رقابت تنگاتنگ من و دختری در استفاده ی از مهلت یک هفته ای طاقچه ی بی نهایت:))
هی میخوام بیام بنویسم ولی از ترس اینکه یهو مجبور بشم بلند بشم، نمیام تو صفحه ی مدیریت وبلاگ و فقط یه دور وبلاگ گردی میکنم و به دوستان سر میزنم. حالا گفتم شروع کنم به نوشتن هر وقت مجبور شدم بذارم کنار، ثبت موقت میکنم.
خب ما هنوز باغ هستیم و هوا هم شکر خدا خوبه و آفتابی، الان هم کنار استخر زیر آفتاب نشستم؛)
دختری عاشق گردونه ی طاقچه شده، دیروز زد پوچ بود، پیام داد دوباره فردا شانست را امتحان کن که بهش گفتم ساعت دوازده شب میتونی دوباره بزنی و ازم قول گرفت اگر بیدار بودم براش بزنم:) با یه استرسی شانسم یا شانسش را امتحان کردم خخخ گفتم حالا برا من هم پوچ میاد خخخخ اما زدم و یک هفته بینهایت رایگان اومد هوووووورررررراااااا صبح از طاقچه کتاب شدن از میشل اوباما را گرفتم؛) البته قبلا فایل پی دی اف انگلیسی اش را گرفته بودم اما خوب صادقانه دیدم من بخون اون نیستم و دلم میخواست این را بخونم:) قبلا از خوندن کتاب هیلاری کیلینتون راضی بودم! فکر میکنید ملانیا ترامپ هم کتاب بنویسه؟؟؟!!!!
- پسر بزرگه داره گریه میکنه و صداش از تو باغ به گوش میرسه:( بخیر گذشت ظاهرا من را لازم ندارند نخیر لازم شدم من برم!
خب میگفتم، از صبح یه هفتاد صفحه ای از کتاب شدن را خوندم، البته هزار و هفتصد صفحه هست و چون بینهایت من یک هفته ای هست، و صد البته که دختری هم مترصد این هست که گوشی من را بردارم و از طاقچه کتاب بخونه:) امیدوارم بتونم بخونمش:)
امیدوارم همه تون حالتون خوب باشه و در سلامت کامل باشید،
خوبه کتاب خوندن. من یک کتاب فلسفه به زبان ساده گرفتم چند خط بیشتر نخوندم فعلاً