یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

وبلاگ نویسی بر اساس روزانه هام و فکرهام و زندگی ام

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

عنوان ندارد، صرفا روزمره نویسی هست - شش از چهل

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۴۰ ب.ظ

چند روز گذشته روزهای پرفشاری داشتم، هم حجم کارهایم زیاد بود و هم استرس‌زا بودند. دیشب تمام شد و راحت شدم. البته فعلا راحت شدم.

از صبح فقط دور خودم چرخیده ام و هیییچ کار مفیدی نکرده ام. بطرز عجیبی خسته هستم. انگار این چند روز فشار کار و استرس رمقم را کشیده است، خیلی احساس ناتوانی دارم. یک ساعت پیش با دوستم چت میکردم که گفت شاید کم‌خونی داری؟ دیدم بیربط نمیگوید چون در دوران پریودی ضعف و سرگیجه هایم شدیدتر میشود. صحبتم با دوستم تمام شد، رفتم سفارش آنلاین یکسری قرص آهن و مولتی ویتامین و ... . فردا برسه دستم، مصرفش را شروع کنم ببینم چقدر اثر دارد.  

دودی، گفته بودم اسم گربه ی جدیدمان است، یادم هست قراره یکبار جریان آمدنش به خانه امان را بگویم، خیلی کوچیک است. شاید سه چهار هفته ای داشته باشد. یا دارد غذا میخورد، یا خواب است! غذایش را که میخورد اگر من روی تخت نشسته باشم میآد بغل من، خودش را میچسباند به من و میخوابد. اگر هم پشت میزم باشم میآید پایین میز و روی تشکچه ای که برایش گذاشته ام میخوابد. طفلک دنبال مادرش میگردد. شبها هم روی تخت پیش من میخوابد. 

وقتی بیدار است یک دوری در خانه میزند، کمی بازی میکند و بعد شروع میکند با صدای بلند میو میو کردن که یعنی گرسنه است. میآید جلوی پایت میایستد، سرش را میگیرد رو به بالا و زل میزند به چشمهایت و بلند بلند میو میو میکند. امروز شوهرم همینطور که ظرف غذایش را پر میکرد، بهش گفت چه خبره دودی؟ صبر کن! همین کارها را کردی که مامانت ولِت کرد:)) من هم باهاش موافقم:) 

میگفتم، امروز هیچ کاری نکرده ام و فقط بدن خسته ام را به زور در خانه کشانده ام. البته اینکه میگم هیچ کاری نکرده ام، خیلی هم هیچِ هیچ نیست :)) یک تلفن نیم ساعته با یک موکل جدید که یکی از موکل های سابق معرفی کرده بود، حرف زدم. مدارک ارسالی یک موکل را در واتساپ چک کردم و چند تایی کم و کسری داشت که پیام گذاشتم و گفتم اینها را هم ارسال کن تا کار را شروع کنیم. صبح برای پسرم که هوس پنکیک کرده بود، پنکیک کاکایویی درست کردم، ناهار هویج پلو گذاشتم. چند تایی قابلمه و ماهیتابه شستم و همین. آهان  خرید اینترنتی داروهای تقویتی هم بود، برای من همیشه خرید کردن کار سختی هست، فرقی نمیکند خریدِ چی؟ کلا زیاد با خرید کردن حال نمیکنم. 

بروم، برای شام قرار است باقیمانده ی ناهار ظهر را بخوریم و برای بچه ها که گفتند نمیخواهند گفتم همبرگر تو فریزر داریم، میگذارم سرخ شود. اووووه نه! فردا دخترم باید ناهار ببرد :(( 

 

 

 

:) 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۸/۲۸
زری ..

نظرات  (۲)

چرا دودی؟ رنگش دودیه؟ با این اسم شکل یه گربه پشمالوی خاکستری با چشمای زرد طلایی اوومد جلو چشمام :)

 

هویج پلو گوشت چرخ کرده داخلش داره؟

 

یه سوال دیگم دارم! یعنی شما مقنعه سرت میکنی میری دادگاه و توی جلسات وکالت میکنی؟ دفتر وکالت هم داری؟ البته اگه دوست نداری جواب نده ببخشید اگه فوضولیه آخه از وقتی که پست بیوگرافی رو خوندم خیلی برام عجیب بود :)

پاسخ:
همینکه آوردمش خونه پسر کوچیکه گفت این اسمش دودی هست. خودم هم تصمیم داشتم اگر دختر باشه اسمش را بذارم سوده :)) دیگه دودی رویش موند. بله موبلند هست با سرپنجه های سفید و جلوی سینه اش هم سفید هست. تو کانال تلگرام عکسش را گذاشته ام .... طفلکی خیلی خوشگله ... 

من ترجیح میدهم هویج پلو را با گوشت مرغ درست کنم، بله بعضی ها با چرخکرده درست میکنند. 

نه عزیزم خیلی سال هست که مقنعه سرم نکرده ام. از بابت لباس ما اجباری نداریم، هرچند که همکارها مانتوهای رسمی اداری میپوشند و معمولا روسری سر میکنند. اما من شالم را میکشم روی سرم و میروم داخل. اوایل که وکیل شده بودم خیلی بیشتر فکر میکردم که وااای حتما باید مانتو رسمی داشته باشم و روسری سر کنم ولی الان چندین سال است که به قضیه راحتتر نگاه میکنم. البته باز هم مانتو نسبتا رسمی میپوشم ولی راحتتر :)  البته از نظر کانون وکلا رفتار من پسندیده نیست و باید شأن وکالت را حفظ کنم :/ 

خب راستی چرا هیچوقت از داستانای پرونده هات برامون نمیگی؟ باید داستانای جالبی بشه

نمیدونم چرا یاد بتر کال سال افتادم ^_^

پاسخ:
نمیدونم شاید شروع کن به نوشتن ازشون:) 
:)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی