#stopexecutions
يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۵۶ ق.ظ
I feel noose around my neck and I feel more suffocated with each execution.
طبقه بندی موضوعی
-
روزانه نویسی
(۱) -
تمرین نویسندگی
(۵) -
داستانک
(۲) -
یادداشت
(۱۱)
کلمات کلیدی
بایگانی
- دی ۱۴۰۳ (۱)
- آذر ۱۴۰۳ (۲۲)
- آبان ۱۴۰۳ (۸)
- مرداد ۱۴۰۳ (۱)
- خرداد ۱۴۰۳ (۵)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۴)
- اسفند ۱۴۰۲ (۳)
- بهمن ۱۴۰۲ (۱)
- دی ۱۴۰۲ (۵)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- آبان ۱۴۰۲ (۶)
- مهر ۱۴۰۲ (۱)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- مرداد ۱۴۰۲ (۱)
- تیر ۱۴۰۲ (۳)
- خرداد ۱۴۰۲ (۵)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۳)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱)
- اسفند ۱۴۰۱ (۴)
- بهمن ۱۴۰۱ (۸)
- دی ۱۴۰۱ (۵)
- آذر ۱۴۰۱ (۳)
- آبان ۱۴۰۱ (۳)
- مهر ۱۴۰۱ (۳)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۱)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱)
- فروردين ۱۴۰۱ (۲)
- اسفند ۱۴۰۰ (۱)
- بهمن ۱۴۰۰ (۲)
- دی ۱۴۰۰ (۱)
- آبان ۱۴۰۰ (۵)
- مهر ۱۴۰۰ (۱)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱)
- مرداد ۱۴۰۰ (۳)
- تیر ۱۴۰۰ (۳)
- خرداد ۱۴۰۰ (۴)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۳)
- فروردين ۱۴۰۰ (۳)
- اسفند ۱۳۹۹ (۳)
- بهمن ۱۳۹۹ (۸)
- دی ۱۳۹۹ (۱۱)
- آذر ۱۳۹۹ (۹)
- آبان ۱۳۹۹ (۳)
- مهر ۱۳۹۹ (۱)
- شهریور ۱۳۹۹ (۷)
- مرداد ۱۳۹۹ (۵)
- تیر ۱۳۹۹ (۱۲)
- خرداد ۱۳۹۹ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۶)
- فروردين ۱۳۹۹ (۹)
- اسفند ۱۳۹۸ (۸)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۱)
- دی ۱۳۹۸ (۱۶)
- آذر ۱۳۹۸ (۱)
آخرین مطالب
- ۰۳/۱۰/۰۱زندگی اینجاست - سی و یک از چهل
- ۰۳/۰۹/۲۹هنر رها کردن - سی از چهل
- ۰۳/۰۹/۲۹کمی مهربانتر باشم- بیست و نه از چهل
- ۰۳/۰۹/۲۲طبیعت در آغوشم گرفت-بیست و شش از چهل
- ۰۳/۰۹/۲۰مدافع حیوانات - بیست و پنج از چهل
- ۰۳/۰۹/۱۶خودت را دوست بدار- بیست و سه از چهل
- ۰۳/۰۹/۱۵رفیق-بیست و دو از چهل
پیوندهای روزانه
پیوندها
- کج نویس
- مرمرانه
- آوا
- دزیره
- ترانه-جدید
- مارال
- یه زن فکر کنم خوشبخت
- سیمیکولن
- آسمان
- وودی-زیر آسمان خدا2
- صحرا
- ذهن زیبا
- در گلوی من ابر کوچکی است...
- ماهی های دریای کابل
- گفت و چای
- هجرت نوشته ها - مهسا
- فضیلت های زندگی
- مربای کاج
- گذر عمر
- آگاهی جنسی کودکان
- ارغوان
- خیابان بیست و چهارم
- دکتر ربولی
- آشنایی با دیونیسوس
- یه مامان دیگه
- امن در بازوان
- فریدا
- مهبانو در نگاه روشن
- رویا
- قلزوم
- لاندا
- پرژین
- یک ایرانی در آمریکا
- ترنج
- هستی
- بدون ویرایش
- سمر
- دختر معمولی
- کامشین
- خانه سفید من
- غار تنهایی من
- ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
- نرم افزار مهاجرت به blog.ir
- وبلاگ رسمی شرکت بیان
- صندوق بیان
پاسخ:
sometimes i think there isn't any end for that:(
sometimes i think there isn't any end for that:(
۲۳ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۴
Nikki
Nikki
it was so awful :( when I first heard it, I couldn't believe my ears :( I kept repeating his words in my head. I believe they only do this to torture us, to say "see, we can do everything we want and you can't do anything about it" and they are right. they actually think that they are gods on earth, that they have people's lives in their hands, they can decide who will live and who will die. I can't forget how heartbroken his mom looked :(
پاسخ:
dear Nikki, i also think they have power while lost fair and justice
I don't know when these stories will end.
People always said: Innocent cannot be executed but we see they could be...