زن با خواندن مطلبی در کانال تلگرام، بفکر فرو رفت؛ در واقع یک خط و نصفی از اون متن نظر زن را جلب کرد؛ "رسیدن به نقطه ی لذت بردن از موفقیت هامون بدون اینکه کسی باشد که برایمان جیغ و هورا بکشد و تشویقمان کند." خیلی از ماها از موفقیت هایمان لذت برده ایم و لذت میبریم چون در هر برهه ای از زندگی مادری، پدری، معشوقه ای بوده که برای موفقیتمان ذوق کند، در واقع نمک داستان وقتی است که کسی باشد که برای موفقیتمان ذوق کند، اما امان از وقتی که کسی نباشد، آنوقت است که هیچ موفقیتی راضی امان نمیکند و مدام دنبال قله ی جدیدِ فتح ناشده ای هستیم تا شاید آن حس لذت و شادی را برایمان به ارمغان آورد. در این مرحله است که باید دست بکار شد باید خودمان را زنده نگه داریم و به نقطه ی لذت بردن از موفقیت هایمان برسیم بدون آنکه کسی باشد که برایمان جیغ و هورا بکشد.
ذهن زن با خواندن این متن شروع به مرور خاطراتش کرد. تک تک تلاش ها و موفقیت هایش را به یاد آورد که در هیچکدام شوهرش نه ذوقی کرده بود و نه تشویقی، موفقیت هایی که به اعتراف همه چشمگیر بودند و استحقاق هزاران آفرین و احسنت را داشتند... زن سعی کرد منصفانه به قضیه نگاه کند و برای مرد نقشی قایل شود، بله درست است که شوهرش هیچ وقت به توانایی های زن اعتراف نکرده، هیچ وقت او را تحسین نکرده اما انصافا هیچ وقت مانع تراشی نکرده بود، هیچ وقت کلامی یأس آلود بر زبان نیاورده بود، با وجود سه فرزند مشترک هرگز آنها را مانعی در برابر فعالیت های زن قرار نداده بود، اگر نظر موافق نداده بود نظر مخالف هم نداده بود، آیا همین ها کافی بود؟ آیا نقش همراهی مردان در زندگیِ زنانشان همین اندازه است؟ زن با خودش فکرکرد بقدری از مردان جامعه اش در برابر همسرانشان کارشکنی دیده و شنیده است که گویی باید قدردان شوهرش باشد که اگر حمایت و تحسینی نبوده لااقل کارشکنی ای هم نبوده است. زن قدردان بود اما نمیتوانست انکار کند که در همه ی این فعالیت ها و موفقیت ها جای بازوی حمایتگر و نگاه تحسین انگیز مرد خالی بوده است و چقدر زن به آنها نیاز داشته باشد.
زن سعی کرد نگاهی تحلیل گرایانه به چراییِ ماجرا داشته باشد؛ مردان جامعه ای که با دیدن توانایی های زنانشان، جایگاه خودشان را متزلزل می بینند، آنان که از ترس اینکه مبادا در چشم همسرانشان قهرمان و قدرت مطلق نباشند، مبادا زن ها با مطالبات جدیدشان در برابرشان قد علم کنند؛ اولین راهکاری که به ذهن سنتی زده اشان میرسد انکار و نادیده گرفتنِ توانایی ها و موفقیت های زنان است، که نتیجه ی آن تخریب اعتماد بنفس زنان است. این زنان هستند که مدام در تردیدِ تخمینِ توانایی هایشان هستند و همیشه از شکی پنهان رنج میبرند که مبادا نشود و نتوانم.
توضیح نوشت: یکی از دوستانم که فعال اجتماعی هست ازم خواست برای صفحه ی اینستاگرامشون مطلبی شبیه روزنوشته بنویسم، این مطلب را برای ایشون نوشتم که البته به درخواستش قالب روایت را به متکلم وحده تغییر دادم اما اینجا به همون شکل اولیه گذاشتم.