یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

این هفته خیلی انرژی ام کم بود، علاوه بر حس بدی که از استادم داشتم دو سه تا اتفاق ناخوشایند مأیوس کننده ی دیگر هم برام پیش اومد که نتیجه اش این حس بد خستگی مفرط و بی حالی و بی انگیزگی شد. این هفته تا امروز که چهارشنبه هست به اندازه ی یک روز هم درس نخوندم:( دیشب زودتر خوابیدم گفتم شاید امروز حالم بهتر باشه و با انرژی بشینم سر کارهام و درس هام که چندان فایده نداشت... تو این دو روز با دو تا از دوستانم کمی حرف زدم که واقعا مفید بود در بهتر شدن حالم اما تا اومد حالم یه ذره خوب بشه باز یه اتفاق مزخرف دیگه افتاد اوووووف چقدر این چند روز انرژی گیر بود، تنها قسمت خوب ماجرا این بوده که مشکلات از جنس عدم سلامت و مریضی جسمی نبوده. 

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۵۷
زری ..

 اتفاقی که افتاد این بود، بعد از اینکه پروژه را به استاد تحویل دادم گیر سه پیچ شد که زودتر مقاله را هم بهش بدهم، که نهایتا تحویلش دادم. اتفاقی که افتاد این بود که بخاطر عدم اشرافش به موضوع یه چند تایی کامنت نامربوط داد و یکسری کامنتهایی که میشد براشون یک کاری کرد، اونها را انجام دادم و در مورد کامنتهای اشتباهش توضیح دادم که بنظرم حرفش نادرسته و من نمیتونم همچین  چیزی را پیدا کنم و نهایتا گفتم اگر خودتون تونستید پیدا کنید برای نمونه برای من بفرستید و اینکه من اونها را تکمیلی اضافه خواهم کرد که ایشون هم شاکی شد که بعد از گذر این زمان و اطاله ی کار باز هم کار واگذار شده به خود من!!! یه چیزی هم بگم که وقتی من فایلی را برای ایشون میفرستادم  چند ماه! واقعا چند ماه طول میکشید تا بخونه مثلا همین مقاله را از وقتیکه من براش فرستادم  تا وقتیکه اون خوند دقیقا چهار ماه طول کشید اونهم بعد از چندین و چندین بار که بهش پیام دادم که استاد لطفابخونید که من فرصت داشته باشم اصلاحات را انجام بدهم! اونوقت این استاد من کلا این چیزها را نمیبینه مدام در همه ی پیامهایش این را اشاره میکرد که اطاله ی کار از طرف شما! بعد نکته ی دیگه که داره اینه که اصلا متوجه ی حرفت نمیشه یعنی فکر کنید من یکی دوباری براش این زمانها  و تاریخ ها را گفتم که چقدر کار دستش خودش مونده بوده اما باز هم در آخرین پیامش میگه بدلیل طولانی شدن کار و تاخیر از طرف شما!!! دیگه با خودم گفتم ولش کن توضیح دادن نداره اگر میخواست متوجه بشه شده بود دیگه! خلاصه اینکه بعد از اینکه پروژه را تحویل پژوهشکده داد (بخشی از یه وزارتخانه که استاد من هیات علمی اونجاست و برای این پروژه ایشون مجری طرح بودند و اسم من  و یه خانم دکتر از یه پژوهشکده ی دیگه بعنوان همکار پروژه بود که اون خانم دکتر به هیچ عنوان هیچ کاری نکردند یعنی اگر شما مطالب را خوندید ایشون خونده باشند! اینقدر کاری نکرد) و کار رفت برای هیات داوری، رفتیم سراغ مقاله که اون هم یک ماه پیش بهش تحویل دادم. تا یادم نرفته وقتی داشتیم پروژه را جمع میکردیم هم همین مشکلات بود که قشنگ زورش میاومد خودش هیچ کاری را انجام بدهد و مدام با ربط یا بی ربط روی کار کامنت میذاشت اما حقیقتا از یه جایی من دیگه زیر بار کامنتهایش نرفتم که خب یه دلیلش این بود که در توان علمی ام نبود یعنی جاهایی که باید با قوانین ایران تطبیق میدادیم و راهکارهای قانونگذاری جدید ارایه میدادیم این کار در حد من نبود و نیست، یعنی نه تنها من مطمینم هیچ فارغ التحصیل ارشدی در این حد نیست که بتونه پیشنهاد بده برای تصویب قانون جدید، بخشی دیگر که انجام ندادم کامنتهایی بود که بنظرم با محتوای کار سازگاری نداشت و اصلا و اساسا نمیشد، که خب من نمیدونم خودش برای اینها و اصلاح کلی کار چقدر وقت گذاشت چون کار تمام شده را ندیدم اما بنظرم وقتی قراره بخاطر این کار اعتبار و گرید شغلی بگیره و براش منفعت مالی هم دارد چرا نباید خودش وقت میذاشت؟ پروژه یه چیزی در حد 160 170 صفخه  و مقاله بیست و خورده ای صفحه، یعنی مجموعا چیزی حدود دویست صفحه کل کارمون شد. حالا اتفاقی که افتاد چی بود؟ بعد از اینکه تمام آنچه را که میخواست گرفت، بعد از یکماهی که گذشت بهش پیام دادم که استاد چی شد نتیجه ی کار؟ چرا پرسیدم به دو دلیل یکی اینکه پیگیر وضعیت چاپ مقاله باشم دوم اینکه نصفی از پول قرارداد من با پژوهشکده مونده بود هنوز، که مطابق قرارداد باید ایشون گزارش انجام کار را میداد تا مالی پرداخت کنه. من هیچ وقت در مورد پرداخت مالی هیچی نگفته بودم یعنی حتی همون نصفه ی اول هم که پرداخت شد من هیچی نگفته بودم خودش همون اوایل گزارش پیشرفت کار را رد کرده بود و پژوهشکده پرداخت را انجام داده بود. در جواب سوال من ایشون فرمودند اون کاری که شما انجام دادید خیلی ایراد داشت و من مجبور شدم خودم روی اون کار کنم تا تحویل هیات داوری بشه، حق معنوی شما محفوظ هست. حق معنوی!!! یعنی از نظر مالی توقعی نداشته باش!  که من در جوابش دقیقا نوشتم "اگر بنظر شما همکار پروژه باید همه ی کارها را انجام بدهد و دیگران فقط در منفعت سهیم باشند لابد درستش همین هست و من زیاده حرفی ندارم." اون هم گفت ملاک قرارداد شما با پژوهشکده هست و لاغیر! قرارداد را بخونید. خخخخ وااااقعا از اینهمه خشک مغزی اش حیرت کردم! بله تو قرارداد گفته ایشون باید بعنوان مجری طرح گزارش پرداخت را به مالی بدهد اما هیچ کجای قرارداد نگفته که از یک گروه سه نفره فقط باید یک نفر کار کنه و بقیه فقط بخورند! واقعا نمیدونم این جواب را که به من داد میخواست خودش را تبرئه کنه و باز من را مقصر جلوه بده!؟ که البته من در جواب این کامنتش هیچ پاسخی ندادم چون بنظرم اگر میخواست بفهمه وقتی بهش گفتم " اگر از نظر شما فقط باید یک نفر کار کنه و بقیه فقط در منفعت شریک باشند، لابد درستش همینه" فهمیده بود و دیگه صلاح ندونستم بیشتر باهاش حرفی بزنم. 

مساله ی مالی قضیه اصلا برام مهم نیست، اینقدر تو این روزها و این دو سه سال اخیر و تو این مملکت از دست داده ایم که به نوعی پوستم کلفت شده و حساسیت مالی قضیه برام خیلی خیلی کمرنگ است اما عجیب حس بدی دارم، یه حس شکست:(

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۴۱
زری ..

 

اول هفته بعد از دوسالی که از آخرین خرید اینترنتی ام از دیجی کالا میگذشت گفتم برم دیجی کالا و یه سرویس قابلمه و چند تایی کرم سفارش بدهم. یعنی این دیجی کالا رسما روی اعصابم رژه رفت. خب چون من هیچ اطلاعاتی از کرم ها ندارم با یه دوستم مشورت میگرفتم و کرم ها را سفارش میدادم یعنی هم نمیدونستم چه چیزهایی بگیرم و هم مارکش را بلد نبودم. با اینهمه بالا پایین کردن و مقایسه کردن چند بار کالایی را انتخاب کردم که در مرحله ی ثبت نهایی میگفت این کالا ناموجود شد!!! از شش تا کرم چهار تا کرم را مجبور شدم عوض کنم!!!شما فکر کنید این جابجا کردن کالاها چقدرررر خسته کننده و اعصاب خرد کن بود:(  با اینکه زده بود تحویل یکروزه، موقع انتخاب زمان تحویل کالا قابلمه ها را گذاشت دوشنبه و برای کرم ها تاریخ پنجشنبه را گذاشت یعنی چهار روز بعدش!!! گفتم بی خیال مهم نیست. امروز صبح با خودم گفتم آخ جون امروز کرم ها میاد! هنوز جمله تو ذهنم نگذشته بود که اس ام اس دیجی کالا اومد که خریدتون بنا به مشکلاتی امروز آماده نمیشه و بعدا بهتون میگیم کی دستتون میرسه! با خودم گفتم خاااااااک بر سرتون:)) نیم ساعت بعدش دوباره پیام بعدی اومد که فلان کرم شما بدلیل تاخیر فروشنده در تأمین کالا از لیست خریدتون حذف شد! و برای خرید بعدی بهتون ده هزار تومان تخفیف میدهیم!!! اینجا دیگه گفتم یعنی حیف از اون خااااک!!! واقعا دیجی کالا با خودش چی فکر کرده؟ اینقدر مردم را بیشعور و بیکار فرض کرده؟ همون موقع هم که مدام خریدهام را میزد ناموجود، قشنگ معلوم بود یه  جورهایی سیاست فروش هست اما دیگه اینقدرررررر؟ 

 

و اما از شیرینی های زندگی؛ پسرها چند روزه روروک را آورده اند باهاش بازی میکنند، الان که داشتم این پست را مینوشتم، داداش کوچیکه با روروک اومد تو اتاق خواب، موقع بیرون رفتن گیر کرده تو چارچوب در، اسم داداش بزرگه را میگه و داد میزنه من گیر کردم!!! داداشش اومد میگه اگر کمک کنم بیایی بیرون باید ماشین (روروک) را بدهی به من! کوچیکه میگه نه!!! بزرگه میگه "پس خدافظ"! کوچیکه هیچی نمیگه چند بار عقب جلو میکنه و نهایتا خودش را خلاص میکنه! دو سه متری تو هال باهاش راه میره و ازش میآد بیرون. الان روروک خالی افتاده اون گوشه و هر دو رفتند سراغ ماشین شارژی، بزرگه نشسته اون تو و کوچیکه داره هولش میده:) 

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۷
زری ..

سلام، امیدوارم حالتون خوب باشه...

1) خب این مدت مدام خودم را درگیر زبان خوندن و درس خوندن کردم. مدام هر چند روز نحوه ی درس خوندن و برنامه ریزی را عوض میکنم یعنی میخوام دقیق شناسایی کنم که کجاها بیشتر ضعف دارم و بجای اینکه ازشون فرار کنم و خودم را به قسمت های قوی تر مشغول کنم، برم تو دل همونهایی که ضعیف هستم. این چند روز یه برنامه گذاشتم روزانه دو مرحله نوت تیکینگ کنم، در واقع دو تا تسک از آزمون هست که هر دو نیاز به این مهارت داره و من به شدت در اون ضعیف هستم. باید مطلب را گوش بدهم و سعی کنم تا میتونم کلمات کلیدی متن را شناسایی کنم و یادداشت کنم. بعدش باید اونها را در یک ساختاری قرار بدهم یکی اش برای نوشتن و دیگری برای بازگو کردن متن با اون کلمات. البته اینقدر در نوت تیکینگ ضعیف هستم که الان خودم را درگیر قراردادن کلمات در متن نمیکنم الان فقط دارم تمرین میکنم که لیسنینگ و نوت تیکینگ را تقویت کنم. قبلا هر روز شش هفتایی تمرین های مختلف را انجام میدادم و دیگه تا میرسیدم به نوت تیکینگ میدیدم رمق ندارم و خسته ام! این شد که دیدم نه نمیشه! چون این تمرین برام خیلی سخته مدام دارم عقبش میاندازم این شد که اومدم یه برنامه ریختم که روزانه دو سری این تمرین را انجام بدهم و هر چقدر وقت شد اون یکی تسک ها را انجام بدهم. امروز سومی روزی بود که این کار را انجام دادم، بخش بزرگی از رضایتم بابت اینه که به هرحال بر ترسم و تنبلی ام چیره شدم و این تمرین را شروع کردم. فکر کنم برای همه همینطور باشه که دوست داریم اون هایی را که یه کم بیشتر بلد هستیم را تمرین کنیم و عموما میریم سراغ اونها... خلاصه دیدم بگذر که نداره و هر چی بیشتر تعلل کنم بدتره چون زمان کمتری برای تمرین و یاد گرفتن خواهم داشت. 

2) این روزها میزان مطالعه را تا روزی پنج ساعت و نیم رسوندم. حالا یه مقداری کمتر بیشتر میشه اما تقریبا همینه، نمیدونم چطور بعضی ها براحتی روزانه هفت هشت ساعت درس میخونند و با برنامه ریزی حتی به نه ده ساعت هم میرسونند؟ بین شماها کسی هست اینطوری درس بخونه؟ بیاد بگه چکار میکنه؟ من اصلا مخم خسته میشه و دیگه کشش نداره:( 

3) دو تا کورس از وایپو برداشتم یکی تا آخر خرداد و دیگری تا نیمه تیر ددلاین امتحانش هست، یکی اش که برام مهمه که پاس بشه سختتر هم هست... هنوز شروعش نکرده ام:( امیدوارم بتونم بشینم سرش. دلم نمیاد زبان خوندن را کم کنم آخه از دور که خارج بشم خیلی سخته که دوباره بیفتم رو دور زبان خوندن. هر چند اون ها هم انگلیسی هست اما واقعا فرق داره، اصلا مدل زبان خوندن برای امتحان با جزوه ی درسی به زبان انگلیسی خوندن فرق داره. 

4) از مباحث مربوط به انتخابات و واکسن متنفرم، به شدت بهم حس حقارت و حماقت میده، یکی از دلایل من در انتخابات قبلی این بود که با اومدن شخص فعلی، خون کمتری از مردم عادی ریخته خواهد شد، اما بدترین کشتارها در همین دوره اتفاق افتاد، فکر کردن به این موضوع به شدت حالم را خراب میکنه.

5)  این روزها به طرز عجیبی دلم تنگه و مدام بهش کم محلی میکنم فقط گاهی اوقات بهش اجازه میدهم خیالپردازی کنه و ... امشب در سر شوری دارم ...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۱۱
زری ..