ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!
من چهار دندان عقل نیمه نهفته داشتم که برای اینکه بقیه دندان ها را تحت فشار قرار نده، باید در می آوردمشون. پارسال دو تا دندان عقل بالایی را درآوردم و هفته ی گذشته یکی از اون پایینی ها. دیروز وقت دکتر داشتم برای آخرین دندان عقل! اون سه تا به حدی راحت در اومدند که اصلا باورم نمیشد اینقدر خوش شانس باشم. یعنی فکر کنید نوشتنش بیشتر طول کشید تا دکتر دندون را کشید! البته اونها هم تا چند روز بعدش درد داشت اما اون درد کجا و دردی که الان تحمل میکنم کجا!؟
اما امان از این آخرین دندان عقل! یعنی هر چی من بگم چقدررررر وحشتناک بود و سخت بود باورتون نمیشه! دو ساعت تمام دستهای دکتر با فشار تو دهنم بود یعنی مطمین بودم داره استخون فک را در میآره:(
یه جایی دیگه دکتر یونیت را خوابوند و شروع کرد به باد زدن من :)))
تو اون موقعیت داشتم فکر میکردم وااای من با این حالم چطوری برگردم خونه؟ آخه با اطمینان از تجربه های قبلی با ماشین خودم و تنها رفته بودم.
کشیدن دندان تموم شد و نوبت رسیدن به زدن بخیه ها، دکتر گفت اصطلاحا به این دندان میگیم فک جوش !
اونجا بود که فهمیدم چرا من فکر میکردم دکتر داره استخوان فک را در میآره:(
تا دکتر برام نسخه بنویسه حال خودم را ارزیابی کردم و دیدم بلند شم مثل بچه ی آدم ماشین را روشنکنم و برگردم خونه :)) هر کار دیگه ای میخواستم بکنم باید با ده نفر هماهنگ میکردم اما حقیقتا چقدر دوست داشتم تنها نمیبودم.
دارم فکر میکنم سعی کنم وبلاگ را انگلیسی بنویسم، نظرتون چیه؟
عزیزم. ایشالله که زود جاش خوب بشه و دردش آروم بگیره.
آفرین که خودت اومدی خونه و قوی هستی:)
بنده هم یه مجموعه ای از این دندون ها دارم که اصلا دوست ندارم بهشون فکر کنم. یکی شون هم اگه خدا قبول کنه کلا افقی هست و داره برای خودش اون زیر رشد و نمو میکنه😐