یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

از چی بگم؟ از کرونا که همه را درگیر کرده؟ از اینکه به زعم آقایون فقط افراد با بیماری های زمینه ای را نمی کشه بلکه کلی جوان بدون هیچ بیماری زمینه ای را کشته! اینکه فقط با شستن دستها مهار نمیشه؟ اینکه آقایون همه چیز را کرده اند مایه ی مباهات و پیشرفت خودشون! اینکه پسر گنده شون میآید توئیت میکنه من هم کرونایی شدم با یه شکلک خنده! اینکه تو این مملکت برای ما همه چیز فاجعه هست و برا حضرات همه چیز فان هست و تفریح؟ اینکه هر چی میکشیم از نادانی و نفهمی کسانی هست که نه بلدن و نه حاضرن بپرسند و نگاه کنند  و یاد بگیرند! خب آخه چشمهاتون را باز کنید ببینید همه ی دنیا چکار میکنه شما هم همون کار را بکنید! همه ی دنیا رفت و آمدها و ورود به کشورشون را با جدیت کنترل کرد اونوقت شما چه کردید؟ میدونید چه حسی دارم! بچه ای را دیدید ده دقیقه ساکت باشه حتما یه گوشه ای داره خرابکاری میکنه! الان نقل اینها شده! اگر یه لحظه ازشون غفلت کنیم یه جایی یه گندی بار میآورند که هیچ کاری اش هم نشه کرد:( بله روزهای کرونایی میره یا با ما یا بدون ما! یا با عزیزان ما یا بدون عزیزان ما!

+ با پرستارها بچه ها هماهنگ کردم فعلا نیاد تا اوضاع بهتر بشه انشاالله

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۵
زری ..

نظرات  (۵)

خواهرم یه حرف قشنگی زد گفت وقتی انتظار داشته باشی که مشکلات تموم بشه هر سختی جدیدی که بیاد حالت بد میشه. این انتظار رو نداشته باش و بپذیر که همینه.

 

البته منظورش این نبود که ج.ا اسلامی رو بپذیریم.  مثالش رو از ژاپن شروع کرد که چون اونجا سیل و زلزله و ... زیاد میاد دیگه مردم یه زمانی رو به ریکاوری اختصاص نمیدن. از همون روز اول زندگی عادی شون رو ادامه میدن و برنامه ها و تعطیلی و ... هم نداره. 

می گفت ما هم باید یه جوری زندگی مون رو پیش ببریم که خیلی حالمون با اتفاقات داغون نشه.

 

البته که کار سختیه ولی خب ما توانایی همه چیز رو داریم.

پاسخ:
صبا جون چقدر درست گفته خواهری واقعا ما چاره ای دیگه نداریم و باید یاد بگیریم خودمون را زنده و پویا نگه داریم. اما میدونی یه چیزی به ذهنم اومد مثلا تو ژاپن مردم میدونن با دولتشون با هم همراه هستن برای مقابله با بلایای طبیعی اما ما اینجا باید یه تنه هم جلوی بلایای طبیعی بایستیم و اگر یه عده مون از بلایای طبیعی جون سالم به در بردیم گرفتار اینها میشیم:((((

اتفاقا منم همین حرف تو رو زدم که خب اونا بلایای طبیعی هست. اونم گفت ما هم انتخاب نکرده بودیم که اینجا دنیا بیایم. اینم یه جور بلای طبیعی هست :)) 

 

البته من معتقدم کار ما سختتره. باید حالمون رو  خوب نگه داریم و در همین حین منفعل نباشیم و امیدوار باشیم به تغییراتی که در درازمدت و حالا با پرورش یه نسل بهتر یا هر چیز دیگه ای میتونیم ایجاد کنیم. 

پاسخ:
وااای امان از حاضرجوابی خواهری که دنیا اومدن ما اینجا خودش بلای طبیعی بوده:))

من با اینکه هیچ جایی رو نداشتم برم و همیشه تنها بودم البته به جز خونه مادر شوهرم، از خونه نشینی اجباری کلافه شدم، عید هم نمی تونیم بریم شهرمون بعد نه ماه، و حالا تا کی این بیماری تموم بشه

 

 

 

پاسخ:
میفهمم عزیزم ، خونه موندن یه حرفه اینکه آدم با نگرانی خونه بمونه یه حرف دیگه هست. اینکه نمیتونی خانواده ات را برای عید ببینی هم مزید بر دلتنگی میشه! امیدوارم زودتر اوضاع خوب بشه و با دل خوش بروید به دیدن خانواده ات و حسابی خوش بگذرونید:)

میدونی زری جون داشتم به چی فکر میکردم امروز؟.... تو عمرم هیچوقت اینقدر تو خونه نمونده بودم  و در حالی که این یکی از فانتزی هام بود که یه زمانی بدون اینکه مجبور باشم کار خاصی انجام بدم بتونم خونه بمونم و به یه کارهایی برسم که همیشه فقط بهشون فکر کردم و الان این خیلی برام جالبه چرا الان اصلا انجام اون کارها برام جذابیت نداره و اصلا حوصله ندارم انجامشون بدم. خیلی به این فکر میکنم که چی باعث میشه اینقدر تغییر کنه ادم تو شرایط مختلف. چرا الان اصلا به اون کارها حتی فکر نمیکنم. 

هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدم . احتمالا با تموم شدن این جریان به یه نتیجه ای برسم. 

اما در مورد اون نکته ای که گفتی راستش به خیلی چیزها دارم فکر میکنم . یکی اینکه نقش رسانه تو این حس و حال ما چقدره؟ و چقدر از این برداشت هامون حاصل دریافت خودمون و چقدرش حاصل تبلیغات رسانه اس.

حالا که این شرایط کاملا جهانیه و شرایط همه کشورها تقریبا مشابه هست، میشه با خوندن کامنت های مردم تو کشورهای دیگه و انتظاراتشون و مشاهده نحوه برخورد حکومت ها به دریافت درست تری از موقعیت خودمون تو جهان برسیم. 

البته که منظورم این نیست که الان به این نتیجه برسیم که اینجا همه چی استانداره، اما میتونیم با مقابسه درست تری لااقل به حال خودمون کمک کنیم.   

پاسخ:
ها ها ها سمیه چقدر دلم تنگ شده بود با تو فارسی بنویسم:)) والله از بس غلط غولوط باهات انگلیسی بلغور کردم این چند روزه و هی شک داشتم منظورم را رسوندم یا نه؟ :)))
در مورد کامنتت؛ خب عزیزم تو فانتزی هات هیچوقت اینهمه استرس لحاظ نشده بود تو دوست داشتی تنها! خونه باشی و حالش را ببری اما الان علاوه بر حضور پسرت، ذهنت هزار جا هست که اونهایی که بیرونن در موقعیت آلوده قرار نگیرند و ..... . در مورد مساله ی جهانی، میدونی باز هم وضعیت ما مثل اونها نیست! اونها از یه بلایی در نیومدن بیوفتن تو یه بلای دیگه! من حس میکنم اونها به دولتمرداشون اعتماد دارند و ... البته نمیتونم با قاطعیت بگم. اما بنظرم ما نمیتونیم خودمون را با شهروندان کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم چون هیچیمون شبیه اونها نیست اما خب اگر با چهارتا کشور درب و داغون و قحطی زده مقایسه کنیم خب وضعمون بهتره:( ببین یه مثال بزنم، آموزش جهانیه، اشتغال زنان جهانیه، مهد گذاشتن بچه ها یه موضوع جهانیه اما تو کدوم یک از اینها ما اون خیال راحتی یه خارجی را داریم ؟ اونها براشون همه ی اینها حل شده و عمرا اینهمه استرس و نگرانی ما را داشته باشند! تازه اینها همه مصداق هایی هست که تو یه حالت ثبات (خخخ دارم فکر میکنم بجای استیبل چی بگم ها ها ها) باهاشون درگیریم نه مثل الان که یه بحران هست. و اما نقش رسانه ها و ... واقعا همینطوره که میگی به هر حال خیلی بازیچه شون میشیم:(

ببخش زری جان وبلاگ سمیه کدوم هست؟ چون گفتین انگلیسی می نوشتین، گفتم اگر بشه،منم بخونمشون

پاسخ:
رویا جان سمیه از دوستانم‌است که ما جدیدا تو واتساپ چت هامون را انگلیسی میکنیم و یه کوچولو با هم برنامه ی زبان خوندن داریم. عزیزم برات یه کامنت خصوصی میذارم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی