یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

کماکان برای خوندن زبان با آقای شوهر دست به یقه هستم که به برنامه ریزی پایبند باشد. 

اما فکر کردم بیخیال این فکرها بشم و بیام یه کم اینجا بنویسم:) 

- پریروز صبای غارتنهایی من، یه پست گذاشته بود که خیلی از اون موقع فکر من را به خودش مشغول کرده و چون نظرم مفصل بود فرصت نشد برم اونجا کامنت بذارم الان فکر کردم اینجا بنویسم؛ موضوع این بود، اینکه مردی از سر کارش زودتر بیاد خونه که زنش بدلیل مشکلی که در محیط کارش پیش اومده، نیاز به حمایت روانی دارد و الان میخواهد شوهرش پیشش باشد. حقیقتش وقتی این را خوندم یهو با خودم فکر کردم اگر من تو موقعیتی باشم که نیاز به حمایت روانی داشته باشم آیا زنگ میزنم به شوهرم که بیا من الان به حضورت نیاز دارم؟ اصلا به مخیله ام هم خطور نکرد که امکان داره همچین کاری بکنم:( یعنی انگار اصلا فضای ما (اصلا کاری به بقیه ندارم، رابطه ی خانوادگی خودم را میگم شاید شما جوری دیگر باشید)،  طوری تعریف شده و چیده شده که تاٌمین این نیاز عاطفی بر دوش همسر نیست:( من اصلا در تصور خودم در اون موقعیت فکر نمیکنم خب الان زنگ بزنم به شوهرم و ازش بخوام که بیاد پیشم. به قول دوستی میگفت و اگر محیط کاری همسر جوری باشد که همچین اجازه ای را به او بدهد که برای تامین نیاز عاطفی همسرش زودتر محل کار را ترک کند. نمیدونم وقتی میآم منصفانه تر به قضیه نگاه کنم میبینم خب شوهرم هم، احتمالا تو این موقعیتها  به من در مورد نیاز عاطفی اش و نیاز به حمایت روانی اش نخواهد گفت:( پریروزها با دوستی حرف میزدم موضوعی در مورد زندگی خانوادگی دخترخاله اش ذهنش را درگیر کرده بود و خلاصه نیاز داشت با کسی حرف بزند و در آخر جمله ی خاصی گفت، گفت ببین الان من هم اگر حس همدلی با شوهرم داشتم این حرفها را با اون میزدم اما چرا نتونستم با اون بگم؟ و البته که خیلی مصادیق زیادی برای خودم و دوستانم پیش اومده که دغدغه ها و حرفهامون را به دوستانمون میگیم و به نوعی همفکری و همراهی و همدلیِ مورد نیازمون را از طرف دوستانمون تامین میکنیم نه با شوهرانمون.  نمیخوام بگم تقصیر شوهرانمون هست که مثل اون نمونه ی خارجی نیستند:))  اما خب قبول کنیم که یه جای کار میلنگه! خیلی هم بد و اساسی میلنگه:( این موضوع یه بعد دیگه هم داره اینکه این ارتباط باید دوطرفه باشد و هر دوطرف باید برای این رابطه آموزش دیده باشند از همان دوران کودکی از طرف خانواده و جامعه و مدرسه و .... آموزش دیده باشند، بنظرم اصلا اینطور نیست که اگر یکی از طرفین آموخته باشد که از طرف مقابلش حمایت روانی بکند و اینکار را انجام دهد، طرف مقابل هم یاد میگیرد و متقابلا این حمایت را میکند. بنظر من اصلا اینطور نیست! به هیچ وجه اینطور نیست که بعد از ازدواج قابل یادگیری و قابل آموختن باشد، این آموزش باید قبل از ازدواج صورت گرفته باشد. شما فکر کن برای اینکه حمایت روانی بگیری، از قبل نیاز باشد بمرور به همسرت آموزش داده باشی! آیا اصلا این حمایت روانی اون حس امنیت را به آدم میدهد؟ فرقی نمیکندمنظورم از  همسر هم میتونه مرد باشد و هم زن، فرقی نمیکند کدامیک از قبل آموزش دیده باشد و اصول حمایتگر بودن را بلد باشد، مهم اینست که این رابطه بدجور الاکنگی است.) 

- دیروز داشتم با بچه ها کارتون پپا پیگ را میدیدم و بهشون غذا میدادم دختری هم که نزدیک ما نشسته بود. موضوع کارتون بی بی سیتر بود، دختری میگه یعنی چی؟ چکار میکنه؟ گفتم خوب مامان باباشون میخواهند بروند بیرون، میگویند یکی میآید چند ساعتی مراقب بچه ها هست. دختری میگه واااا چه خوب!!! تعجب کردم گفتم یعنی ما هم یکی را بگیم بیاد پیش شماها که مثلا من وبابا برویم بیرون؟ خانم فرمودند بیاد پیش پسرا، بعد ما سه تایی برویم بیرون!!! هعی هعی هعی .... من با دیدن این کارتون ها خیلی چیزهای آموزشی یاد میگیرم و میفهمم چطوری فرهنگ این خارجی ها شکل گرفته!

- یه چیز دیگه، جدیدا دختری با سرعت بالایی داره رشد میکنه یعنی قشنگ متوجه ی تغییراتش میشم. فکر کردم باید باهاش حرف بزنم در مورد اینکه امکان داره تو سن های پایین قبل از بیست سالگی از کسی خوشمون بیاد و حتی تو ذهنمون تصور کنیم که باهاش ازدواج کنیم، اما خب این حس ها را همه تجربه کرده اند و فقط یه فکر و خیال هست که میآد و ما باید خودمون و توانایی هامون را قوی کنیم که در موقع اش بتونیم بهترین انتخاب را انجام بدهیم. دختری پرسید تو هم از این فکرها داشتی؟ گفتم آره! گفت از کی خوشت اومده بود و دوست داشتی باهاش ازدواج کنی؟ اولش گفتم والله الان اصلا تو ذهنم نیست که یهو یاد کارتون بابالنگ داراز افتادم و جیمز پندلتون :)) یعنی همون بابالنگ درازwink  

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۳
زری ..

نظرات  (۴)

عزیزم من مطمینم خیلی از کسانی که پست من رو خوندن این رفتارها رو لوس بازی می دونند. 

 

ماها معتقدیم زن باید محکم باشه. سنگ زیرین آسیاب باشه. فشار تحمل کنه و دم نزنه و زنی که خواسته هاش رو میگه و شوهرش هم بهش میرسه لوس هست و زن کاملی نیست.  درد اینجاست‌:| 

پاسخ:
صبا جان من فکر میکنم خیلی ها که این پست را خوندن هوس کردند شوهرشون یکی مثل هری باشه :)))) 
اما در مورد دیگران و اطرافیانشون با نگاه زنان علیه زنان برخورد میکنند یعنی اگر ببینند یه زنی شوهرش هواش را داره و ... یه جوری نظر میدهند که یعنی این زن چقدر ضعیف است و فلان :( 

خیلی فکر کردم که من اگر مشکلی برام پیش بیاد به امیر میگم یا نه. ببین من کلا از درددل کردن و درددل شنیدن متنفرم. اخلاق خیلی بدی هم هست. ولی ترجیحم اینه که خودم مشکلات خودم رو حل کنم و دیگران هم خودشون مشکلاتشان رو حل کنن. حالا چه امیر  باشه چه خانواده باشه چه دوستم باشه و... حتی مثلا وبلاگهایی رو که از مشکلاتشون بنویسن نمیخونم.  

امیر برخلاف من بسیار اهل درددل کردن و درددل شنیدنه. یعنی حس میکنم اون ته دلش ناراحته که نمیتونه روی همدلی من حساب کنه.  یعنی میخوام بگم بعضیها مدل رفتاریشون اینطوریه. وقتی ناراحتن دوست دارن تنها باشن و دوست دارن دیگران هم مشکلاتشون رو در تنهایی خودشون حل کنن. من دقیقا اینطوری ام  

پاسخ:
میدونی هستی جان اینکه تو میدونی چه جور شخصیتی داری خیلی خوبه، مهمترین نکته اش و حسنش اینه تکلیفت با خودت و تا حدی با اطرافیانت روشنه. اما قضیه اینه تو یه موقعی میتونی روی همدردی و همفکری شوهرت حساب کنی اما بنا به شخصیت خودت از اون امکانات استفاده نمیکنی اما یه موقعی که شرایط غالب زندگی ماها هست اینه که اصلا نمیتونیم روی این قابلیت طرفمون حساب کنیم یعنی اصلا همچین امکاناتی نداریم و البته که من منصفانه تر بگم شاید اونها هم این امکانات را نداشته باشند یعنی من زن هم خودم را مسوول تامین نیاز و پشتوانه ی روانی شوهرم در تنگناهاش ندونم! اما چیزی که مسلمه اینه که اینها همه ضعفهای تربیتی و فرهنگی جامعه ی ماست که تربیت نشده ایم. 
حسودی ام شد بهت که همچین امکانات خوبی در جوارت هست:)) بیا یکی هم که میتونی، خودش استفاده نمیکنه!!! خخخ

من فکر میکنم خیلی طبیعی هست که وقتی همسر آدم حالش خوب نیست و احتیاج به کمک عاطفی داره، طرف مرخصی بگیره. ولی یک چیزی هست که کلاً در فرهنگ ما نحوه ارتباط درست و بخصوص بیان احساسات و ... آموزش داده نشده. همه چیز در یک لایه "حالا طرف چی فکر میکنه" یا "مبادا چیزی بگی کسی ناراحت بشه" یا "از این امر بعداً بعنوان یک ضعف علیه خود آدم استفاده میشه" و ... پوشونده شده و آدمها یاد نگرفتن که خودشون باشن. این بی اعتمادی بخصوص بین زن و شوهرها  خیلی زیاد هست. نه زنها خیلی از زندگیشون رو به  شوهرهاشون میگن و نه مردها خیلی اهل بیان افکار و احساساتشون به زنها هستند. من خودم در این زمینه خیلی ایراد داشتم و اغلب از ترس اینکه همسر رو نرونجونم حرف دلم رو اونطور که باید و شاید نمیگفتم. بعد از مشاوره‌های سال قبل کمی یاد گرفتم که حرفهام رو مستقیم بگم و چیزهایی که ناراحتم میکنه تو خودم نریزم. 

پاسخ:
درسته ترنج جان، من هم خیلی وقتها تو رابطه ام مچ خودم را گرفته ام و یا متوجه شده ام خودم یا شوهرم با احتیاط و با یه دوراندیشی رفتار میکنیم. انگار مصداق اینکه هر چی بگی تو دادگاه علیه خودت استفاده میشه !!!  خخخ 
تازه نگم از مشاورها! شاید باورت نشه تو برخی مشاوره ها هم دقیقا همین که حالا لازم نیست همه چیز را بگیم! تجویز میکنند

من هم حرفام برای این پست زیاده و صبا رو هم خونده بودم منتها تو کامنت نمیدونم چطوری بنویسم،  به نظر من هر کسی خوبیهای خاص،خودش رو داره و از یک منظر نمی شه قضاوت کرد و فهمید مثلا همسرم وقتی تنهاییم خیلی بهم محبت می کنه و در جمع خانواده خودش، اما پیش خانواده من چون دختر و پسر مجرد هست اصلا نشون نمی ده و خیلی سرد و عادی رفتار می کنه که من اگرم بگم تو خونه رفتارش چطوری هست عمرا باور کنند، من همیشه باهاش درددل می کنم یعنی اولین نفر هست حرفام رو می گم حتی آدرس وبلاگم رو داره و خودم بهش دادم که بخونه و حتی از شما وزبان خوندن هم بهش گفتم و اساسی وقت می ذاره ،  فقط عشق کاره نمی شه کاریش کرد:-) در مقابل  یکی از فامیلامون زن و شوهر همیشه دعوا دارند و شوهرش خونه رو از همون اول به اسمش  کرده ولی اصلا کاری به کار زنش نداره -، یا قبلا جایی کار می کردم رئیس شرکت خانمم خانمم از دهنش نمی افتاد که عاشقشم و بقیه زنا برای من مثل چوب کبریته از بس زنم خوشگله، من هر روز واسش گل می دم و ... بعد یکی از آشناهاشون اومد گفت اینقدر با زنش بدرفتاری کرده زنش بهمون گفته قرص اعصاب می خوره و افسرده ست و چند ساله نذاشته خونه مادرش بره، یه دختر همسن من داشت یکبار مسافرت ده روزه رفتیم اومدم تعجب کرد و گفت خوش به حالتون با پدرتون این همه مدت مسافرت بودید پدر من همون روز اول از دماغمون در می آره!!! سرکار هم خیلی خوش اخلاق بود و یه جوری منو دخترم دخترم صدا می کرد چند نفر از مشتری های شرکت فکر می کردند من دخترشم ، منظورم اینه رفتار ظاهری آدما رو خودم به شخصه دیدم نمی شه ملاک قرار داد راجع به کل زندگی مشترکشون ، ولی کسی که برا همچین چیزی مرخصی بگیره آفرین بهش، که من خودمم هم برای همسرم شاید تا این اندازه نتونم خوب باشم و ماها دیگه از این توقعات نداریم.

 

پاسخ:
من متوجه ی توضیحاتت شدم رویا جان. رویا جان دقیقا صحبت بر سر همون آرامش روانی و تکیه گاه روانی هست که زن و شوهر برای هم داشته باشند. اصلا صرفنظر از اینکه دیگران در موردشون چی فکر میکنند. اتفاقا اصلا گزینه ی نمود بیرونی اش مطرح نیست. دقیقا منظور اون آرامش روانی است که هر یک میتونه به طرف مقابلش بدهد و یا دیگری بتونه از طرفش دریافت کنه. اینکه هر کدام نسبت به این احساس مسوولیت کنند و همزمان نسبت به این موضوع در رابطه ی دونفره شون مطالبه گر باشند. اصلا برداشت اطرافیان و یا شوهایی که برخی زن و شوهرها در جمع ها میدهند مطرح نیست به قول خودت اصلا نمیشه ملاک قرارداد و بنظر من اصلا نمیخواهیم هم ملاک بذاریم چون چاره ای از مشکل ما را حل نمیکنه:) 
خوشحالم تو زندگی ات این آرامش روانی را داری:*)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی