باور کنید دیدن این کارتون های خارجی کلی اصول زندگی و همسرداری یادمون میده!
کماکان برای خوندن زبان با آقای شوهر دست به یقه هستم که به برنامه ریزی پایبند باشد.
اما فکر کردم بیخیال این فکرها بشم و بیام یه کم اینجا بنویسم:)
- پریروز صبای غارتنهایی من، یه پست گذاشته بود که خیلی از اون موقع فکر من را به خودش مشغول کرده و چون نظرم مفصل بود فرصت نشد برم اونجا کامنت بذارم الان فکر کردم اینجا بنویسم؛ موضوع این بود، اینکه مردی از سر کارش زودتر بیاد خونه که زنش بدلیل مشکلی که در محیط کارش پیش اومده، نیاز به حمایت روانی دارد و الان میخواهد شوهرش پیشش باشد. حقیقتش وقتی این را خوندم یهو با خودم فکر کردم اگر من تو موقعیتی باشم که نیاز به حمایت روانی داشته باشم آیا زنگ میزنم به شوهرم که بیا من الان به حضورت نیاز دارم؟ اصلا به مخیله ام هم خطور نکرد که امکان داره همچین کاری بکنم:( یعنی انگار اصلا فضای ما (اصلا کاری به بقیه ندارم، رابطه ی خانوادگی خودم را میگم شاید شما جوری دیگر باشید)، طوری تعریف شده و چیده شده که تاٌمین این نیاز عاطفی بر دوش همسر نیست:( من اصلا در تصور خودم در اون موقعیت فکر نمیکنم خب الان زنگ بزنم به شوهرم و ازش بخوام که بیاد پیشم. به قول دوستی میگفت و اگر محیط کاری همسر جوری باشد که همچین اجازه ای را به او بدهد که برای تامین نیاز عاطفی همسرش زودتر محل کار را ترک کند. نمیدونم وقتی میآم منصفانه تر به قضیه نگاه کنم میبینم خب شوهرم هم، احتمالا تو این موقعیتها به من در مورد نیاز عاطفی اش و نیاز به حمایت روانی اش نخواهد گفت:( پریروزها با دوستی حرف میزدم موضوعی در مورد زندگی خانوادگی دخترخاله اش ذهنش را درگیر کرده بود و خلاصه نیاز داشت با کسی حرف بزند و در آخر جمله ی خاصی گفت، گفت ببین الان من هم اگر حس همدلی با شوهرم داشتم این حرفها را با اون میزدم اما چرا نتونستم با اون بگم؟ و البته که خیلی مصادیق زیادی برای خودم و دوستانم پیش اومده که دغدغه ها و حرفهامون را به دوستانمون میگیم و به نوعی همفکری و همراهی و همدلیِ مورد نیازمون را از طرف دوستانمون تامین میکنیم نه با شوهرانمون. نمیخوام بگم تقصیر شوهرانمون هست که مثل اون نمونه ی خارجی نیستند:)) اما خب قبول کنیم که یه جای کار میلنگه! خیلی هم بد و اساسی میلنگه:( این موضوع یه بعد دیگه هم داره اینکه این ارتباط باید دوطرفه باشد و هر دوطرف باید برای این رابطه آموزش دیده باشند از همان دوران کودکی از طرف خانواده و جامعه و مدرسه و .... آموزش دیده باشند، بنظرم اصلا اینطور نیست که اگر یکی از طرفین آموخته باشد که از طرف مقابلش حمایت روانی بکند و اینکار را انجام دهد، طرف مقابل هم یاد میگیرد و متقابلا این حمایت را میکند. بنظر من اصلا اینطور نیست! به هیچ وجه اینطور نیست که بعد از ازدواج قابل یادگیری و قابل آموختن باشد، این آموزش باید قبل از ازدواج صورت گرفته باشد. شما فکر کن برای اینکه حمایت روانی بگیری، از قبل نیاز باشد بمرور به همسرت آموزش داده باشی! آیا اصلا این حمایت روانی اون حس امنیت را به آدم میدهد؟ فرقی نمیکندمنظورم از همسر هم میتونه مرد باشد و هم زن، فرقی نمیکند کدامیک از قبل آموزش دیده باشد و اصول حمایتگر بودن را بلد باشد، مهم اینست که این رابطه بدجور الاکنگی است.)
- دیروز داشتم با بچه ها کارتون پپا پیگ را میدیدم و بهشون غذا میدادم دختری هم که نزدیک ما نشسته بود. موضوع کارتون بی بی سیتر بود، دختری میگه یعنی چی؟ چکار میکنه؟ گفتم خوب مامان باباشون میخواهند بروند بیرون، میگویند یکی میآید چند ساعتی مراقب بچه ها هست. دختری میگه واااا چه خوب!!! تعجب کردم گفتم یعنی ما هم یکی را بگیم بیاد پیش شماها که مثلا من وبابا برویم بیرون؟ خانم فرمودند بیاد پیش پسرا، بعد ما سه تایی برویم بیرون!!! هعی هعی هعی .... من با دیدن این کارتون ها خیلی چیزهای آموزشی یاد میگیرم و میفهمم چطوری فرهنگ این خارجی ها شکل گرفته!
- یه چیز دیگه، جدیدا دختری با سرعت بالایی داره رشد میکنه یعنی قشنگ متوجه ی تغییراتش میشم. فکر کردم باید باهاش حرف بزنم در مورد اینکه امکان داره تو سن های پایین قبل از بیست سالگی از کسی خوشمون بیاد و حتی تو ذهنمون تصور کنیم که باهاش ازدواج کنیم، اما خب این حس ها را همه تجربه کرده اند و فقط یه فکر و خیال هست که میآد و ما باید خودمون و توانایی هامون را قوی کنیم که در موقع اش بتونیم بهترین انتخاب را انجام بدهیم. دختری پرسید تو هم از این فکرها داشتی؟ گفتم آره! گفت از کی خوشت اومده بود و دوست داشتی باهاش ازدواج کنی؟ اولش گفتم والله الان اصلا تو ذهنم نیست که یهو یاد کارتون بابالنگ داراز افتادم و جیمز پندلتون :)) یعنی همون بابالنگ دراز
عزیزم من مطمینم خیلی از کسانی که پست من رو خوندن این رفتارها رو لوس بازی می دونند.
ماها معتقدیم زن باید محکم باشه. سنگ زیرین آسیاب باشه. فشار تحمل کنه و دم نزنه و زنی که خواسته هاش رو میگه و شوهرش هم بهش میرسه لوس هست و زن کاملی نیست. درد اینجاست:|