چند سال پیش بود که مامان و بابام همزمان مبتلا به پیرچشمی شدند. بابام یک دوره ای بیحوصله شد و اگر چیزی نیاز به دقت و تمرکز داشت چون چشمهایش نزدیک را خوب نمیدید سریع میگذاشت کنار مخصوصا نسبت به موبایل و تکنولوژی روز، پیرچشمی و جدید بودن این ابزارها دست به دست هم داد که بابام با یک جمله ی نمیبینم و نشان دادن کلافگی اش خودش را خلاص کند. اما مامانم خیلی سریع خودش را جمع و جور کرد و یکروز که رفته بود بیرون با یک عینک به اصطلاح مطالعه برگشت خانه. مامانم یه خصلت دیگر هم دارد این است که پرستیژ هر چیزی برایش مهم است مثلا هیچ وقت نمیگوید عینک پیرچشمی، اسمش عینک مطالعه است! مامان از این دستفروشهایی که عینک نمرهدار میفروشند یک عینک مطالعه خریده بود. من که نمیدانستم اونها عینک مطالعه یا به قول خودمان عینک پیرچشمی هم میفروشند پرسیدم چطوری نمره ی شیشه اش را تعیین کرد؟ که مامانم گفت خیلی ساده! یک ورق روزنامه میدهد دستت و با امتحان کردن چند عینک خیلی راحت شماره ی چشمت معلوم میشود. با ورود عینک مطالعه به خانه، دست بابا هم برای بهانه آوردن تا حدودی بسته شد. تا بابا میآمد کمی بهانهجویی کند که نمیبیند، مامان سریع دست میکرد و عینک مطالعه را میداد بهش. بابا هم که عینک دیگری را امتخان نکرده بود، بنظرش همین عینک و همین شماره برایش خوب بود.
این روزها خیلی یکهویی چشمانم هوس کرده اند ادایِ پیرچشمی را دربیاورند. اگر همینطور که راه میروم، بخواهم متنی را بخوانم باید مکثی کنم تا خط و متن جلوی چشمانم از رقصیدن دست بردارند و واضح شوند. وقتی بخواهم عدد و رقمی را از روی صفحه موبایل بخوانم و روی لپتاپ وارد کنم این جابجایی سریع بین لپتاپ و موبایل باعث خطا میشود.
چند روز پیش حافظه ی موبایل پرشده بود و برای باز شدن جای خالی، یکسری از اپ ها و برنامه ها را بستم. ندانسته برنامه ی اتو-کارکشن* موبایل را هم بسته بودم. من که قدیم با بیدقتی تایپ میکردم و موبایلم زحمت تصحیح آنرا مبکشید، به یکباره تمام نوشته هایم پر از غلط شده بود. آنقدر پاک کردن و دوباره غلط نوشتن و دوباره پاک کردن و نوشتنش خسته ام میکرد که از نوشتن خیلی پیامها منصرف میشدم. تا اینکه یک روز که داشتم مینوشتم صورتجلسه را مثل همیشه نوشته بودم قورتجلسه و گوشی موبایل خودش درست نکرده بود متوجه شدم که عه همه ی این اشتباهات بخاطر پیرچشمی نیست، بلکه اتو کارکشن موبایلم کار نمیکند. با رفتن به قسمت ستینگ موبایل و درست کردن اتو کارکشن، کمی، فقط کمی اعتمادبنفس از دست رفته ام برگشت. احتمالا اگر مامانم متوجه شود من هم پیرچشمی گرفته ام، یک روزی که بیرون میرود، با امتحان کردن چندین عینک، عینکی را که خودش با آن خوب میبیند را میخرد و برایم می آورد که بیا، این را بزن، تا موقع کار کردن اذیت نشی! هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که عینک مطالعه-شما بخوانید پیرچشمی- مشترک با مامان و بابام داشته باشم!!!
*Auto-correction