نیمه شب نویسی، بهتر از این نمیشه:))
پنج صبحه و بیدار شدم. با اینکه ذهنم درگیر برنامه ریزی هست اما برای فرار از برنامه ریختن هی میرم تو شبکه های اجتماعی:( خب تو این خوندن ها یه چیزایی به ذهن آدم خطور میکنه:)
میدونید من خیلی وقتها به این فکر میکنم که چرا وضعیت ما تکونی نمیخوره؟ چرا اوضاع کشورمون اینقدر بد هست؟ همه مون از ضعف مدیریتی و اقتصادی و سیاسی وحتی علیرغم ادعای حضرات ضعف نظامی! مینالیم، پس چرا هیچی هیچ جا درست نمیشه؟
میدونید چون تغییر سخته! چون تغییر باید در همه ی سطوح جامعه و بین همه ی مردم باشه. به این نتیجه رسیدم تا وقتیکه ما هنوز مرده هامون و مراسم تسلیت گویی اشان را به این جماعت میسپاریم، وضعیت ما همینطور باقی خواهد ماند:( ما مانده ها، ما بازماندگان تا این حد جسارت نداریم، مراسم وداع عزیزانمان را فارغ از اراجیف اینهایی برپا کنیم که هیچ کدوم به هیچی قبولشون نداریم! بنظرم وقتی میشه به تغییر امیدوار بود که در همه ی اموراتمون به اینها نههههه!!! بگیم. اتفاقا همین مسایل جزیی!
+اول سرحال بودم اما الان ذهنم بین خواب و بیداریه! نمیدونم منظورم را درست رسوندم؟
بدجور گرفتار سندرم استکهلم هستیم، البته مکانیسمی دفاعی ست برای دوام اوردن. همه آدم ها یک اندازه قوی نیستند زری جان، ولی ایکاش اینطور نبود و کاش کمی نیرو و توان نه گفتن به این زورگوها در تعداد بیشتری از مردم می بود.