یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

غر غیرعلمی در محیط مثلا علمی

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۰۱ ق.ظ

هفته ی گذشته اون مقاله ی کذایی را دست گرفتم تا کامنتهایی را که استاد روش گذاشته بود را بخونم و انجام بدهم، میگم مقاله ی کذایی چون نه من آدم کار بلدی هستم تو این زمینه و نه استاد گرامی حاضره خودش وقت و انرژی براش بذاره فقط گهگداری یه ایمیل یا کامنت تخریبی میفرسته!  آذرماه پارسال متن مقاله را براش فرستادم، نیمه ی اسفند دیدم خبری نشد ازش، بهش پیام دادم که استاد میشه بخونید و نظراتتون را بفرستید که تو عید دستم باشه و وقت بذارم روش، ایشون بیست فروردین برا من فرستاد! و با این متن ایمیل که وااااای خیلی طولانی شده کار و تا بیست و هشتم مقاله را نهایی کن و برا من بفرست! بعد نگم که اصلا و اساسا چند تا اختلاف نظر فاحش و بدجور با هم داشتیم! بعد یه همچین کاری را با اینهمه حجم زیر و رو شدن را گفته یه هفته ای تحویل بده اوووووف اصلا حالم خرابه یه جورایی انرژی ام ته کشیده، نه از بابت کارها، نه! اصلا! از بابت فیدبک های غیرمنصفانه ای که ازش میگیرم ... خلاصه اینکه پریروز فایل را تموم شده براش فرستادم، یکسری چیزهایی را گفته بود اضافه کنم که اصلا منطقی نبود و شدنی نبود من هم اون تیکه را انجام ندادم و براش توضیح دادم که چرا اصلا حرفش نشدنی هست و اساسا اشتباه فکر میکنه و بعدش گفتم اگر خواستید خودتون انجام بدهید که من ببینم اصلا چه جوری انجام میشه :)))) این بود که مقاله را بصورت فرمت نشریه در نیاوردم و  گفتم باشه بعد از اصلاحات شما انجام میدهم. فکر میکنید چکار کرد؟ سریع ایمیل زد که تا فردا مقاله را بصورت نهایی مطابق دستورالعمل نشریه و قابل ارسال به نشریه بفرست!!! البته با کلی غرغر که چرا اون چیزهایی که گفتم را انجام ندادی و توضیحات من اقناع نکرده شما را! جالبه ها نه؟ حاضر نیست یه نصف روز وقت بذاره و اونچیزی را که فکر میکنه درسته و میگه را انجام بده! و البته دوباره تخریب که اطاله ی کار مقاله باعث ایراد خسارات بسیار بهش شده! زمان هایی که چند ماه مقاله تو دستش بود و آخر هم با پیگیری من نشست خوند را یادش نیست؟ نمیدونم بهش بگم این حرف را که اینقدر منت زمان را سر من نذاره؟ این بود که دیشب دوباره نشستم سرش و ساعت از دو نصفه شب گذشته بود که براش فرستادم.  

خلاصه اینکه خیلی خیلی خسته ام کرده و امیدوارم دیگه تموم بشه، به هیچ وجه حوصله ی تخریب شدن و حرفهای منفی شنیدن را ندارم. 

دلیل عنوان مطلب هم این بود که چالش هام با این استاد اصلا علمی نبود بلکه بیشتر درگیر این موضوعات این مدلی بودم باهاش. فکر میکنم اگر تو یه محیط اکتیو علمی با مناسبات درست باشم و هر چیزی جای خودش باشه و تکلیف آدم و چشم انداز کارش معلوم باشه و از اون مهمتر روی همون چشم انداز گام برداره، چقدر این محیط برام لذت بخشه؟ 

 

+ به پسر بزرگه میگم پتو بندازم روت یخ نکنی؟ از این پتو بهاره نازک ها منظورم بود، جواب میده نه مامان گرمم میشه آخه من خونگرمم :)) اینقدر غر زدم گفتم این هم بگم خستگی تون در بره :)))

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۲۰
زری ..

نظرات  (۹)

۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۱۲ ربولی حسن کور

سلام

واقعا کفر آدم درمیاد بخصوص که نمیشه چیزی هم بهشون گفت

پاسخ:
سلام، اتفاقا دارم فکر میکنم از این آدم برای من ریکامندیشن که در نمیآد، حداقل حرفم را بهش بزنم :)) البته تو پروژه هم یکبار به روش آوردم بهش گفتم کار مثلا مشترکه، کارها را که من دارم میکنم دیگه قرار نیست مدام تقصیرها را به دوش بکشم! برا یه مدتی حواسش بود گهگداری کامنت مثبت هم میداد خخخ 

پذیرفتن شرایط باعث میشه حداقل اعصاب خورد نشه. هر چند سخته

دوره ارشد، استاد راهنمام یه خانمی بود، به قول یکی از بچه ها با ذهن خیلی پویا! یه بخش رو میخوند، یه چیز اضافه میکرد، سری بعد از مطلب خودش ایراد میگرفت! یعنی میخواستم سرم رو بکوبم به دیوار

پاسخ:
دقیقا رسیدن به این مرحله ی پذیرش سخته :(

اوووووف چه داغووووون:(
۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۰۶ زندگی در خیابان بیست و پنجم

سلام زری

حدس میزنم دانشجوی دکتری باشییی

میشه بپرسم چه رشته ای درس میخونی ؟ راضی هستی اصلا؟

ببین من سر پروژه ی لیسانسم که باید پایان نامه مینوشتیم دقیقا به همین مشکل برخوردم با این تفاوت که باید خودمو تا 31 شهریور فارغ التحصیل میکردم ولییی تازه هفته ی اخر اصلاحات خورد به پایان نامم و نگم که چه جوری فقط رسوندمش :))) خلاص که درک میکنمت . انشالله موفق باشی و خبر چاپ شدن مقالت رو به زودی بهمون بدی

پاسخ:
سلام عزیزم، نه عزیزم من چههار سال پیش ارشد را دفاع کردم، دو سال پیش استاد پایان نامه ام زنگم زد و پیشنهاد یه پروژه را داد با یه وزارتخونه، اون موقع پسر کوچیکه چهار ماه و نیمش بود و برا من سخت بود اما دیدم برای ساختن رزومه همین راه ها را دارم این بود که قبول کردم، رزومه هم منظورم رزومه ی علمی هست چون تو اهدافم اپلای کردن و مهاجرت تحصیلی هست، حالا تا خدا چی بخواد. 
حقیقتش من تو یکی از دانشگاهای طراز اول ارشد خوندم و با اون اوضاعی که دانشگاههای ما دارند دیدم اصلا حاضر نیستم برای دکتری اینجا انرژی بذارم:( اصلا نمیتونه قانعم کنه که بخوام اینقدر خودم را اذیت کنم. 
من حقوق خوندم. راضی بودن؟ رشته ی تحصیلی خوبی هست، هم از نظر ادامه تحصیلی و تحقیقاتی و هم از نظر شغلی و درآمد بد نیست، البته برای مهاجرت بنظرم خیلی رشته ی خوش قلقلی نباشه :) 

عزیزم به دنیای پژوهش خوش آمدید😃

همینه دیگه، بهترین اساتیدم هم هیچ وقت نمیان تو مقاله ای که تو اصل و اساسش هستی از خودشون و وقت انرژی بگذارن.

کلا خودتی و خودت و کامنت هایی که باید سر و سامون بدی!!

 

فرق استادا فقط تو اون قسمت تخریب کردن هست! که البته فرق بسیار مهمیه🙂

پاسخ:
عه صبا جون من داشتم فکر میکردم چرا جوابم ثبت نشده بعد یادم اومد ما بقیه ی حرفمون را اینجا نزدیم :))) 

خدا بدادت برسه. صبر ایوب میخواد. 

فکر کنم پسر منهم خونگرمه (خخخ)

پاسخ:
ظاهرا مدل کار پژوهشی کردن همینه، باید یاد بگیرمش :))
خخخ پس پسرهامون خونگرمند :)

امیدوارم مقاله ات به زودی به خوبی و خوشی تموم بشه و یک نفس راحت بکشی. (گل)

پسرت هم خیلی بامزه گفته (خنده)

پاسخ:
من هم امیدوارم ترانه جون، ممنونم.
:)) پسر شما خونگرم نیست؟ خخ
۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۴۳ جودی از امریکا

زری از این دسته ادمهای بیمار تو همه جا پیدا میشه. توصیه بت میکنم هر کشور دیگه ای رفتی با استاد خاورمیانه ای اصلا کار نکن چون مدل تخریب کردنشون بیشتر به جون ادم میشینه :)))

داستان یکی از اعضای کمیته من که فکر میکنم خوندی و یادته. امسال به یه اقای ایرانی تو دانشکدمون آفر دادیم برای پوزیشن استادی بنده خدا ادوایزرش ایرانی بود وقتی باهاش مصاحبه میکردم گف من فکر نمیکنم ادوایزرم بزاره من فارغ التحصیل شم تا اون چندتا کاری که باید براش بکنم تموم شه!

تو دوران کرونا که شغل پیدا کردن به شدت سختتر شده بود و این اقا کانادا بود و افر از امریکا گرفته بود. مجبور شد افرو رد کنه چون دقیقا ادوایزر عقده ای و بیمارش نذاشت که قبول کنه! یعنی رسما به زندگی این ادم بازی کرد چون زورش میرسید و میتونست بازی کنه!!!!

تو کامنتا خوندم از این استاد ریکامند درنمیاد یه نکته یادم افتاد. یکی از استادای شریف به یکی از بچه ها ریکام داده بود بعد این دوستمون خیلی بدبین بود به استاده و نمیتونست ریکامو بزاره لای مدارک بفرسته بره بازش کرد خولاصه! استاده چنان دانشجو رو تخریب کرده بود تو نامه که ما بعدتر هیچکدوم از اون ادم نامه نگرفتیم!!! الان که خودم استاد شدم میبینم من اگه همچین نامه ای به دستم برسه از استادی راجع به دانشجو اصلا به استاده شک میکنم نه به دانشجو!  خولاصه اینکه حرفتو بزن بش حالا که ۴ ساله فارغ التحصیل شدی و هنوز انقد نمیفهمه و تو رو دانشجوش میبینه نه همکار علمی! 

پاسخ:
میدونی جودی جان من عموما آدمی هستم که خیلی به خودم سخت میگیرم یعنی در مورد این استاد هم حتی همین الان هم سعی میکنم خیلی ایرادهایش را برای خودم بولد نکنم اما دیگه وقتی کاری را که شش ماه!!! دست خودش مونده تا بررسی کنه و بعد به من ایمیل میزنه و غر میزنه که اطاله ی کار از سمت شما باعث بروز مشکلات برای من شده !!! واقعا اینجور مواقع خیلی بهم زور میاد و دیگه بماند که همکاری علمی هم اصلا موضوعیت نداره براش :( 

امیدوارم بتونم یه دانشگاه خوب با یه استاد خوب پذیرش بگیرم :) 

اووووف اون استاد شریف که واقعا چوب حراج به اعتبار خودش زده بوده! 

آره باید یکبار به روش بیارم...  

زری جون دوتا دوستت دارم.

این خصلتت عالیه که در آرامش به انتقاد دیگران گوش می کنی. 

پاسخ:
قربووونت نسرین جان:*) 

زری جونم من که سالهاست از محیط درسی و علمی فاصله گرفتم ولی به واسطه ی مهردخت تا دلت بخواد با این مسائل رو به رو میشم .. از استادایی که اصلا صلاحیت و سواد کافی برای تدریس ندارن و مهردخت با مشتای فشرده میگه ماماااان این داره اسم فلان استایل یا مبدع اون یا ... رو غلط تلفظ میکنه و من اگه ایرادش رو بگیرم بهش برمیخوره اگر نگیرم غیر از اینکه چند تا دانشجوی دیگه غلط یاد میگیرن ، خودمم سکته میکنم سکوت کنم !!!

گاهی با هزار تا ترفند و حیله که به استاد برنخوره خودش اون کلمه رو هی تکرار میکنه تو حرفاش که دوزاری طرف بیفته ولی بامزه اینجاست که اکثرشون روی اشتباهشون اصرار میکنند و سعی دارند مهردخت رو ارشاد کنند .. مهردخت هم از هزار تا منبع براشون مستند میاره که درستش کدومه  . 

یکی از استاداش گفت من کاری به اونا ندارم !!!! ها هااا هااااا 

خلاصه اینکه تقریبا میدونم چی میگی .. یا دقیقا همین مورد که تو داشتی . میشینه ساعت ها رو چیزی کار میکنه چهار روز بعد باز گوشی به دست میاد میگه مامااان خااانوم ببین هنوز زحمت نکشیده بره ببینه و نظرش رو بگه . همچین میگه مامان خانوم انگار یارو رفیق منه !!!

گرفتاری شدیم :)

پاسخ:
مهربانو جان، مهردخت را تشویق کن که با سعی و تلاش از بهترین دانشگاه ها پذیرش بگیره... حیف از عمر آدم اینطوری تلف بشه واقعا شکنجه هست:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی