سال جدید آمده است و هنوز همان کم و کسری های سال قبلی به جای خود هستند.
هنوز موبایلم به وایفای وصل نمیشود، هنوز نوتیفیکیشن های پیامها نمیاید و مشکلی جدید هم به مشکل های قبلی اضافه شده است فیستایم گوشی موبایلم هم دیگه کار نمیکند.
چایی هم زیادی تلخ است… اصلا یک تلخی عجیبی دارد که انگار یک علف تلخ، فوقالعاده تلخ، قاطی برگهای چایی شده است و هر وقت با اشتیاق سراغ قوری کتری میروم تا یک لیوان چایی بریزم، به جای طعم گس چایی، یک تلخی گزنده نصیبم میشود.
آدمهای اطرافم هم درست کارنمیکنند و من هم خسته تر از آن هستم که بتوانم اینهمه پیچیدگی در روابط را بفهمم و تحلیل کنم.
چند روزی با گوشی موبایلم سروکله زدم، تنظیمات دستگاه مودم و گوشی را تغییر دادم. مشکل موقتی رفع میشود و باز همان آش است و همان کاسه. رهایش کردم. البته به همین راحتی رها نکردهام هنوز هم ته دلم دلخور هستم که چرا نتوانستم درستش کنم؟ دیروز دوستی بهم گفت باید موبایلت را ببری خدمات موبایل نشان بدهی ولی من نمیتوانم اعتماد کنم. اگر قول بدهد که دیگر ایراد جدیدی رو نکند، دارم با این ایراداتش کنار میآیم. اما این هم ناطور است و دیروز دیدم فیستایمش هم کار نمیکند. پریروز هم خوب شارژ نمیگرفت، کابل شارژر را عوض کردم ظاهرا درست شد. اما دیگر بهش اعتماد ندارم، میدانم که باز هم یک ایرادی دیگر از یک جایی دیگرش سرخواهد زد و مرا سرخورده خواهد کرد.
چندین بار قوری و کتری را شستم، چایی خشک را عوض کردم ولی باز هم همان تلخی مزخرف را دارد. من مطمین هستم این تلخی با طعم گس چایی متفاوت است. من چاییخور قهاری هستم، من که هر زمان خسته از زندگی وکار خستگی را با خوردن چندین لیوان چایی از تن و روانم درکردهام، منی که بغض در گلو را با لیوانهای بزرگ چایی فرو داده ام، من طعم گس چایی را میشناسم. این گس نیست، تلخ است، یک تلخی گزنده.
مگر قرار نبود از بودن آدمها در کنارمان انرژی بگیریم؟ مگر قرار نبود یار شاطر باشیم نه بار خاطر؟ چطور شد که آدمها اینقدر سخت و پیچیده شدند؟ چطور شد که از فهم رابطه ی زن و شوهری، مادر و فرزندی و فرزند و والدی و حتی دوستی ناتوان شدم؟ چرا هیچ رابطه ای درست کار نمیکند؟
سال نو شد، و من حواسم نبود موقع تحویل سال آرزو کنم، یعنی نه اینکه حواسم نباشد، حواسم بود که قدیم ها موقع تحویل سال لیستی از آرزوها از جلوی چشمانم میگذشت ولی الان چند سالی میشود که با بیآرزویی سال را نو میکنم. فقط خوشحالم که بچههایم صحیح و سلامت کنارم هستند…. هفتسین میچینم و سعی میکنم به بچههایم القا کنم که لحظه ی سال نو، لحظه ی خاصی هست…. من که میدانم علیرغم زنده شدن زمین و شکوفه زدن درختها و در آمدن گلهای نرگس و سنبل، قرار نیست هیچ معجزه ای در زندگیمن رخ دهد. پس چرا دل به نو شدن سال داده بودم و منتظر بودم با نو شدن سال همه چیز درست کار کند؟
+این مطلب را در کانال تلگرام هم گذاشتم، متن ها را هر دو جا میگذارم ولی عکسها را فقط در کانال تلگرام میگذارم. ببخشید اگر با مطالب تکراری مواجه میشوید.