یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

اولین گزارش 1402 ...

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ

سلام، امیدوارم حال همه خوب باشه.

خیلی وقته ننوشتم و اصلا هیچ جوره دست و دلم به نوشتن نمیاد. حتی وبلاگ خونی ام هم کمتر شده، کامنت گذاشتنم هم همینطور. چند وقته هی میگم بیام بنویسم، بعد میبینم حالم خوب نیست و دستم به نوشتن نمیره، با خودم میگم بذار بهتر بشی بعدا مینویسی، حالا بعد اینهمه مدت بیایی یه پست بی سر و ته بذاری! اما خب الان دیدم دیگه انگار قرار نیست حال من خوب بشه، گفتم بیا بنویس:) 

این روزها کلی کار و برنامه دارم ولی بطرز بدجوری همه شون وابسته به یه چیز دیگه ای هستند که اون ها هم درست پیش نمیره و عملا من در یک بلاتکلیفی بدجوری سرمیبرم که خیلی خودم درش دخیل نیستم و این موضوع بقدری انرژی ام را کم میکنه که عملا دارم بقیه زمانم را هم از دست میدهم و کارهای دیگه را هم انجام نمیدهم و میدانم کار اشتباهی هست بسیار. 

کورسرا برام یه ایمیل زد که دانشگاه استنفورد یه کورس رایگان کدنویسی پایتون گذاشته برای مبتندی ها و کسایی که کلا هیچی ازش نمیدونند، رفتم ثبت نام کردم و لعنت به من که کلا یه هفته اش را نصفه نگاه کردم:( 

قبل عید سامراسکول امریکا و سوییس را ثبت نام کردم، فکر کردم آنلاینه:) حواسم نبود حضوریه، بعد ایمیل اکسپتش اومد دیدم عه حضوریه:)) اول اکسپت امریکا اومد گفت چون از ایرانی بررسی مضاعف داری و شاید به 2023 نرسی اگر میخواهی مدارک فلان را بفرست، من هم فرستادم. بعد ایمیل سوییس اومد که پذیرفته شدی و برو سفارت کشورت برای شنگن، با یه دوستی که تو یه گروه حقوقی آشنا شدم تجربه قبلی برای این ویزاها داشت صحبت کردم و رفتم از سایت سفارت وقت گرفتم اون موقع ویزای توریستی اصلا باز نبود، ویزیتوری فقط باز بود و من برای بیست اپریل وقت گرفتم بعد امروز این دوستم پیام گذاشت ویزای توریستی باید بگیریم، اون هم یک روز زودتر از من برای ویزیتوری وقت گرفته بود. امروز رفتم تو سایت دیدم عه توریستی بازه! اولین وقت خالی میشه برای 24 خرداد! دوره 29 خرداد شروع میشه! هیچی دیگه این هم رفت تو باقالی ها:( بعد اون هفته هم آمریکا ایمیل زد که نمیشه برای هر دو سامراسکول اپلای کنی، یکیش را کنسل کن، که من هم جواب ایمیل دادم و گفتم با سوییس پیش میرم. خلاصه حالا از اینجا مونده، از اونجا رونده من هستم. حالا کلش هم همچین چیزی نبودا! اصلا اگر نمیاومد به هیچ جام نبود ولی الان که یه هفته براش برنامه ریختم وبهش فکر کردم یه جوری ضدحال شده، ولش کن، همینه دیگه از پیامدهای زندگی در ایرانه، این حداقلشه. دیگه قراره جریمه بدحجابی هم برامون بنویسند، کم داریم تاوان پس میدیم! باید نقدی هم به آقایون پرداخت ویژه داشته باشیم که غلط کردیم زن دنیا اومدیم تو این نقطه ی مشعشع از دنیا. 

از عید براتون بگم، روز اول عید راه افتادیم به سمت دهاتمون، که تو منطقه کویری هست. مامان بابام چند ساعت زودتر از ما راه افتادند، یعنی قرار بود همسفر باشیم اما من تا جمع و جور کردم سه ساعت از اونها عقب افتادیم :)) به قول بابام ما یه همسفر پایه داشتیم خخخ .روز نهم فروردین قرار شد بریم کویر زرین، پارسال و یه ده سال پیش کویر مصر رفته بودیم اما یه فامیل داریم اردکان زندگی میکنند که اومده بودن خونه مامانم اینها عید دیدنی که جیپ دارند و گفت کویرزرین بهتره و اینکه مثل مصر ماشین و .... نداره، یعنی اصلا اونجا فقط ما بودیم. که خیلی خوب بود اما هنوز به دلم مونده که حسابی بتونم برم یه روز اونجا تفریح کنم. شب تا ساعت ده تو کویر بودیم. یه چیز جالب بگم، ما یه جایی را گم شده بودیم و نمیتونستیم جاده فرعی را پیدا کنیم، جاده را رفتیم به سمت اردکان تا رسیدیم به ایستگاه راه آهن، با بابام پیاده شدیم که از یه نفر بپرسیم، یه آقا اومد برامون توضیح داد و همینطوری که داشت بهمون ادرس میداد گفت با این ماسین نمیتونیدها! گفتیم نه فامیلمون جیپ داره قراره از پشت سر بیاد. خلاصه یه جای واضح را گفت، گفت برید اینجا بعد فامیلتون بیاد دنبالتون، بابام رو کرد به من گفت آره بریم اینجا بساط ناهار را آماده کنیم تا سید بیاد! همینکه بابام گفت سید، آقاهه گفت عه فلانی را میگید :))) اون که دوست خودمه هاهاها :)) این فامیلمون سید هست، بابام هم اسمش را اینطوری گفت:) جالب بود برام که آقاهه اینطوری شناختش خخخ ، از اونطرف هم داداشم داشت میاومد دهات که بهش گفتیم از نایین نیا دهات، برو سمت اردکان بعد از اونجا بهت بگیم کجا بیایی، خلاصه تا رسیدیم یه جایی برای ناهار، سید و داداشم و اون آقای کارمند راه آهن هم رسیدند و ناهار را خوردیم و ساعت جهار رفتیم تپه ماهور ها:) ما رفتیم با جیپ دور بزنیم، داداشم با بابام با ماشین داداشم که شاسی بلنده رفته بودند و یه جای خیلی بدی دقیقا سر کله قندی یه تپه ماهور گیر کرده بود!!! فکر کنید اون آقای کارمند راه آهن و این فامیلمون با دو تا جیپ دو ساعت زحمت کشیدند تا درش آوردند!!! دیگه داداشم خیلی ناشی بازی در اورده بود! بهش گفتم خوبه آدم تجربه پذیر باشه و ریسک کنه، اما باید میپرسیدی از کدوم مسیر بروی، ظاهرا این تپه  اولین تپه بود و تو مسیر باد و ریگ هاش لغزنده تر از بقیه تپه ها و خود اونها هم با جیپ اونجا نمیرفتند! خلاصه دقیقا موقع اذان غروب بود که ماشین رها شد و رفتیم برای اون فامیلمون که روزه دار داشتند بساط افطاری مهیا کردیم :)) دیگه تا ساعت ده شب اونجا بودیم. یکساعت و خورده رانندگی داشتیم تا برگشتیم خونه، جمع خیلی خوبی بود خدا روشکر. اما دوست دارم یکبار دیگه برم حسابی یه دلی از تفریح در بیارم :)))  

یازدهم هم برگشتیم به سمت تهران، دوازدهم رفتیم باغ تا سیزدهم ظهر که برگشتیم خونه.

تولد دخترم هم که سیزدهم هست را جشن گرفتیم:) سیزده فروردین، تولد سیزده سالگی اش:)

با اینکه دو تا کتاب برداشته بودم هیچی تو تعطیلات نخوندم. 

راستی قبل از تعطیلات یه کتاب از دوستم امانت گرفتم، خیلی عالی بود. الان هر چی فکر میکنم اسمش یادم نمیاد و یه کم هم گشتم پیداش نکردم کجا گذاشتم، احتمالا بعدا یه پست بهش اختصاص بدهم و ازش مینویسم. اسم نویسنده اش سارا سالار بود بنظرم.

فعلا، در پناه خدا! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۰
زری ..

نظرات  (۹)

سلام .

آدم یه مدت نمی نویسه دیگه نمی تونه بنویسه .

خدا رو شکر تعطیلات خوبی داشتی .

 

پاسخ:
سلام رویا جانم، واقعا و هی همه ی اونها را تو مغزش مینویسه :))) 
مرسی دوستم

امیدوارم به زودی حالت بهتر باشه و روزهای بهتری رو با حال بهتر تجربه کنی.

 

کویری که رفته بودید واقعا بی نظیر بود. 

 

دختری ۱۳ سالش شد. ماشالله بهش. حسابی خانمی شده برای خودش :* 

پاسخ:
مرسی صبا جان، بهترم الان خدا رو شکر!

واقعا عالی بود، دوست دارم باز برم البته :) 

فدات، تو همیشه به من و خانواده ام لطف داری. 

سلام زری عزیز، دوست نا دیده و بسیار با محبتم. سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشی. 

وای چه عالی چه پذیرش های خوبی گرفتی.کاش میتونستی بری با همون وقت ویزیتوری حداقل مدارکتو میدادی، نمیدونم البته میگم ساید میشد. 

اگر امکان داره لینک اون دوره کورسرا رو برام کامنت میذاری؟ ممنون میشم.

چه تعطیلات خوبی خدا رو شکر در سفر و کنار خانواده بهتون خوش گذشته. کویر خیلی خوبه. اونم اینجوری جاهای بکر بری!

ممنون عزیزم اززکامنتهای که گذاشتی برام و من از تنبلی جواب ندادم. شرمندم واقعا. مراقب خودت باش. 

پاسخ:
سلام ارغوان جانم، عزیزم بر تو هم مبارک باشه. 

دارم بررسی میکنم، فعلا صد در صد نا امید نشدم، یه ذره دیگه دست و پا بزنم تا ببینم قسمت چی میشه :) 

عزیزم حتما برات لینک را میذارم، میتونی ادرس ایمیل بدهی برات ایمیلش را فوروارد کنم؟
 ممنونم عزیزم تو هم همیشه شاد باشی و سرحال. 
این چه حرفیه، دشمنت شرمنده. فدات

سلام. خدا را شکر که فرصت سفر فراهم شده بوده .. همیشه به سفر و خوشی باشید..

حیف شد! ایشالا فرصتهای بعدی.. کلا سفر خارج رفتن برای ما ایرانی ها معضل است! نه ویزا راحت میتونیم بگیریم، نه ارزش پولمون با سفر رفتن تناسبی داره... 

امیدوارم کارهایی که بلاتکلیف مونده رو به راه بشه..

پاسخ:
سلام آوا جانم، خوبی شما؟ مرسی عزیزم انشاالله تو هم تعطیلات خوبی داشتی. 
واقعا همینطوره، از همه طرف پاها را گذاشتند رو خرخره مون :( 
مرسی عزیزم، برای تو هم بهترین ها را امیدوارم. 

همیشه به سفر 

خوشحالم که بهت خوش گذشته

این آمریکاییها هم شورشو دراوردن برا ماها سخت میگیرن بعد انوقت بعضی ها مثل هلو میرن 

پاسخ:
مرسی منجوق جونم، 

بخدا!!! واقعا ! انگار زورشون به اینها و بچه هاشون نمیرسه میایند یه لگد به ما میزنند و میروند! احمق ها! میخواهی یه کاری بکن درست بکن! والله

سلام زری جان اسم کتاب سارا سالار " احتمالا گم شده‌ام نبود"؟ راستی می دونستی سارا سالار همسر سروش صحته؟

پاسخ:
سلام شادی جان، آره آفرین همین بود! نه نمیدونستم! کتابهای دیگه ای هم داره؟

فکر کنم داره ولی معروفترینش همینه

پاسخ:
اره من هم چیزی ازش نشنیده بودم

سلام زری جان امیدوارم کارای پذیرشتون به خوبی انجام بشه می فهمم وقتی تازه داری می ری یا رفتی می فهمی اینجا زندگی کردن چه پیامدهایی داشته داره...وقتی دوستام از نداشتن ی حستب بانکی گله می کردن از ویزا گرفتن زمان های طولانی سفارت....

زری حان می شه خواهش کنم لینک اون دوره برای منم ایمیل کنی

پاسخ:
سلام عزیزم، این لینک سامر اسکول های وایپو هست. همونجا بگردی گزینه دیستنس لرنینگ هم دارم که یکسری کورس داره بینشون هم رایگانه هم پولی

عزیزم الان فهمیدم منظورت دوره کورسرا هست:)) 

جااانم تولدش مبارک باشه امیدوارم همیشه تن درست و شاد ببینیش عزیزم . 

پری روزا برای بار دوم رفته بودم دادگاه ببینم اون اجراییه که اوایل اسفند تو سیستم الکترونیک ثبت کردم رو بالاخره میخوان یه اعلام وجود بکنه دادگاه یا نه بازم گفت خانم برو خونتون حالا حالا ها تو نوبت باش ببینیم چی میشه . 

همینطوری با خودم فحش میدادم میامدم بیرون و یاد تو بودم که چقدر باید تو این سیستم حرص بخوری و ... 

عاقااا چرا سیستم قضایی انقدر اعصاب خوردکنه؟؟؟

پاسخ:
سلام مهربانو جان، ممنونم عزیزم سلامت باشی 
مهربانو البته سیستم شورای حل اختلاف با دادگاه تا حدودی متفاوته، اما وقتی بهت میگه برو حالا نوبت نمیشه، یه کم سماجت کن و بگو چرا از الان تعیین نوبت نمیکنید و یا حتی شد برو رییسش را ببین. تو اجرای احکام دادورزها خیلی زیرآبی میروند! برای پرونده خود من البته دادگاه بود قشششنگ دادورز تخلف کرده بود! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی