یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

@shafiei_kadkani

 

ـــــــــــــــــــــــ

غوک‌نامه

 

▪️ای غوک‌ها که موجْ برآشفته خوابتان

وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان

 

خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه

روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

 

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است

کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

 

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید

ایزد که آفرید برای عذابتان

 

کوتاه‌بین و تنگ‌نظر، گرچه چشم‌ها

از کاسه‌خانه جَسته برون چون حبابتان

 

در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ

رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان

 

از بیخ گوش نعره‌زنانید و گوش خلق

کر شد ازین مُکابرهٔ بی‌حسابتان

 

یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید 

وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان

 

تسبیح ایزد است به پندار عامیان

آن شوم‌ْشیونِ چو نَعیب غُرابتان

 

هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل

از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان

 

بسیار ازین نفیر نفسگیرتان گذشت

کو افعی‌ای که نعره زند در جوابتان

 

داند جهان که در همهٔ عمر بوده است

روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان

 

جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه

کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان

 

تکرار یک ترانه و یک شوم‌ْنوحه است

سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان

 

چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون

ناگه گرفته است تب انقلابتان؟

 

وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید می‌زند

شمع تمام‌ْکاستهٔ نیمتابتان

 

مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش

کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان

 

یا خود زمان و گردش افلاک کرده است

بر جملهٔ ممالک مالکْ‌رِقابتان

 

گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم

هرگز نکرده‌ایم خطا در خطابتان

 

نی اصلتان به‌قاعده، نی نسلتان درست

دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان

 

جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی

آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان

 

پروردتان به نم‌نم بارانِ خویشتن

تا برگذشت حد نصیب از نصابتان

 

این آبگیر گند که آبشخور شماست

وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان

 

سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق

کاین‌گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان

 

تسبیح‌تان دعای بقای لجن‌کده‌ست

بادا که این دعا نشود مستجابتان

 

ای مشت چَنگلوک زمین‌گیرِ پشّه‌خوار

شرم‌آور است دعوی اوج عقابتان

 

گاهی درون خشکی و گاهی درون آب

تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟

 

چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت

فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان

 

چندان که آفتاب تموزی شود پدید

این جلبکان سبز نگردد حجابتان

 

این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر

گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان

 

و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه

بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان

 

وز یال دیوْباد درافتید و در زمان

بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان

 

وین غوکجامه‌های چو دستارِ تازیان

یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان

 

وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد

آسودگی‌طلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان

 

وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار

باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان

 

نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب

خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان

 

با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم

تا بو که خلق درنگرد بی‌نقابتان.

 

محمدرضا شفیعی کدکنی،تهران،۱۳۹۹

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۱ ، ۲۳:۴۹
زری ..

روزهای بدی را دارم میگذرونم. زندگی مردم را نگاه میکنم بنظرم میرسه دو دسته اند! یا فعالانه دارند یه کاری میکنند برای مشارکت در فضای مخالفت و همراهی با اعتراضات و یا یه دسته ای هستند که دارند با تلاش زندگی شخصی خودشون را پیش میبرند و کارهاشون را میکنند و من این وسط در یه برزخی هستم که داره داغونم میکنه. نه آدم فعالی هستم در موج اعتراضات و نه میتونم به برنامه های خودم و درسم و کارهای شغلی ام درست و حسابی برسم. همینجا خودم بگم که میدونم اصلا اینطوری نیست و این دسته بندی من اساسا اشتباهه اما ذهن شکنجه گر من و ذهن ناامید من اینها را به خوردم میده واینطوری هر روز فرسوده تر میشم.  از صبح تا شب فقط کارهایی را که خیلی مجبورم و باااید بااااید انجام بدهم را انجام میدم و هر چیزی را که بشه محول کرد به یه تایم دیگه واگذار میکنم به بعد:( درس خوندنم هم که هییییچ! هر روز میگم این را بخون و فلان چیز را تمرین کن و ... یهو میبینم یه هفته گذشته و هیییچ کاری نکردم بجز چند تا تلاش کمرنگ. تو تلگرام پرسه میزنم و مطالب اعتراضی و فراخوان ها را میخونم و بغض میکنم و میشینم گریه میکنم و از این صفحه و کانال میرم تو صفحه ی بعدی. لابلای همه ی این بغض ها و گریه ها برای بچه ها آشپزی میکنم غذاشون را میدم، جمع و جور میکنم، دستشویی میبرمشون و بازی کردنشون را نگاه میکنم و هر وقت خیلی احساس بی پناهی میکنم میشینم و میگم مامتان بغلتون کنه:) سریع یکیشون میاد خودش را می اندازه تو بغلم و اون یکی منتظر میایسته تا نوبتش بشه و اون را هم بغل کنم و باهاشون شوخی کنم:) نفس مامان کیه؟ - من / عمر مامان کیه؟ -من/ ناناز مامان کیه؟ -من/ خوردنی مامان کیه؟ -سریع با خنده اسم اون یکی داداششون را میگویند و من ادای خوردنش را در میارم که اگر من داداشت را بخورم اون تو دل مامان تنهایی حوصله اش سر میبره و با کی بازی کنه؟ و اونجا هر دو به اتفاق به این نتیجه میرسند که من باید آبجی شون را بخورم و دیگه اینجا رهاشون میکنم و مثلا موافقت میکنم که آره راست میگید آبجی را میخورم :)))

از اینهمه بی خاصیت بودن خودم متنفررررررررررم. 

دیشب خواب بدی دیدم، تمام پاهام از ترس کرخت و بی حس شده بود. بعد که حالم بهترم شد، گوشی را برداشتم که ببینم ساعت چنده فکر میکردم دیگه باید نزدیک صبح باشه، تازه دو و چهل دقیقه نصف شب بود. از تو اپ زبانشناس یه برنامه باز کردم و پلی کردم و گوش کردم تا خوابم برد. باز دوباره صبح با یه خواب بد دیگه بیدار شدم:( 

گوشی را ست کردم که نیم ساعت بخونم و پومودورو آلارم بده،  اومدم لپتاپ را باز کردم که برم لیسنینگ کار کنم و به جاش اومدم اینجا گفتم یه چیزی بنویسم شاید این مغزم یه کم سبکتر بشه. الان پومودورو آلارم داد که نیم ساعتت تموم شد و من هنوز اینجام و اصلا هیچ کاری شروع نکردم. 

ایکاش امیدوار بودم ....

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۱ ، ۰۸:۵۳
زری ..

بله دیروز سه شنبه جواب امتحان ماک اومد، اوورال شدم ۶ و از همه مهم‌تر اینکه اون ریدینگ که اون دفعه شده بودم ۴، ایندفعه شدم ۶.۵ 

خب من این مدت اون کتاب لغات ضروری برای آیلتس را خوندم که تو هر یونیت سه تا بخش داره که هر بخش یکسری سوال و متن داره و مجموعا ده یونیت داره، البته من ۹ تاش را خوندم. و از همه مهمتر اینکه که یه روش برای زدن تست را در یوتیوب دیدم که فکر کردم روش خوبیه و با اون سبک سؤال‌ها را زدم. سه جلسه کلاس رفتم که یکی از دوستان معرفی کرده بود که یک‌جلسه و نیم رفت برای رایتینگ و یک جلسه و نیم برای ریدینگ. معلم خوبی بود اما بنظرم این تغییر نمره ی من ربطی به ایشون نداشت. هرچند که سر کلاس هم بهم گفت سطح تو شش، شش و نیم هست. اینکه چهار شدی برای این بوده که با زمانبندی و روش سر امتحان نرفته بودی که بنظر خودم هم همینه، لطفا کسی بهم نگه خب آدم عاقل تو اینهمه خوندی خب چرا با اینکه میدونستی بحث زمانبندی اینقدر مهمه براش هیچ کاری نکرده بودی! :( 

معلمه برای رایتینگ یه کتاب هم گفت بگیرم که در واقع اولین کتابی هست که خریدم- بقیه کتابها همگی دست دوم بودند-  کتابش آیلتس ادونتیج رایتینگ اسکیل هست. چون من بیست روز قبل امتحان با این آقا کلاس گرفتم فقط یه یونیت از کتاب را باهام کار کرد که خب حقیقتش روش خودم را بیشتر دوست دارم و دیگه باهاش کلاس نمیروم، یعنی همون مدلی هست که خودم کار میکنم اما ایشون این چیزها را آماده کرده و میگه بیا بخون و حفظشون کن که خب من ترجیح میدم خورد خورد بخونم و حالا هر چقدر شد ته نشین بشه تو ذهنم. شاید بعدها فکر کنم روش ایشون بهتره و پشیمون بشم که دیگه باهاش کلاس نمیگیرم اما خب فعلا تصمیمم اینه که با سبک خودم جلو برم. 

در مورد لیسنینگ، واقعا بزرگ‌ترین اشتباه را دارم میکنم که مرتب و هر روزه کار نمیکنم. باید اون درس های رایگان تو زبان برتر را که پانزده روزه هست را مرتب گوش بدم و بعدش کتابهای کمبریج را شروع کنم به زدن. 

در مورد اسپیکینگ که باز دوباره همون شش شدم، یه طرحی دارم که مطمین نیستم درسته یا نه، امتحانش میکنم نتیجه را دو هفته دیگه میام مینویسم. 

بین امتحان اصلی قبلی و این ماک سه ماه فاصله افتاد. یکماه اول بعد از امتحان اصلی به ریکاوری و خرید یه واحد آپارتمان گذشت:). از نیمه های ماه دوم شروع به خوندن کردم و البته دندانپزشکی رفتن هم تو برنامه هام بود که هفته ای دو یا سه جلسه میرفتم و این که از هفته اول مهر باز ذهنم درگیر اتفاقات سی اسی اخیر شد یعنی طوری حالم بد بود و رکود و افسردگی داشتم که به هیچ وجه نمیتونستم روی درس خوندن تمرکز کنم و عملا ده روز آخر به جد میگم که شاید ده ساعت هم درس نخوندم. پس میتونم بگم این تغییر نمره حاصل نهایتا یک ماه درس خوندن من هست. الان باید باید باید منظم تر و منسجم تر هر چهار اسکیل را با هم تمرین کنم و برای امتحان اصلی بعدی آماده بشم. 

 

در مورد تغییرات اخیر در سبک زندگی ام، مهم‌ترین چیز اینه که سه روز پیش موکلم بعد از جلسه دادگاه بهم یه وی -پی - ان خوب داد، من‌گوشی ام اپل هست و نمیرفتم جایی دنبال وی - پی- ان یجورایی  انگار با خودم لج کرده بودم، به قول دوستم خودم را تو یه جزیره حبس کرده بودم! این موکلم کارش کلا لپتاپ و گوشی و ... هست یعنی واردات و فروش دارند. قبل دادگاه اومدم بهش پیام بدم دیدم آی مسیج اون فعاله که خب نشون میداد اون هم اپل داره و با آی مسیج پیام میدادیم، همین شد که خودش بهم گفت اتفاقا دیدم یکماهه واتساپ نیستید، بعد دادگاه بهتون پروکسی بدم. خلاصه با طناب ایشون از چاه دراومدم، اولین کاری که کردم فعال کردن واتساپ بود، بعدش تلگرام را که چندین ماه پیش لاگ آوت کرده بودم را رفتم فعال کردم و کلی چیز میز از کانالها دارم برای خوندن. نمی‌دونم پانته آ وزیری را میشناسید یا نه؟ فوق العاده هست این دختر، قدیم تو اینستاگرام بود که دیگه اونجا اذیت می‌شد بست و اومد تلگرام کانال زد. نزدیک دویست تا مطلب استخون دار تو کانالش نخونده دارم که این چند روزه کلی از اونها را خوندم. در مورد خود مراقبتی و موفقیت و اهمیت و روش روتین ساختن های مفید و کمالگرایی و حتی هوشمندی در فضای مجازی مینویسه. دکترای عمران داره و ساکن آمریکاست پس این چیزها عمدتا تجربیات خودته و نتیجه مطالعاتش. همینجا بگم که هنوز مقاومت کردم و اینستاگرام را فعال نکردم! 

درمورد مسایل سی اسی اخیر، با تحسین به جسارت زنان ایران نگاه میکنم، نمیخوام تفکیک جنسیتی کنم و بگم فقط زن‌ها هستند البته که مردان هم هستند اما اعتراف میکنم شگفت زده شده ام! من آدمی بودم که مثلا روز دختر هر سال از حجم استاتوس های روز دختر و لوس بازی حتما منفعل نبودم و یه استاتوس مخالف با وضع غالب میذاشتم و الان میبینم تو این همه حجمی که سیستم سعی کرده بود زن‌ها را عقب مانده و لوس و فانتزی بار بیاره این زن‌ها و دخترها چقدررررر رشد کرده بودند! واقعا شرمنده ی قضاوت های خودم هستم! و البته دلم میسوزه که این طفلکی ها اینقدر طفلکی هستند اما چاره ای نیست، این خاک برای هیچکدوم ما سبزی و آرامش نداشته، باشد که طعم آرامش و افتخار را بچشیم. 

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۱ ، ۱۷:۱۸
زری ..