یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

هیچ بیشه ای بی‌خاطره نیست ...

شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۳۹ ق.ظ

این اگر خوشبختی نیست پس چی است؟ اینکه صبح زود بلند شوم، از پنجره ی جنوبی و غربی اتاق نور افتاده باشد تو اتاق، گوشی را برمیدارم، ساعت پنج و نیم صبح است. نیم ساعتی با همان حالت درازکش روی تخت، تو گوشی بچرخم و نهایتا بلند شوم و بروم آشپزخانه، هنوز بعد از بیشتر از دو ماه که به این خونه آمده ایم صبح ها برای بیدار شدن و رفتن به سالن پذیرایی و آشپزخانه ذوق دارم که نور خورشید را که بر پهنای پارک و شهر و کوه‌های شمالی تهران افتاده است را ببینم. صدای جیغ صبحگاهی طوطی هم میآید. کتری را آب کنم بگذارم روی گاز که برای گرفتن شعله اش و بدقلقی فندکش راه ابداعی خودم را دارم، همزمان که فندک میزند باید پیچ شعله گاز را راست و چپ بچرخانم، تا زودتر ترموکوپلش کار کند و شعله روشن بماند، اوایل سر هر روشن کردن گاز، اول کلی تو دلم غر میزدم و نهایتا به نثار یکی دو جمله ی ناسزایی به اجاق گاز ختم میشد.

 یک روزهایی مثل امروز که جمعه است و من هم زود بیدار شده ام، انگار دیدن شهر و پارک و کوه از پشت پنجره برایم کافی نیست، روشنایی و گرمای خورشید و خنکای باقی مانده از شب تشویقم می کند بروم بیرون برای قدم زدن. کیف و گوشی را برمیدارم و ایرپاد در گوش، پایم را از خونه میگذارم بیرون که بوی خوش درختها بعد از یک هفته باران غیرمنتظره ی تهران به مشامم میخورد. خنکی بی‌سابقه‌ی اردیبهشت ماهِ  تهران در این موقع از سال، روحم را نوازش میکند. خوب شد آمدم بیرون.

راسته ی پیاده‌رو را میگیرم و در خیابان اصلی میروم به سمت پارک که شاملو در گوشم دکلمه میکند "برآنم که زندگی کنم، پیش از آنکه واپسین نفس را برآرم، پیش از آنکه پرده فروافتد، پیش از پژمردن آخرین گل برآنم که زندگی کنم" ، پارکی که یک راسته ی خیابان را به خودش اختصاص داده، توت های رسیده روی پیاده رو و چمن ها ریخته اند، بوی شیرینی توت به مشامم میخورد و یاد  توت خوریهای بچگی‌ را در من زنده میکند. چادرشبهای بزرگ توری مانندی که مامانم از پرده های تور قدیمی دوخته بود، هر کدام مسؤول گرفتن یک طرف پرده بودیم. دستها را باز میکردیم و سعی میکردیم طوری پارچه را بکشیم و نگه داریم که توت بیشتری روی پارچه و کمتری روی زمین بیفتد! هر یک دانه توتی که از پشت سرمان روی زمین میافتاد خودمان و پارچه را میکشیدیم به عقب که مانع از افتادن توت ها روی زمین شویم! اما خب طرف مقابل هم همینقدر مسؤولانه پارچه را محکم گرفته بود! با دو تکان محکم کسی که بالای درخت بود باران توت بود که برسرمان فرود میآمد! بر چشم برهمزدنی وسط پارچه یک کپه توت جمع میشد. توتها به یک لگن بزرگ منتقل میشد و دوباره با راهنمایی کسی که بالای درخت بود یک گوشه ی دیگر زیر درخت، چادرشب به دست می‌ایستادیم به انتظار باران توت و وای به حال روزی که درست جاگیری نشده بودیم و کلی توت میریخت روی زمینJ

شاملو هنوز در گوشم میخواند "برآنم که باشم، در این جهان ظلمانی، در این روزگار سرشار از فجایع، در این دنیای پر از کینه، نزد کسانی که نیازمند منند، کسانی که نیازمند ایشانم" میرسم به پارک، فواره ای که روشن است و مردمی که پیاده‌روی میکنند، ورزش میکنند و چند نفری با فلاکس چایی و بساط صبحانه.

قدم میزنم و فکر میکنم که اینها همه اگر خوشبختی نیست، پس چی هست؟ اینکه در محله ای قدم میزنم که اولین بار هفت ساله بودم که پا به این محل گذاشتم، هنوز خوشحالی و ذوق مامانم را از خانه بزرگ داشتن یادم است، واقعا هم خانه‌امان بزرگ بود و کوچه ها و خیابان های این محل که همگی بزرگ و پهن و خوش‌قواره بودند.

الان که پشت میز تحریرم نشسته ام و از پنجره ی اتاقم به خیابانی نگاه میکنم که طی این سالها هزاران بار از آن رد شده‌ام، دختری را به یاد میآورم که دوچرخه سواری میکرد، دختری که عادت داشت صبح‌ها مسیر خانه به مدرسه کتاب درسی اش را بخواند، ظهرها با گرسنگی سلانه سلانه مسیر مدرسه به خانه را برگردد، آن موقع هم نمیدونستم که چقدر خوشبختم!

 پشت میز تحریر، از پشت پنجره به خیابان نگاه میکنم و نمیدانم آن دختر بچه ی هفت-هشت ساله چقدر تغییر کرده است؟ هنوز هم نمیداند چقدر خوشبخت است؟ هنوز هم نگرانی هایی دارد، هنوز هم غصه هایی در گوشه ی دلش دارد ولی مطمئن هستم با درخشش خورشید احساس خوشبختی میکند، باور دارد که علیرغم همه ی مشکلات و سختی ها خوشبخت است.

* عنوان از شعر شاملو  

* عکس پنجره ی مذکور در کانال تلگرام گذاشته شد :)

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۲۲
زری ..

نظرات  (۱۱)

فوق العاده بود عزیزم😍

 

خیلی حرفه ای نوشته شده بود🌷🌷 احسنت👌🤩

پاسخ:
مرررررررسی مرررررررسی واقعا ممنونم برای تشویق و فیدبک :*) 

اینها همه خوشبختی هست ، حتما هست 

پاسخ:
همینطوره مارال جان، فقط باید حواسمون بهشون باشه.

توت خوری تان تصویر همین دیروز را در برابرم زنده کرد که با نوه مشغول بودیم خانواده ای آمدند توتدتکانی.زیبا نوشته ای.

پاسخ:
بنظر من تماشای مراسم توت تکانی دیگران هم کیف داره :)) یطوری خاص همراه با شادی هست:) ممنونم 

بر آنم که زندگی کنم ...

 

خیلی قشنگ مینویسیا

 

حس خوشبختیت همیشه پایدار

پاسخ:
مرسی مینو جان، 
باید تمرین کنم خوشبختی را از موفقیت و دستاوردها جدا کنم، دارم میفهمم از کجاها ضربه میخورم اما خب فهمیدنش به این معنی نیست که بتونم تو زندگیم پیاده هم کنم. برای تو هم عزیزم آرزو میکنم همیشه با حس خوشبختی و انرژی روزها را بگذرونی. 

فکر می کنم تو همین پستت مشهود بود که خوشبختی رو از موفقیت ها و دستاوردهات جدا کنی ... آفرین 

حضور در لحظه و دیدن عادی ترین نعمت های زندگی 

پاسخ:
 دقیقا دقیقا! دارم سعی میکنم حساب خوشبختی و دستاوردها را از هم جدا کنم، هر چند هنوز خیلی وقتها در بندِ این دسته بندی هستم.

خیلی قشنگ نوشتی زری جان، آره خوشبختی واقعا همینه و چه خوبه که آدم حالش اینقدر خوب باشه که بتونه این خوشبختی رو ببینه و حس کنه. زندگی همینه ساده و زیبا.

اگر دوست داشتی آدرس تلگرامت رو بهم بده.

پاسخ:
دقیقا شادی جان نکته اش همینه که آدم باید حالش خوب باشه که بتونه این خوشبختی را ببینه! 
چشم عزیزم آدرس تلگرام را برات تو وبلاگت میفرستم.

راستی فونتت خیلی عالی شده با همین فرمون ادامه بده عزیزم.

پاسخ:
چشمممممم!

آره درست میگی، خوشبختی می‌تونه شامل همین‌ها باشه: آرامش، نور خورشیدی که می‌تابه تو خونه، خونه‌ای که دوستش داری، هوای مطبوع، بارون، پیاده‌روی، آرامشِ ذهنی، آرامشِ جسمی، آرامشِ روحی..

راستی می‌تونم کانال تلگرامت رو داشته باشم؟

پاسخ:
بله واقعا خوشبختی همین هاست فقط ایکاش بتونیم لمس کنیم و باهاشون زندگی کنیم. 

چطوری کانال تلگرام را بهتون بدهم؟

چقدر قشنگ بود این پست ❤️

پاسخ:
مرسی نازنین جان ❤️

خوشبختیت مستدام زری جان. چه پست زیبایی.

پاسخ:
ممنونم ترانه جان

شاید خوشبختی دیدن همین زیبایی ها باشه. پست زیبایی بود

پاسخ:
مرسی آوا جان، حالا اگر خوشبختی فقط این چیزها نباشه، اما دیدن این چیزها باعث میشه حال و روحیه مون بهتر باشه و قطعا کمک کننده است. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی