سلام سلام صد تا سلام :)
یه خبر خوب دارم، یادتونه گفتم منتظرم نمره ی یه کورسی که پاس کرده بودم بیاد، بعدش سرتیفیکیتش بیاد تا بتونم بفرستم برای یه سامر اسکول که اپلای کرده بودم براش :) هوووووورررررااااا همه ی اینها انجام شد و دیروز ایمیل پذیرش این سامر اسکول اومد از چهار پنج روز دیگه دوره اش شروع میشه. تقریبا کمتر از دو هفته است این دوره و از اونجایی که کرونا هست آنلاینه، تا قبل از کرونا همه ی این دوره ها و کنفرانس ها حضوری برگزار میشد که خب بخاطر بحث ویزا و هزینه ی رفت و برگشت واقعا برای ماها سخت میشد اما الان آنلاین هست که برای من و امثال من خیلی بهتره:) میدونید شاید الان حرفم خیلی بی انصافی باشه و یا از سر شکم سیری، نمیدونم اگر خدایی نکرده من هم مثل خیلی های دیگه که عزیزی را بخاطر این بیماری از دست دادند برای من هم این غم پیش میاومد آیا الان این نظر را داشتم یا نه؟ نمیدونم واقعا. اما الان میخوام با همین وضعیت موجودم بگم واقعا خیلی خوبه که ماها بتونیم از هر اتفاق منفی ای قسمت های خوبش را استفاده کنیم و به قولی تهدیدها را تبدیل کنیم به فرصت ها. در مورد آنلاین شدن کلاسها، دو هفته پیش با معلم زبان دختری حرف میزدم به ایشون هم گفتم که من از اون دسته آدمهایی هستم که اصلا از تجربه ی آنلاین شدن کلاسها بدم نیومد، میدونید اولش هیچ ذهنیتی نداشتیم، هیچکدوممون نمیدونستیم چوری میخواد پیش بره، اما وقتی دل دادیم به شرایط و سعی کردیم اوضاع را دریابیم خیلی فرصتها برامون پیش اومد نمونه اش همین کلاس زبان دختری و کلاس نقد فیلم و کتاب. تو این دو کلاسش که هر دو بسیار با کیفیت هستند بدلیل آنلاین بودن کلاسها تونسته شرکت کنه، معلمش هم در جوابم گفت دختر شما از معدود بچه هایی هست که تو تایم کلاس ششدانگ حواسش به کلاسه و تمرکز داره :))) که خیلی از این تعریفش خوشم اومد و فکر میکنم واقعا نتیجه ی کارهایی هست که خودم باهاش کردم و اون اوایل باهاش کلنجار میرفتم و حتی همین الان همینطوره اینکه خودم را میبینه که چطور پیگیر هستم. قبول دارم شاید کیفیت آموزش پایینتر اومده باشه، اما در مقام مقایسه ترجیح میدم امکان استفاده و شرکت در تجربه های وسیعتری فراهم بشه براش و اینکه بمرور یاد بگیره چطور کیفیت آموزش را هم ببره بالا.
یه قضیه دیگه هم از دختری بگم براتون، یک دوره کلاس آشنایی با یکسری نرم افزار را رفته بود، بهش پیشنهاد دادم تو کلاس نقد فیلم موضوع را مطرح کنه وپیشنهاد آموزش یکی از نرم افزارها را به بچه ها بده که دختری گفت canva را پیشنهاد میدم، به بچه ها گفت حاضره این برنامه را بصورت رایگان بهشون یاد بده! دو تا از بچه ها و خود معلم کلاس اعلام آمادگی کردند. دختری نمیدونم تو محیط اسکایپ یا گوگل میت طی دو یا سه جلسه این برنامه را یادشون داد و همزمان معلمش به دختری و اون دونفر دیگه برای پیج اینستاگرامش بهشون پیشنهاد کار داد:)) چند تایی هم کار برای معلمشون زد و ایشون هم پولش را ریخت به کارتش :)) خب واقعا کِی فکر میکردیم یه بچه ی یازده ساله بتونه تو فضای آنلاین درس بگیره و درس بده و کار انجام بده؟ نمیدونم شاید تو کل دنیا خیلی این چیزها روتین باشه اما برای ما همه ی این اتفاقها بعد از اینکه کلاسها بدلیل کرونا آنلاین شدند، پیش اومد. میخوام بگم اگر اجبار کرونا نبود واقعا شاید هیچکدوم ما دنبال این کارها نمیرفتیم و همون کلاسهای سنتی و رفت و آمد و ... برقرار میبود که خب حتما این دو کلاس خوبی را که الان میره ما نمیتونستیم براش فراهم کنیم. از اونطرف برای خودم هم شرکت در اون کنفرانس بین المللی و سامر اسکول اگر آنلاین نبود حتما از دست میدادم. میخوام بگم الان یه موج کلاسهای آنلاین تو کل دنیاراه افتاده، بد نیست از شرایط پیش اومده استفاده کنیم حالا شاید قبلا هم بوده و ما عادت نداشتیم اینطور بهره ببریم :) دیگه این را دوستان خارج نشین باید بگویند
و اما یک تجربه ی دیگه باز هم از دخترم، یادتونه گفتم رفته سفر، دختری نزدیک بیست روز رفت مسافرت یه شهر دیگه خونه ی برادرم، یعنی قضیه این بود که برادر من برای کار مجبور شده اند برای چند سالی بروند اون شهر البته تازه چندین ماهه که رفته اند، دختر برادرم که از دختری دو سالی کوچکتره خیلی دلتنگی میکرد و از اونطرف حقیقتا من هم بدم نمیاومد دخترم تو این سن تجربه ی یه همچین دور بودنی از خانواده را داشته باشه، خود من این تجربه را زیاد داشتم که هر سال میرفتیم دهات پیش پدربزرگ مادربزرگ، اما دختری همچین موقعیتی را نداشت دیگه. این بود که وقتی برادرم گفت هفته ی دیگه میام تهران و برای بلیط برگشت دو تا بلیط بگیرم ما هم موافقت کردیم البته من دوست داشتم برا دخترم بلیط تنهایی بگیرم که برادرم اونجا بره فرودگاه دنبالش، اما آقای شوهر موافق نبودند و البته الان نمیدونم آیا بچه ی زیر دوازده سال اجازه ی پرواز به تنهایی را داره یا نه؟ خلاصه این شد که با دایی اش رفت. در مورد اونجا هم من به هیچ وجه هر روز هرروز بهش زنگ نمیدادم، فکر میکنم تصویری کلا دو یا سه بار تماس گرفتیم. نمیخواستم فکر کنه وسط خونه ی خودمون نشسته در مورد دلتنگی هم هیچ وقت هیچی بهش نگفتم. بهش گفتم هر وقت خواستی برگردی بگو :)) اونجا هم از برادرم پرسیدم چطوره؟ میگفت دختر فهمیده ای هست که خب بچه دارها میدونند وقتی کسی همچین تعریفی از بچه ی آدم میکنه چه قندی تو دل آدم آب میشه :)) البته میتونم حدس بزنم یه تنبل بازی هایی هم حتما داشته. مثلا تو خونه ی خودمون خالی کردن ماشین ظرفشویی، دستمال کشیدن میزها، یه موقع هایی شستن دستشویی با دختری هست که مطمینم اونجا هیچ کدوم از این کارها را نکرده یعنی میدونم اگر بهش نگوییم خودش بصورت خودکار از این کارها نمیکنه! که خب هدف بعدی ام اینه که نگفته در کارها همکاری کنه یعنی من انتظار دارم این بچه به این حد از شعور برسه که وقتی جایی هست در کارها مشارکت داشته باشه. میخوام بگم بنظرم مسوولیت پذیری و استقلال با همدیگه میآیند.
در مورد اینکه جنسیتش دختر هست و یکی از خواننده هام ازم خواسته بود بگم چطور حساسیتم را کنترل و مدیریت میکنم، واقعا فکر میکنم از نظر حساسیتی که والدین در مورد بچه هاشون خواهند داشت تفاوتی بین دختر و پسر نکند، واقعا سخته بتونیم اطمینان کنیم و بچه مون را چند روز بفرستیم خونه ی دیگری. فکر میکنم اگر چند سال آینده این فرصت برای پسر ها پیش بیاد هم تمام جوانب را میسنجم. هنوز هم فکر میکنم بهترین گزینه خونه پدربزرگ مادربزرگ است. اما خب برای دختری هر دو والدین ما تهران هستند و این قضیه منتفی بود. کسانی که پدر مادر خودشون یا همسرشون در شهر دیگه ا ی هستند را به شدت توصیه میکنم از این فرصت استفاده کنند و بذارند بچه هاشون سالی یک یا دو ماه تنها اونجا باشتند. راستی اگر کلاسها آنلاین و دختری تو خونه به نوعی خودش کلاسها را مدیریت نمیکرد مطمینا این سفر و این تجربه براش پیش نمیاومد.
خب میدونید که یکی از خواننده های این وبلاگ دخترمه، این جمله هم خطاب به دختری : عزیزم اگر میخواهی فرصتهای بیشتری برات پیش بیاد باید خودت بقدری مهارت هات را زیاد کنی که قابلیتِ استفاده از فرصت ها را داشته باشی. من بعنوان مادرت یا بابات به زور برای تو فرصتی را فراهم نمیکنیم، ما نگاه میکنیم به خودت اگر دیدیم مهارت و توانایی اش را داری برات بستر کارهای هیجان انگیزتر را فراهم میکنیم