یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

امید و ناامیدی، اندوه و خشم

جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۴۰ ق.ظ

نمی‌دونم چی میخوام بنویسم، فقط میدونم باید بنویسم قبل از اینکه مغزم متلاشی بشه...هرچند که اگر بتونم حداقل همین کار را برای خودم و مغزم انجام بدهم و اینهمه فشار را از روش بردارم کمک خیلی بزرگی به خودم کردم. 

۱- دیروز به محض اینکه گوشی را باز کردم متوجه شدم محسن شکاری یکی از معترضین که اوایل مهرماه دستگیر شده بود، اعدام شده. هم تعجب کردم و هم خشمگین شدم. چقدر یک سیاستمدار میتونه بی سیاست باشه! چقدر یه آدم میتونه بی انصاف باشه! 

۲- وبلاگ ها را گهگداری میخونم، چی بشه که دست و دلم به کامنت گذاشتن بره، معمولا نمیتونم کامنتی بذارم، درحالیکه من آدم برونگرایی هستم و معمولا قدیم ها بدون کامنت نمیذاشتم پست وبلاگهایی را که میخوندم. یه خرده وبلاگها را میخونم یخرده کامنتهاشون را میخونم و با یه حالت تهوعی صفحه را میبندم. 

۳- هر روز بیشتر مطمین میشم زندگی پارادوکسی هست از سختی و راحتی، اما خیلی عجیبه فهمیدن مسیر راستی و درستی اصلا پیچیده و سخت نیست! برخلاف تصورمون که فکر می‌کنیم باید خیلی کتاب خوند و خیلی فکر کرد و اهل اندیشه بود تا مسیر درستی را پیدا کرد، میخوام بگم اتفاقا اصلا اینطوری نیست، برای فهمیدن درستی باید طرف فقط بخواد که ببینه و بفهمه! وگرنه شما براش هر روز هزار تا دلیل بیار برای کثیف بودن بعضی آدم‌ها و ساختارشون، امکان نداره بپذیره! دوباره از یه راه دیگه یه ژست فرهیختگی به خودش میگیره و با یه مغلطه ای دیگه وارد میشه که من چیزهایی میبینم و میفهمم که شماها از دیدن و فهمش عاجز هستید، درحالیکه این آدم از دیدن واضح ترین چیزها و مسلم ترین چیزها عاجزه(شاید هم اینقدررررر عوضی هست که داره همه را بازی میده، هرچند فرقی نمیکنه). 

۴- در راستای بند قبلی، یه چیزی میخوام تعریف کنم؛ هفته پیش بود که رفتم خونه ی پیرزنی که گهگداری براش مواد غذایی میبرم، همیشه میدادم شوهرم میبرد بهش میداد ایندفعه گفتم خودم بروم که یه کمی هم پیشش بشینم، همینکه نشستم و احوالش را پرسیدم گفت اصلا خوب نیستم، گفت چطور میتونم خوب باشم وقتی اینطوری جوون ها دارند کشته می‌شوند، فکر کنید یه پیرزنی که سواد خواندن و نوشتن نداره و تنها رسانه ای که داره تلویزیون ایرانه، برگشت گفت آخه یعنی چی تو دستور میدهی که جوون مردم را بکشند! میفهمی ریختن خون یه آدم یعنی چی؟ میفهمی با چه بدبختی مردم بچه شون را بزرگ کردند و حالا تو اینقدر راحت دستور میدهی بکشنش یعنی چی؟ همینطور که داشت حرف میزد روسری اش را که سرش بود از سر خودش کشید پایین، گفت اصلا این موهای من دیده بشه مگه چقدر مهمه که بخاطرش خون بچه ی مردم را میریزید، بعد گفت نه قضیه این نیست، اینها همه بهونه هست، دین فقط حرفه. 

این پیرزن بیسواد مذهبی که حتی تو خونه هم همیشه روسری سرشه، اینقدررر راحت و روون تکلیف خودش را معلوم کرده بود که فهمیدم فهمیدن ظلم آشکار اصلا کار سختی نیست، بلکه انکار و ندیدنش تلاش بسیار می‌خواد. 

۵- سواد و کتاب خوندنی که مانع این بشه که ظلم آشکار را ببینیم و یا بازی هایی در بیاریم تا مثلا بطور موجه در موردش ننویسیم، به درد لای جرز میخوره. 

خیلی نیازی نیست زور بزنیم تا مهم‌ترین معادلات سیاسی را حل کنیم، گام اول انسان بودن اینه که کور باطن نباشیم، فقط همین را رعایت کنیم. تمام

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۱/۰۹/۱۸
زری ..

نظرات  (۹)

برای اون خانومی که تعریف کردی قشنگ مردم 
واقعا همینطوره برای اونی که تعصب کورش کردی خدارو هم بیاری رو زمین براشون شهادت بده باور نمیکنن اما بعضـی آدم ها که تصورش رو هم نمیکنی با همون عقل سلیمشون درستی رو تشخیص میدن و حمایت میکنند هرچند بی اثر و هرچند دست تنها :)

پاسخ:
درست میگی، حیف که دست تنها و دست خالی:(

قشنگ بود ... بنویس بازم که دلمون خونه از کشتن و جنایت و شکنجه و نفهمیدن و بی شرفی و بی شرفی و بی شرفی... 

پاسخ:
وااای یلدا واقعا بی شرفی و بی شرفی و بی شرفی:( 

درسته برای فهمیدن بدیهیات تحضیلات لازم نیست. چشمی لازمه که بتونه ببینه!

پاسخ:
شاید تحصیلات و کتاب خوندن کمک کننده باشه ولی به هیچ وجه شرط کافی نیست.
۱۹ آذر ۰۱ ، ۰۸:۳۰ آوای درون

لایک! مخصوصا به بند 3.. برای نفهمیدن یک چیز کافی است: اینکه با تعصب جلوی فهمیدن خودت را بگیری و خودت را کور کنی...  کسی که خودش را کور کرده نمیشه بینا کرد.

 

پاسخ:
دقیقا همینطوره آوا جان، واقعا این چیزها برمیگرده به ذات و اراده شخص. حالا ذات و اراده متاثر از چی هست نمی‌دونم! 

زری جان در مورد کتاب خوندن خیلی درست نوشتی، دور و برم خیلی ها رو می‌بینم که خوره کتاب هستن و دائم در حال مطالعه ولی به نظرم تاثیر چندانی در بالا رفتن درک و وسعت دید و تفکرشون نداشته، البته شاید اگر اینهمه کتاب نمی‌خوندن از اینی که هستن هم بدتر و بسته‌تر بودن ولی به قول شما تا کسی نخواد چشم دلش رو باز کنه همینجوری تو جهل مرکب خودش باقی می مونه.

پاسخ:
شادی جان اتفاقا من هم با خودم فکر میکردم واقعا اینها اگر این کتابها را نمیخوندند مثلا قرار بود چطوری فکر کنند؟ در چه سطحی بودند؟! امیدوارم هیچ وقت در موقعیت انتخاب بین منفعت و شرافت قرار نگیریم. 

به نظر من برای تشخیص درست از نادرست در شرایط امروز ایران باید قدرت تشخیص شب رو از روز داشته باشی که اون نه سوادی میخواد نه به دین و آیین خاصی ربط داره و نه به سن و سال و کتاب خوندن و ... .

ساعت بیولوژیکی بدن همه موجودات زنده میتونه روز رو از شب تشخیص بده کسی که وقتی روز هست میگه نه الان شب هست مشکل تشخیص نداره مشکل منفعت داره! 

دیگه الان مساله ترس نیست واقعا! 

 

در مورد سیاست مداران هم وقتی یه سارق مسلح داره از سرقت مسلحانه برمیگرده و پلیس افتاده دنبالش از ترس اینکه گیر بیافته به هر کی جلوش رسید شلیک میکنه و براش مهم نیست عابر تو خیابون هست یا مشتری بانک یا پلیس! شاید اون وسط یهو به باباش هم شلیک کنه! 

کشور ما توسط یه مشت سارق حرفه ای بی مغز که حتی پول شمردن هم بلد نیستن اشغال شده و مردم هم گروگان هاشون هستند حالا که آژیر خطر بانک صداش دراومده دیگه نمی فهمند دارند چیکار میکنند! فقط میخوان جمع کنند و برند تا گیر نیافتن و این اعدام ها و غیره هم واسه فرصت خریدن هست. 

متاسفانه اتاق فکر این سارقان جانی هم رو هم یه عده کودن تشکیل داده :((( آخرش هم باور کن سر سهمشون خودشون رو تکه تکه میکنند!! 

 

و به حال تمام این ماجراها میشه سالها خون گریه کرد.  

 

پاسخ:
دقیقا صبا، من هم به این نتیجه اصلا مردم عادی و معترضین حریف اینها نیستند، اصلا دو سر متفاوت از یه طیف هستیم، اینطرف هنوز فکر میکنند با راهپیمایی سکوت! و اونطرف اینطور بیشرمانه و وقیح اعدام میکنند!  

che khoobgofti bazi welogha behet halate tahavvo mideh va na tanha mibandi sharmet mishe khanandashun budi, che khub shod khodi anz bikhodi shenakhtim...

پاسخ:
ایکاش اینطور نبود…. امیدوارم حال خوب به همه مون برگرده

راست میگی یکسری هاشون نمی خوان ببینن و یکسری های دیگه مسخ شدن  متاسفانه اوضاع اقتصادی داره به سمتی میره که کم کم چشماهشون باز میشه

پاسخ:
امیدی داری چشم‌هاشون باز بشه؟ من فکر میکنم هرکسی قرار بود بفهمه، تا حالا فهمیده بود

 فهمیدن که خیلی هاشون فهمیدن اما دلشون نمیخواد امنیت خودشونو از دست بدن . اما نمی دونن که اگه این جریانات به وجود نمیومد مملکت ورشکسته شده بود و به زودی اوضاع افتضاح میشد اینها بعد از رفتن ج ا و زمانی که همه گه مالی ها رو بشه بازهم خودشون به نفهمی میزنن که تقصیر شما بود و گرنه که ما داشتیم زندگیمونو می کردیم.

پاسخ:
دقیقا، الان هم نمیگویند چرا میکشند؟ میگند چرا مردم میروند تو خیابون و چرا اعتراض دارند که ما زندگیمون بهم خورده! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی