صبا جونم، چون میدونستم دوستانم خوشحال میشوید اومدم نوشتم:)) آره خداکنه این رضایت صعودی باشه!

چقدر خوب که با پرستار کنار اومدین هم شما و هم بچه ها. ایشالا کلی خوب باشه براتون. 

خیلی خوبه که کتابخونه میری، و کتاب میگیری میخونی. 

یه جورایی زندگی شما شبیه آینده س برام. مثلا لاندا با 3 تا بچه :)) بنظرم خوب داری هندل می کنی هم کار رو هم مادر بودن رو ;)

پاسخ:
آره لاندا جان واقعا خوبه با پرستار کناربیاییم :) وگرنه نمیشد هیچ کاری کرد.
کتاب خوندن را همیشه دوست داشته ام اصلا از وقتی خوندن یاد گرفتم همیشه دوست داشتم یه چیزی بخونم :)) اما اعتراف کنم الان تو وضعیت فعلی اگر یه کتابی خیلی بزرگ باشه دست نمیگیرم میگم بذار باشه بعدا، یه جورایی حجم کم کتاب و خوش خوان بودش مهمه.
ای جووووونم لاندا با سه تا بچه:)) واقعا عااالیه:)) فقط حواست باشه نذار فاصله بین بچه ها زیاد بشه. من دخترم ده ساله است الان، این دو تا هنوز یکسال و سه سال ندارند.

من بخوام هم نمیتونم با فاصله باشن. الان 30 سالمه و هنوز یه دونه شم ندارم :پی

البته واقعا فکر نکنم به هیچ وجه از پس سه تا بچه (اونم با فاصله های کم) بربیام :دی

پاسخ:
دیگه باید بجنبی لاندا خانوم:))

سلام

برای من جای سوال هست که شما از نظر مالی در شرایط الان جامعه واقعا تامین هستید که با وجود سه بچه بجای درآمد داشتن به فکر پرستار گرفتن و کتابخانه رفتن هستید؟

پاسخ:
سلام، من متوجه ی سوالت نشدم. بنظرم یه کلمه ی آیا یا چطور جا افتاده؟! حالا با توجه ی برداشتم پاسختون را میدهم امیدوارم جواب سوالتون را بگیرید. دوست عزیز من ذاتا آدم صرفه جویی هستم و الان نه بدلیل گرانی ها بلکه کلا آدم قناعت پیشه ای هستم و حقیقتا پس انداز ما عموما خوب بوده است و این دو سه سال اخیر تا حدی از پس انداز مصرف کرده باشیم. متاسفانه این گرانی ها بر زندگی ما هم تاثیرگذاشته است. در مورد درآمد داشتن، من شغلم وکالت هست و لزوما نباید هر روز بروم سرکار بنابراین عاری از درآمد نبوده ام. علاوه بر این موضوع کتابخانه رفتن من با نیت و هدف زبان خواندن است، برای برنامه های زندگی ام نیاز به نمره ی زبان دارم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی