یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

برشی از زندگی یه زن (2)

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۴۴ ب.ظ

زن تو چرت بعدازظهری پشت لپ تاپ نشسته بود و سعی میکرد تمرکز کنه روی کارش، صدا رسوند به شوهرش که زیر کتری را روشن کنه، یه ده دقیقه ای گذشت و گفت پاشم یه چایی بخورم این خواب بپره از سرم. رفت تو آشپزخونه دید زیر کتری خاموشه تا اومد اخم کنه دست زد به بدنه ی کتری و دید داغه:) این یعنی آقای شوهر چایی دم نکرده اما برای اینکه چایی صبح زیادی نجوشه آب که داغ شده زیرش را خاموش کرده با درجه ای اغماض ماگش را پر کرد و اومد بچرخه از آشپزخونه بیاد بیرون که چشمش خورد به سبد کرفس هایی که دیروز شسته بود و صبح از تو بالکن آورده بود داخل که چند ساقه ای از اونها رابریزه تو خورشت مرغی که برای ناهار بار گذاشته بود، اوووف اینها هم که داشت پلاسیده میشد، ماگ چایی را گذاشت رو پیشخوان، تخته سبزی خورد کنی را آورد و شروع کرد به ریز کردن کرفسها، کرفسها تازه بودند هنوز، حس خوبی گرفت، از سبزیجات پلاسیده خوشش نمیاومد، فقط همون چند برگ روی ظرف یه کم پلاسیده شده بود. تند تند کرفس ها را ریز میکرد که تا چایی اش سرد نشده به چایی برسه آخه از چایی یخ خوشش نمیاومد اصلا چایی از صبح مونده ی دوباره گرم شده ی سرد شده :( لابد توقع داشت خواب را هم از سرش بپرونه! با خودش گفت با چه کیفیتی؟ نه که هم رنگ داره و هم عطر:( تا کرفسها ریز بشه فکر کرد خوبه جعفری ریز کرده تو فریزر دارم یه کم بریزم روی این کرفسها بذارم با هم سرخ بشوند داشت زیر ظرف را روشن میکرد که به ذهنش رسید یه کم هم نعنای خشک بریزم حالا که نعنای تازه نیست چه عیبی داره، ظرف نعناهایی را که هنوز آسیاب نکرده بود را از ته کابینت کشید بیرون، یه مشت ریخت روی کرفس ها و جعفری های یخ زده ای که دیگه الان یخی بهشون نبود، اومد سبد خالی شده ی کرفس ها را بذاره تو کابینت که چشمش به محلول شستشوی لباسهای تیره خورد یادش افتاد اوووه صد ساله که میخواد شلوار بیرونی اش را بشوره، قوطی محلول را برداشت و کرفسها را یه همی زد و اومد سمت اتاق خواب، شلوار را برداشت و رفت تو حموم گفت حالا فعلا خیسش بکنم بعدا شسته میشه:) برگشت سر کرفس ها، همینطور که داشت کرفسها را هم میزد متن پست جدید وبلاگش را تو ذهنش مینوشت، چشمش به چایی از صبح مونده ی دوباره داغ کرده ی یخ کرده افتاد، زیر کتری را روشن کرد، زیر کرفس ها را خاموش کرد، چایی را ریخت تو سینک ظرفشویی، تا آب جوش بیاد برم یه پست بذارم تو وبلاگم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۰
زری ..

نظرات  (۴)

 و زن چه موجودی قدرتمندی است.🥰 

پاسخ:
و زن چه خوشبخت است با داشتن دوستی خوب مثل تو :*)

و چه قصه آشنایی برای تاریخ زندگی زنانه . 

از اونجایی که درست و غلطی نمیشه براش تعیین کرد، کاش لااقل کسی که میخواد این زنجیره را بشکند به ناقص و ناکافی بودن متهم نشه.

پاسخ:
ناقص یا ناکافی بودن؟ بنظرم هیچ ایرادی نمیشه به اونهایی گرفت که دیگران را متهم میکنند به ناکافی بودن و ناقص بون، به هرحال تا بوده همین بوده همیشه یه عده ی عقل کلی بوده اند که دیگران را مذمت کرده اند، اون دیگران باید به خودشون و انتظاراتشون مطمئن باشند و دنبال تأیید گرفتن نباشند. 

پر از طعم زندگی بود این برش...

زنی که حواسش به همه چیز هست ....

پاسخ:
اوهوووووم حقیقتش نه، زن حواسش به هیچ چی نبود ... زن داشت همه چیز را راست و ریست میکرد

کار خونه هیچوقت تمومی نداره..‌

پاسخ:
کاملا فرسایشی طور ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی